۱۳۸۴ اسفند ۱, دوشنبه

ارتداد ( 7 )

ارتداد ( 7 )

كدام شرك ؟

يكي از عناوين مورد توجه در بحث ارتداد ،  عنوان « شرك » است . شرك را به عنوان يكي از موجبات ارتداد معرفي كرده اند .
تعريفي كه از شرك در متون نقلي ( قرآن و روايات ) ارائه شده ، مصاديق گوناگوني را در بر مي گيرد . به همين جهت ، بررسي و تعيين مصداق « شرك موجب ارتداد » امري لازم و تعيين كننده است .
به عبارت ديگر ؛ مي خواهيم بدانيم كه مقصود شريعت از گزاره ي ؛ « شرك ، موجب ارتداد » چيست ؟ آياتمامي مصاديقي است كه در متون ديني از آن به عنوان شرك ، ياد شده است ( مثل رياء ) يا نوع خاصي از آن مورد توجه بوده است ؟
تذكر اين نكته را لازم مي دانم كه پس از اثبات عنوان ارتداد ، سخن از اين خواهد رفت كه « آيا حكم ارتداد ، از احكام دائمي و ثابت شريعت محمدي (ص) است يا حكمي مقطعي و از نوع مقابله ي به مثل ، كه زمان آن منقضي شده و از احكام متغير شمرده مي شود ؟ » .
بنا بر اين ، بررسي دقيق اين عناوين از اين جهت لازم است كه درك روشني از موضوع پيدا كرده و نسبت بين رويكرد رايج فقهي با دقايق علمي بحث را بسنجيم و چگونگي رويكرد مقطعي يا دائمي شريعت را نسبت به اين موضوع مهم دريابيم . كاري كه ( با كمال تأسف ) كمتر شاهد آن بوده ايم و عملا نيز به زيان شريعت بوده است .

شرك ، در متون نقلي   

در متون معتبره ي نقلي شريعت ، مصاديق گوناگوني از رفتارها و پندارهاي بشري را متصف به عنوان شرك كرده اند . اهم آن موارد عبارتند از ؛

1- « رياء » كه در برابر « اخلاص عمل براي خدا » قرار مي گيرد و عبارت است از ؛ انجام دادن عبادات و كارهاي پسنديده اي كه بايد براي اطاعت از دستور يا توصيه هاي خداوندي و رسيدن به اهداف مادي و معنوي آن انجام گيرد ، با انگيزه ي جلب توجه غير خدا ( كه نوعي پاداش خواهي از غير خدا ، به شمار مي آيد ) .
شريك كردن غير خدا ، گاه به گونه اي است كه در حقيقت « موضوع توصيه يا دستور خداوندي » است ، مثل « شاد كردن ديگران ( ادخال السرور ) ، انفاق به نيازمندان ، تعليم علم به ديگران و ... » . در اين گونه موارد ، اهداف و موضوعات احكام شرع ، اشتراكي است و توجه به ديگران ، مطلوب شارع است و تفكيك بين جلب رضايت و توجه خدا و  غير خدا ممكن نيست .
در برخي موارد ( مثل عبادات ) هيچگونه اشتراكي در اهداف و موضوعات حكم شرعي از جانب شارع ديده نشده است . پس اگر انگيزه ي جلب توجه غير خدا در آن پديدار گردد ، نوعي از « شرك » تحقق پيدا خواهد كرد . (1)
در متون روائي آمده است ؛ « عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ يَزِيدَ بْنِ خَلِيفَةَ قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع : كُلُّ رِيَاءٍ شِرْكٌ . إِنَّهُ مَنْ عَمِلَ لِلنَّاسِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى النَّاسِ وَ مَنْ عَمِلَ لِلَّهِ كَانَ ثَوَابُهُ عَلَى اللَّه‏ = امام صادق گفت : هر ريائي شرك است . همانا هركس براي مردم كاري بكند ، پاداشش بر مردم است و هركس براي خدا كاري بكند ، پاداشش برخدا است » ( الكافي ‏2 / 293 ) .

در روايتي ديگر مي خوانيم ؛ « حدثنا محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنه قال : حدثنا محمد بن‏ الحسن الصفار عن هارون بن مسلم عن مسعدة بن زياد عن جعفر بن محمد عن أبيه (ع) قال : إن رسول الله (ص) سئل ؛ فيما النجاة غدا ؟ فقال : إنما النجاة في ألاّ تخادعوا الله فيخدعكم ، فإنه من يخادع الله يخدعه و يخلع منه الإيمان و نفسه يخدع ، لو يشعر . فقيل له : فكيف يخادع الله ؟ فقال : يعمل بما أمره الله عز و جل به ، ثم يريد به غيره . فاتقوا الرياء ، فإنه شرك بالله عز و جل ... = امام صادق (ع) از پدرش نقل مي كند كه گفت : همانا از پيامبر خدا (ص) پرسيده شد ؛ چه چيزي سبب نجات در آخرت مي شود ؟ پيامبر پاسخ داد : هما نا نجات در اين است كه ، نيرنگ با خدا نكنيد كه با شما نيرنگ مي كند . چرا كه هركس با خدا نيرنگ كند ، اگر شعور خود را بكار گيرد مي فهمد كه با خويشتن نيرنگ كرده است و خدا ايمان را از او برمي دارد . از پيامبر پرسيده شد كه ؛ چگونه با خدا نيرنگ مي كند ؟ پيامبر پاسخ داد : كاري را كه خدا دستور انجامش را داده است ، بخاطر غير خدا انجام مي دهد . پس بپرهيزيد از رياء چرا كه شرك به خداوند است ... » ( معاني الأخبار /341 ) .

در اين مورد ، روايات بسياري وارد شده است و كسي در اتصاف رياء به شرك ، در متون روايي ، ترديدي ندارد . از طرفي ، در وصف رياء ، رواياتي وارد شده است كه پرهيز از تمامي مصاديق آن را براي اكثر قريب به اتفاق مردم ، بسيار بعيد مي شمارد .
در زمان ائمه ي هدي (ع) عده اي از ظاهر بينان و خشونت گرايان اصحاب ائمه ، با استناد به روايتي از امام (ع) كه شرك را به دو نوع « آشكار و مخفي » تقسيم كرده و در توصيف شرك مخفي گفته بود : « هر ريائي شرك است و شرك مخفي آن است كه ؛ همچون حركت مورچه اي سياه بر سنگي سياه در دل شب سياه است » (2) اقدام به تكفير بسياري از مسلمانان مي كردند . در پاسخ اين ديدگاه افراطي و خوارج گونه ، امام صادق (ع) موضع گيري كرده و اعلام كردند كه چنين نيست ؛

« عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ‏ مُوسَى الْخَشَّابِ عَنْ يَزِيدَ بْنِ إِسْحَاقَ شَعِرٍ عَنْ عَبَّاسِ بْنِ يَزِيدَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ : قُلْتُ لَهُ : إِنَّ هَؤُلَاءِ الْعَوَامَّ يَزْعُمُونَ أَنَّ الشِّرْكَ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ عَلَى الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ . فَقَالَ : لَا يَكُونُ الْعَبْدُ مُشْرِكاً حَتَّى يُصَلِّيَ لِغَيْرِ اللَّهِ أَوْ يَذْبَحَ لِغَيْرِ اللَّهِ أَوْ يَدْعُوَ لِغَيْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏ = گفتم : اين گروه عوام گمان مي كنند كه شرك مخفي تر از حركت مورچه در شب تاريك بر سنگ سياه است . امام صادق (ع) گفت : بنده ي خدا مشرك به شمار نمي آيد تا وقتي كه براي غير خدا نماز گزارد يا براي غير خدا قرباني كند يا غير خدا را بخواند » ( وسائل الشيعة ‏28 / 342 ) .

اگر كسي با ديدگاه « تعميم شرك به نوع خفي آن » ملتزم به ديدگاه رايج فقهي شيعه و اهل سنت در مورد حكم ارتداد شود ( ثابت بودن حكم ارتداد ) چه فاجعه اي مي آفريند ؟ آيا چنين رويكردي با « روح اسلام » كه « رحمت ، مدارا و عدالت » است ، سازگاري دارد ؟ ايا تفاوتي بين اين ديدگاه با ديدگاه مقابل آن كه معتقد به عدم تعميم به شرك خفي و عدم ثبات حكم ارتداد ( پس از توافق عمومي اكثر پيروان شرايع مختلف بر عدم مجازات كسي كه تغيير عقيده مي دهد ، در قالب معاهدات بين المللي ) است ، ديده نمي شود ؟

2-  در برخي روايات ، برخي پندارها ي مؤمنان به شريعت محمدي (ص) در مورد خداي سبحان ، متصف به صفت شرك شده است . براي نمونه به اين موارد توجه شود ؛

الف )  الصدوق بإسناده عن محمد بن عرفة قال : قلت للرضا ع : خلق اللَّه الأشياء بقدرة أم بغير قدرة ؟ فقال : لا يجوز أن يكون خلق الأشياء بالقدرة ، لأنك إذا قلت : خلق الأشياء بالقدرة ، فكأنك قد جعلت القدرة شيئا غيره ، و جعلتها آلة له ، بها خلق الأشياء ، و هذا شرك ... = به علي بن موسي الرضا (ع) گفتم : خداوند ، پديده ها را با قدرت خود خلق كرده است يا به غير قدرت ؟ امام پاسخ داد : جايز نيست كه خداوند ، پديده ها را با چيزي به نام قدرت ، خلق كرده باشد ، چرا كه در اين گونه پرسش ، قدرت را چيزي غير از خدا قرار داده اي و آن را به منزله ي ابزاري كه بواسطه ي آن پديده ها را مي آفريند قرار داده اي ، و اين شرك است ... » (  الوافي ‏1 / 452 ) .

فاصله قرار دادن بين ذات واجب الوجود با صفات او ، در اين روايت « مصداق شرك » شمرده شده است . در حالي كه امام (ع) پرسشگر را مشرك نمي شمارد و فقط در مقام بيان « خطاي نظري » وي بوده است .
به عبارت ديگر ؛ يكي از مهمترين موضوعات در اين گونه مباحث و عناوين ، نقش اراده و علم انسان است . يعني در بحث ارتداد و عناوين زير مجموعه ي آن ، بايد به موضوع فقهي « عناوين قصديه » توجه داشت . پس اگر فردي قصد شرك ورزيدن به خدا را نداشته باشد يا قصد انكار خدا را نداشته باشد ، نمي توان وي را مشرك يا كافر شمرد ، هرچند گفتار يا رفتار وي را مي توان مشركانه ارزيابي كرد .

ب ) عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْكَاهِلِيِّ قَالَ : قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع : لَوْ أَنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَ آتَوُا الزَّكَاةَ وَ حَجُّوا الْبَيْتَ وَ صَامُوا شَهْرَ رَمَضَانَ ثُمَّ قَالُوا لِشَيْ‏ءٍ صَنَعَهُ اللَّهُ أَوْ صَنَعَهُ النَّبِيُّ ص : أَلَّا صَنَعَ خِلَافَ الَّذِي صَنَعَ ؟ أَوْ وَجَدُوا ذَلِكَ فِي قُلُوبِهِمْ ، لَكَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ ... = امام صادق (ع) گفت : اگر گروهي عبادت كنند خداي را به يگانگي و نماز را بپا دارند و زكات بدهند و حج بجا آورند و سپس در مورد كاري كه خدا يا پيامبر خدا كرده اند بگويند : « چرا به گونه ي ديگري انجام نداده اند ؟ » يا چنين پرسشي را در دلهاشان بيابند ، هرآينه به خاطر همين پرسش يا تصور ، مشرك مي گردند ... ( الكافي ‏2 / 398 ) .

اين روايت در پي بررسي دقايق معرفتي است و نه تبيين موضوع شرك موجب ارتداد . مي خواهد بگويد كه « كمال توحيد » به اين است كه در قلب آدمي نيز ترديدي خطور نكند .
اگر بنا باشد كه فتوايي مبتني بر ظاهر اين روايت صادر شود ، اكثر قريب به اتفاق مسلمانان ( با هر گرايش مذهبي ) را بايد « مرتد و مشرك » دانست ( روايت صحيح السند است و قابليت استناد دارد ).
بعيد است كه هرگز در ذهن مسلمانان متوسط ( و بسياري از افراد عالم ) در تمام مدت زندگي و در برخي زمينه ها ، چنين تصور يا پرسشي ، شكل نگرفته باشد . آيا همه ي آن ها را مي توان مشرك دانست ؟!!

بنا بر اين ، ترديدي نمي توان كرد كه در لسان روايات ، بسياري از عناوين ، در غير معناي اصطلاحي شرعي بكار برده شده اند كه نمي توان همه ي مصاديق بكار رفته را مصداق احكام شرعي خاص آن عناوين دانست .
در مواردي كه عناوين بكار رفته از نوع « حقايق مشككه » اند ، براي تشخيص مفهوم حقيقي مورد نظر شارع ، توجه به تمامي قيود بكار رفته ( خواه متصل يا منفصل ) ضروري است . غفلت از يك خصوصيت يا قيد مورد نظر شارع ، مي تواند به « انحراف شديد از مقصود شارع » منتهي شود .
مقصود از بحث « حقيقت شرعيه » در مباحث الفاظ ، چيزي جز تفكيك بين « مصداق يا عنوان خاص مورد نظر شارع » از ميان مصاديق يا عناوين مشترك نيست .


3- عنوان شرك در موارد ديگري چون ؛ بدعت (3) ، بيان و پذيرش سخن دروغ (4) ، تشبيه خدا به خلق و خصوصا انسان و يا قول به تجسم او (5) ، عدم پذيرش مرجعيت ديني ائمه ي شيعه (6) و ... نيز بكار رفته است كه بيانگر « نقصان » حاصل از اين تصورات در نسبت با « كمال ايمان و توحيد » است .

4- در متن قرآن كريم ، آمده است ؛ « و قالت اليهود عزير ابن الله و قالت النصاري المسيح ابن الله ... سبحانه و تعالي عما يشركون = ( برخي از ) يهوديان گفتند : عزير ، پسر خدا است ، و مسيحيان گفتند : مسيح ، پسر خدا است ... پاك و برتر است خدا از اين تفكرات مشركانه اي كه ابراز مي كنند » .
در اين بيان قرآن ، با صراحت از « مشركانه بودن تصور فرزند براي خدا » توسط برخي يهوديان و مسيحيان ، سخن رفته است .
اما در روايتي از امام صادق (ع) در همين رابطه ، مي خوانيم ؛ «  قال لي أبو عبد الله ع... إن اليهود قالوا ما قالوا و وحدوا الله و إن النصارى قالوا ما قالوا و وحدوا الله ... = امام صادق گفت : ... همانا ( گروه مشخصي از ) يهوديان  گفتند آنچه را مي گفتند و خدا را نيز يكتا مي شمردند و مسيحيان مي گفتند  آنچه را مي گفتند  و خدا را نيز يكتا مي شمردند . ( بحارالأنوار  25 / 304 . رجال‏الكشي / 398  ) .
اين سخن امام صادق ، به روشني نشان مي دهد كه ؛ « ممكن است سخن يا رفتاري مشركانه ارزيابي شود ولي ملاك اصلي براي مشرك خواندن آدمي ، نفي توحيد است » .

5- نوع ديگري از روايات وجود دارند كه به تفكيك بين « شرك در اطاعت و شرك در عبادت » پرداخته اند . اين دسته از روايات ، توضيح مي دهند كه « شرك در طاعت » موجب شرك حقيقي نيست و آنچه مورد نفي خداوند سبحان قرار مي گيرد « شرك در عبادت » است .
در روايتي از امام صادق (ع) آمده است ؛ « عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ بُكَيْرٍ عَنْ ضُرَيْسٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع ، فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ-: « وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ مُشْرِكُونَ » قَالَ : شِرْكُ طَاعَةٍ وَ لَيْسَ شِرْكَ عِبَادَةٍ ... =  امام صادق (ع) در مورد اين آيه ي قرآن « اكثر آنان ايمان نمي آوردند به خدا مگر در حالي كه مشرك اند » گفت : اين شرك ، شرك در اطاعت است و نه شرك در عبادت ...   ( الكافي ‏2 / 397 ) .

مقصود از شرك در عبادت ، شايسته ي عبادت دانستن فرد يا چيزي غير از خدا است و مقصود از شرك در اطاعت ، انجام مسئوليت ها و كارها بخاطر فرمان خدا و غير خدا به گونه اي است كه انگيزه هاي مختلف و مشترك ، اورا وادار به كاري كرده باشد .
آنچه شرعا ممنوع است ، كسي يا چيزي را در رديف خدا قرار دادن و شايستگي و توان مشترك براي آنان قائل شدن است . آن ها را « خالق مستقل » دانستن و يا در ادامه ي خلقت ، معتقد شدن به « واگذاري قدرت خلقت و تقدير امر خلايق به غير ، از جانب خداوند » و در نتيجه « غير خدا را شايسته ي عبادت خاص خدا دانستن » نمودار هاي اصلي شرك است .    
  
از مجموع بررسي روايات ( و برخي آيات ) مي توان گزارش داد كه ؛ « شرك ، امري نسبي است » . اگر نسبت آن با « كمال توحيد » ( اخلاص ) سنجيده شود ، حتي برخي تصورات دروني آدمي ، رنگ و روي شرك را پيدا مي كند ، اندك توجه به غير ( رياء ) مصداق شرك مي شود و ... و اگر نسبت آن با « مطلق حق » سنجيده شود ، تمامي سخنان و راهكارها و رويكرد هاي « باطل » را مي توان « مصداق شرك » قرار داد و اگر نسبت آن با قدر واجب و لازم « توحيد » سنجيده شود ، شامل « شريك كردن عامل مستقلي غير خدا در امر تكوين و خلقت با خالق بي همتا » مي گردد.
قدر متيقن از شرك ، در بحث ارتداد ( بلكه مقتضاي بيانات روشن و آشكار پيامبر خدا و ائمه ي هدي ) نوع اخير آن است كه در برابر « يگانگي خالق مستقل و فياض فيض مستمر » قرار مي گيرد .

اگر بخواهيم مبتني بر توسعه در مفهوم شرك ، و مبتني بر نظريه ي رايج در مورد حكم ارتداد ، داوري كنيم ، بايد برخي از مسلمانان ، خصوصا بسياري از افراد نا آگاه شيعه را به عنوان « مصداق مشرك » محكوم به اعدام كنيم و اموال آنان را بين ورثه شان تقسيم كرده و حكم به جدايي همسران شان كنيم .

در باور بسياري از شيعيان ، رفتارهاي ناقض توحيد كامل و درك هاي ناقص از مفاهيمي چون ؛ « شفاعت ، توسل ، زيارت ، علم پيامبر خدا و ائمه ي هدي ، اشراف و امضاء نامه ي عمل بندگان خدا توسط ائمه ، واسطه ي فيض الهي بودن ، ولايت تكويني ، معجزات و ... » وجود دارد كه باور و رفتار آنان را مصداق كامل رواياتي قرار مي دهد كه مستند فقيهان قائل به « توسعه در مفهوم شرك موجب ارتداد » است .
بعيد مي دانم كه هيچيك از فقهاي مزبور ( كه اتفاقا در باب عقائد و رفتار شيعيان ، بسيار هم اهل تسامح و مدارا و تقيه اند ) حكم به ارتداد همه ي اين افراد كنند و در مقام عمل ( چون مقام نظر ) به توسعه در مفهوم شرك ، ملتزم بمانند .
اگر التزام به اين توسعه ، وجهي ندارد ( كه ندارد ) چرا بايد جور نظرياتي را بكشند كه خود نمي توانند به آن ملتزم بمانند ؟ آيا اين خود نشانگر « غير فطري بودن نظريات غير قابل قبول در مقام عمل » نيست ؟!!
آيا بسياري از باورهاي غير علمي و غلو آميز در باره ي پيامبر خدا (ص) و ائمه ي هدي (ع) در اعتقادات شيعي ( كه متأسفانه از سوي برخي عالمان و فقيهان نيز مورد اقبال قرار گرفته و مي گيرد ) لااقل در مورد عالمان ، مصداق « رفتار يا گفتار مشركانه » نيست ؟

گرچه به گمان من ( كه در بخش هاي آتي ، به اميد خدا ، توضيح خواهم داد ) حكم ارتداد ، حكمي مقطعي و براي بي اثر كردن توطئه هاي مخالفان شريعت در سالهاي آغازين و دوره ي تثبيت آن بوده است و زمان آن سپري شده است ، ولي داعيه داران تبليغ شريعت و مدعيان دفاع از آن ، چگونه اجازه مي دهند كه گفتار و رفتار آنان به گونه اي رقم خورد كه بسياري از آن استشمام « شرك » كنند ؟
آيا توصيه ي اكيد اولياء دين مبني بر پرهيز از مواضع تهمت ( اتّقوا مواضع التّهم ) شامل حال عالمان شريعت نمي شود ؟!!

صرفنظر از بحث ارتداد ، رويكردهاي برخي مسلمانان غير شيعه و خصوصا اكثريت جمعيت شيعه ، به گونه اي است كه « ذكر خدا » كمتر از « ذكر غير خدا » است . توجه به خدا و دعا و نيايش خالص ، و درخواست از او ، بسيار كمتر از درخواست از غير خدا و توجه و ياد غير خدا است !!
بهانه جويي هاي برخي بزرگان مبني بر اينكه ؛ « ما از پيامبر و ائمه مي خواهيم كه به اذن خدا به ما و نيازهاي ما توجه كنند و اين شرك نيست » ، صورت مسأله را پاك نمي كند .
چرا به مردم مؤمن ، آموزش نمي دهند كه ؛ « خداي سبحان ، بدون واسطه هم پاسخ مي دهد و خود او ، توصيه كرده است كه ؛ مرا بخوانيد تا اجابت كنم شما را » ( ادعوني استجب لكم ) .
مگر قرآن كريم با تاكيد شديد و با تكرار بسيار ، از « خواندن غير خدا در كنار خدا » ( و لا تدع من دون الله –يونس / 106 ) پرهيز نداده است ؟ (7) و مگر خداي سبحان نفرموده است كه ؛ « از هر گناهي ممكن است درگذرد ، مگر از شرك ، كه هرگز در نمي گذرد » ؟ ( ان الله لايغفر ان يشرك به و يغفر مادون ذلك لمن يشاء -- نساء / 48 و 116 ) . ما را چه شده است كه از گرايش تاريخي بشر به شرك ، و هشدار قرآن كه ؛ « ... أفإن مات او قتل انقلبتم علي اعقابكم = آيا اگر پيامبر بميرد يا كشته شود ، شما به باورها و رفتار گذشته ي خويش برمي گرديد ؟ » درس نياموخته ايم و نسبت به گرايشات مشركانه ، بي تفاوت شده ايم ؟!!
نكند كه با بي توجهي ، مصداق اين آيه ي كريمه ي قرآن گرديم كه ؛ « الذين اذا ذكرالله وحده اشمأزت قلوب الذين لايومنون بالآخرة و اذا ذكر الذين من دونه اذا هم يستبشرون = كساني كه هرگاه ياد خدا به تنهايي بشود ، قلب آناني كه ايمان به آخرت ندارند ، مشمئز مي شود و هرگاه ياد غير خدا شود ، در آن هنگام شادمان مي گردند و بشارت مي دهند » ( زمر / 45 ) .

در هرصورت ، جا دارد كه فرد مؤمن ، تا مي تواند در گفتار و رفتار خود « اخلاص » داشته باشد . يعني در مقامات خاصي كه بايد خدارا اختصاصا مورد توجه قرار دهد ( مثل ؛ دعا ، قرائت و ذكرهاي ركوع و سجود نماز ، روزه و مناسك حج ) هيچكس از انبياء و اولياء الهي را ( با همه ي ارزش و عظمتي كه دارند ) در كنار نام و ياد خدا ، قرار ندهد و بدون ترديد فقط « خداي يگانه » را مورد توجه و خطاب قرار دهد و در دعا و نيايش هم هرچه مي خواهد از او بخواهد .
براي آن دسته از مؤمناني كه جز از مسير رايج ، مطلبي را نمي پذيرند ، لازم است كه بدانند ؛ اين امر ، توصيه ي مؤكد همان انبياء و اوليائي است كه برخي با تصور ارادت به آنان و تعظيم ايشان ، گاه به ساحت مقدس الهي ، اهانت روا مي دارند و شأن ربوبي را تا سطح اولياء الله ، پايين مي آورند ( هرچند نسبت به ان آگاهي نداشته باشند ) .

عالمان شريعت ، در برابر اين رفتارهاي ناآگاهانه نا آگاهان ، مسئوليتي آگاهانه بر دوش دارند تا « آب رفته را به جوي برگردانند » .

ادامه دارد ...

احمد قابل ............................... 1/ 12/ 1384 .............................. مشهد   
               

***************************************

پاورقي ها ؛

1 = وسائل الشيعة 1 / 71 ؛  وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ جَرَّاحٍ الْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ : « فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً » قَالَ : الرَّجُلُ يَعْمَلُ شَيْئاً مِنَ الثَّوَابِ لَا يَطْلُبُ بِهِ وَجْهَ اللَّهِ إِنَّمَا يَطْلُبُ تَزْكِيَةَ النَّاسِ ، يَشْتَهِي أَنْ يَسْمَعَ بِهِ النَّاسُ ، فَهَذَا الَّذِي أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ . ثُمَّ قَالَ : مَا مِنْ عَبْدٍ أَسَرَّ خَيْراً فَذَهَبَتِ الْأَيَّامُ أَبَداً حَتَّى يُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ خَيْراً وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُسِرُّ شَرّاً فَذَهَبَتِ الْأَيَّامُ حَتَّى يُظْهِرَ اللَّهُ لَهُ شَرّاً .


2 = وسائل الشيعة  ‏5 / 99  ؛  مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ فِي مَعَانِي الْأَخْبَارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ قَالَ " قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) : إِنَّ الشِّرْكَ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ . وَ قَالَ : مِنْهُ تَحْوِيلُ الْخَاتَمِ لِيَذْكُرَ الْحَاجَةَ وَ شِبْهُ هَذَا .
                       
 وسائل الشيعة 16 / 254 و 255 ؛  عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ فِي تَفْسِيرِهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ : سُئِلَ عَنْ قَوْلِ النَّبِيِّ (ص) إِنَّ الشِّرْكَ أَخْفَى مِنْ دَبِيبِ النَّمْلِ عَلَى صَفَاةٍ سَوْدَاءَ فِي‏ لَيْلَةٍ ظَلْمَاءَ ؟ قَالَ : كَانَ الْمُؤْمِنُونَ يَسُبُّونَ مَا يَعْبُدُ الْمُشْرِكُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ كَانَ الْمُشْرِكُونَ يَسُبُّونَ مَا يَعْبُدُ الْمُؤْمِنُونَ ، فَنَهَى اللَّهُ عَنْ سَبِّ آلِهَتِهِمْ لِكَيْ لَا يَسُبَّ الْكُفَّارُ إِلَهَ الْمُؤْمِنِينَ ، فَيَكُونَ الْمُؤْمِنُونَ قَدْ أَشْرَكُوا بِاللَّهِ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ . فَقَالَ : وَ لا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّه‏ .

  
3= عَنْهُ ( عبد الله بن عيسي ) عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي الْعَبَّاسِ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَدْنَى مَا يَكُونُ بِهِ الْإِنْسَانُ مُشْرِكاً قَالَ فَقَالَ مَنِ ابْتَدَعَ رَأْياً فَأَحَبَّ عَلَيْهِ أَوْ أَبْغَضَ عَلَيْهِ .  ( الكافي ‏2 / 397 ) .


4=  عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ أَدْنَى مَا يَكُونُ الْعَبْدُ بِهِ مُشْرِكاً قَالَ فَقَالَ مَنْ قَالَ لِلنَّوَاةِ إِنَّهَا حَصَاةٌ وَ لِلْحَصَاةِ إِنَّهَا نَوَاةٌ ثُمَّ دَانَ بِهِ . ( الكافي ‏2 / 397 ) .                    


5= حدثنا أحمد بن هارون الفامي رضي الله عنه قال حدثنا محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري عن أبيه عن أحمد بن محمد بن عيسى عن محمد بن خالد البرقي عن محمد بن أبي عمير عن المفضل بن عمر عن أبي عبد الله ع قال من شبه الله بخلقه فهو مشرك إن الله تبارك و تعالى لا يشبه شيئا و لا يشبهه شي‏ء و كل ما وقع في الوهم فهو بخلافه . (التوحيد / 80 ) .

حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل رحمه الله قال حدثنا علي بن الحسين السعدآبادي قال حدثنا أحمد بن أبي عبد الله البرقي عن داود بن القاسم قال سمعت علي بن موسى الرضا ع يقول من شبه الله بخلقه فهو مشرك و من وصفه بالمكان فهو كافر و من نسب إليه ما نهى عنه فهو كاذب ثم تلا هذه الآية إِنَّما يَفْتَرِي الْكَذِبَ الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْكاذِبُونَ. ( التوحيد / 69 ) .

مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْعَبَّاسِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ : وَصَفْتُ لِأَبِي إِبْرَاهِيمَ ع قَوْلَ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ الْجَوَالِيقِيِّ وَ حَكَيْتُ لَهُ قَوْلَ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ ، أَنَّهُ جِسْمٌ. فَقَالَ : إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُشْبِهُهُ شَيْ‏ءٌ . أَيُّ فُحْشٍ أَوْ خَناً أَعْظَمُ مِنْ قَوْلِ مَنْ يَصِفُ خَالِقَ الْأَشْيَاءِ بِجِسْمٍ أَوْ صُورَةٍ أَوْ بِخِلْقَةٍ أَوْ بِتَحْدِيدٍ وَ أَعْضَاءٍ ؟تَعَالَى اللَّهُ عَنْ ذَلِكَ عُلُوّاً كَبِيراً . ( الكافي 1  / 105 ) .


6=  يُونُسُ عَنْ دَاوُدَ بْنِ فَرْقَدٍ عَنْ حَسَّانَ الْجَمَّالِ عَنْ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ أُمِرَ النَّاسُ بِمَعْرِفَتِنَا وَ الرَّدِّ إِلَيْنَا وَ التَّسْلِيمِ لَنَا ثُمَّ قَالَ وَ إِنْ صَامُوا وَ صَلَّوْا وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ جَعَلُوا فِي أَنْفُسِهِمْ أَنْ لَا يَرُدُّوا إِلَيْنَا كَانُوا بِذَلِكَ مُشْرِكِينَ . ( الكافي ‏2 / 398 ) .


7= نگا ، اعراف / 194 . هود / 101 . نحل / 20 . مريم / 48 . حج / 12 . لقمان / 30 . فاطر / 40 و ...