۱۳۸۴ تیر ۳, جمعه

ارتداد ( 3 )

ارتداد ( 3 )




2- روایات

روایاتی که در بحث فقهی ارتداد ، تا کنون مورد استناد فقهاء قرار گرفته اند ، به دو دسته ی کلی تقسیم می شوند ؛

یکم ؛ روایاتی که گرایش به « توسعه در تعیین مفهوم ارتداد » را توجیه می کنند ، تا جایی که با استناد به برخی روایات ، بعضی از فقیهان « شک در برخی مسائل کلامی یا فقهی » را موجب ارتداد دانسته اند .

دوم ؛ روایاتی که گرایش به « تضییق در تعیین مفهوم ارتداد » را بر می انگیزند و آن را به « انکار حقایق بنیادین شریعت ، از طرف کسی که حقیقتا و قلبا آن حقایق را پذیرفته است »  منحصر می سازند ، تا جایی که به «  توطئه بودن و از روی ستم و دشمنی انجام گرفتن » نیز آن را مقید و مضیق می کنند .

با بر رسی این دو دسته از روایات ، بخش عمده ای از بحث ارتداد مورد بررسی قرار می گیرد و دلایل اصلی رویکردهای فقهی آشکار می شود . بنا بر این چاره ای جز پرداختن به متن روایات وجود ندارد . البته برای جلوگیری از تکرار و « ملال آور » شدن بحث برای مراجعه کنندگان عمومی ، سعی می شود که نمونه های مهمتر را مورد بررسی قرار داده و در بقیه ی موارد ، به مدارک و مجامع روایی ارجاع داده شود تا اهل تحقیق را فایده ی بیشتری برساند . ( متن عربی روایات را در پاورقی می توان دید ) .   

روایات دسته ی اول

اکنون ، به نقل و بررسی روایاتی می پردازیم که به توسعه در تعیین مفهوم « ارتداد » از نظر شریعت محمدی (ص) یاری رسانده است .

1- در گزارشی معتبر ، محمدبن مسلم از امام باقر (ع) پرسیده است؛ « مرتد کیست ؟ » امام پاسخ داده است : « کسی که بعد از پذیرش اسلام ، از آن رویگردان شده ، به آنچه بر پیامبر خدا (ص) نازل شده ، کفر
بورزد ، توبه اش پذیرفته نمی شود و قتلش واجب گردیده و همسرش از او ( بدون حق رجوع مرد ) جدا می شود و اموال بازمانده اش ، بین فرزندان وی تقسیم می شود .

در این روایت از « کفر ورزیدن به قرآن و محتوای آن » به عنوان « سبب ارتداد » یاد شده است .

2- در گزارشی با سند صحیح ، عبد الله بن سنان از امام صادق (ع) می شنود که ؛ « هرکس در باره ی خدا و پیامبرش شک کند ، کافر است » .

در این روایت از « شک » در باره ی خدا و رسول خدا (ص) به عنوان سبب « کفر و ارتداد » یاد شده است . روایات دیگری نیز در مورد « شک » و سببیت آن برای کفر ، گزارش شده اند که بر همین اساس ، بسیاری از فقهاء شیعه و سنی اقدام به صدور فتوی کرده اند .
  در ادامه ی بحث ، به روشنی نشان خواهیم داد که این رویکرد فقهی ، ناشی از شتاب زدگی و بی توجهی به مبانی پذیرفته شده و رایج فقهی است . به عبارت دیگر ؛ اگر فقیهان بزرگوار ، به مبانی خودشان وفادار می ماندند و در برداشت از این گزارش ها ، حداقل به سایر روایات معتبره و مربوط به موضوع « شک » و چگونگی شکل گیری و نسبت آن با « فعل ارادی و غیر ارادی » توجه می کردند ، هرگز چنین توسعه ای در مفهوم کفر و ارتداد را نمی پذیرفتند و در می یافتند که مقصود امام (ع) شک حاصل شده از شنیدن سخن دیگران یا تحقیق فردی افراد نیست ( چرا که امری غیر ارادی است ) یعنی مفهوم « فعل  لازم » که امری غیر اختیاری است ، مورد نظر نیست ، بلکه مراد ایشان ( با توجه به تصریح روایت معتبره ی دیگر ، که بعدا خواهد آمد ) اقدام فرد به انکار حقایق مورد اعتراف خویش است و شک در این عبارت ( با توجه به این مفهوم ) به مفهوم « متعدی » آن بکار رفته است ( تشکیک ) و به عبارت رساتر ؛ « ایجاد شک و تردید برای دیگران » مورد نظر است . بقیه ی مطلب ، در ادامه ی بحث ارائه خواهد شد .

3- حسین بن سعید اهوازی ، گزارش داده است که ؛ « در نامه ای که مردی به امام رضا (ع) نوشته بود و پرسیده بود " آیا توبه ی کسی که مسلمان زاده است و سپس کفر و شرک ورزیده و از اسلام خارج شده است ، پذیرفته می شود یا نه ، باید کشته شود ؟ " . امام (ع) در پاسخ نوشته بودند :کشته می شود .

در این روایت از « شرک » در کنار کفر به عنوان « سبب ارتداد » یاد شده است .

4- در گزارشی از امام صادق (ع) آمده است ؛ « اگر کسی گمان کند که خداوند ، صورتی دارد همچون  صورت مخلوقات ، حقیقتا شرک ورزیده است . و اگر کسی گمان کند که خداوند ، اعضائی دارد همچون اعضای مخلوقات ، حقیقتا کافر است » .

در این روایت ( و برخی روایات دیگر که همین مضمون ، یا موارد مشابه آن را گزارش کرده اند ) از « گمان های باطل نسبت به ذات خداوند سبحان » به عنوان « کفر و شرک و سبب ارتداد » یاد شده است و برخی فقیهان نیز مبتنی بر آن ، فتوی داده اند .
  در ادامه ی بحث ، به بررسی صحت و سقم این رویکرد نیز خواهیم پرداخت .

5- در گزارشی از امام صادق (ع) می خوانیم ؛ « اگر کسی در کفر دشمنان ما و کسانی که به ما ستم کرده اند ، شک کند ، کافر است .

گرچه عده ای از فقهای شیعه به مضمون این روایت ( که روایات گوناگون و متعددی از آن در مجامع روایی وجود دارند ) عمل کرده اند ، ولی این رویکرد ، رویکردی « کاملا افراطی و غیر علمی » است که در ادامه ی بحث ، بطلان آن ثابت خواهد شد .

6- در گزارشی از امام صادق (ع) آمده است ؛ « همانا خداوند ، احکام لازم و واجبی را بر بندگان خویش لازم و واجب کرده است . پس هرکس یکی از آن ها را ترک کرده و آن را انکار کند ، کافر خواهد بود ...  .

در این روایت از « انکار و ترک عملی یکی از واجبات » به عنوان « سببی واحد و توأمان برای کفر » یاد شده است . مضمون این روایت نیز ، در برخی روایات دیگر گزارش شده است . مبتنی بر این روایات ، گروهی از فقهای شیعه و سنی به « ارتداد منکر احکام ضروری » فتوی داده اند .
  در ادامه ی بحث ، به بررسی چند و چون این دیدگاه نیز خواهیم پرداخت .

7- در گزارشی از امام رضا (ع) می خوانیم ؛ « اگر کسی گمان کند که خداوند مسئول کارهای صادر شده از جانب ما است ، قائل به جبر شده است ، و اگر کسی گمان کند که خداوند امر مخلوقات و روزی آنان را به پیامبران یا سایر حجج الهی واگذار کرده است ، قائل به تفوض شده است . و قائل به جبر ، کافر است و قائل به تفویض ، مشرک است .

در این روایت از « اعتقادات کلامی باطل در مورد جبر و اختیار » به عنوان « سبب کفر و شرک » یاد شده است .
  جالب است که در مورد « تفویض به حجج الهی » روایات بسیاری در مجامع روایی شیعه گزارش شده اند که با صراحت از نظریه ی « تفویض امر خلق به پیامبر و ائمه » دفاع می کنند و اکنون نیز نظریه ی رایج تبلیغی مجامع شیعی است !!!

در این دسته از روایات ، موارد دیگری که در مجامع روایی گزارش شده اند ، از عناوین و مصادیق جزئی تری نیز یاد کرده اند که به عنوان « سبب کفر ، شرک و خروج از اسلام » مطرح شده اند .

  برای آنکه نشان داده شود که وجود یک یا دو روایت ( ولو با سند معتبر ) به تنهایی نمی تواند سبب صدور « مجوز قتل یک انسان » گردد ، به یادآوری برخی روایات می پردازم تا معلوم گردد که در صورت قبول نظریه ی « توسعه در مفهوم ارتداد » تا کجا باید رفت و به چه لوازمی باید تن داد و چه صف طویلی از مرتدان را باید شاهد بود و چه قتل عامی را باید به راه انداخت؟!! ( هرچند با بررسی علمی ، روشن می شود که مفهوم این روایات با آنچه برخی برداشت کرده اند ، سازگار نیست و غفلت آنان از « قیود و شروط گفته شده در سایر روایات » منجر به این برداشت های افراطی شده است ) به چند نمونه از این روایات توجه کنید ؛

8- کسی که در « وصی رسول الله بودن علی (ع) » شک کند ، کافر است . کسی که در مورد واسطه بودن علی (ع) بین خدا و خلق شک کند ، مشرک است .

9- کسی که قائل به تناسخ باشد ، کافر است .

10- رشوه گرفتن در حکومت و قضاوت ، کفر به خداوند است .

11- کسی که عمل ساحر و منجم را تصدیق کند ، به آنچه بر محمد (ص ) نازل شده است ، کفر ورزیده است .

12- گرفتن و نگهداری از شطرنج ، کفر است و بازی با آن ، شرک است .

13- تارک نماز ، کافر است.

14- هر « ریا » یی شرک است .

15- پرسیدم ؛ کمترین چیزی که سبب شرک می شود چیست ؟ امام باقر (ع) گفت : هرکس که هسته را ریگ معرفی کند و بر عکس ، سپس به آن گردن نهد . ( یعنی ادعاهای بی اساس را عملا قبول کند ) .

16- کسی که در گفتار امام (ع) شک کند ، کافر و منکر خدا است .

17- ده گروه از امت محمد (ص) به خدا کفر می ورزند ؛ ... فتنه انگیزان ، فروشندگان سلاح به مخالفان حربی اسلام ، کسی که زکات نمی پردازد ، کسی که مستطیع است و حج را بجا نمی آورد .

18- کسی که از نسب خود تبری جوید ، به خداوند کفر ورزیده است .

19- اگر فردی به برادر مؤمنش بگوید : « تو دشمن منی » ، یکی از آنان کافر شده است .

20- اگر کسی با رفتاری که موجب ناخشنودی خدا است ، حاکم مسلطی را خوشنود کند ، از دین خدا خارج شده است .


بسیاری از این روایات یا مضمون آن ها ، با سند های معتبر گزارش شده اند ولی آیا می توان به تمامی این مضامین و عناوین به عنوان « موجبات کفر یا شرک اصطلاحی در بحث ارتداد » فتوی داد ؟ آیا تمامی روایات ما با چنین رویکردی موافق اند ؟ آیا وجود احکامی مسلّم و متفاوت با مضمون برخی از این روایات ( وجود معارض قوی و یا برتر ) و وجود مبنای قوی در « حمل مطلق بر مقید » ، سبب رویگردانی اکثریت فقهاء از عمل به مضمون خاص برخی از این روایات نشده است ؟ چرا همین شیوه ی علمی در مورد « مطلق شک یا گمان و سایر تصورات باطل اعتقادی » اعمال نشده است ؟

صدور « حکم قتل » برای انسانی که دچار گمان و عقیدهای واهی یا شک و تردید ناشی از عدم علم و آگاهی است و هیچ اقدام دشمنانه و ستمگرانه ای برای برهم زدن امنیت جان و مال و شرف دیگران نکرده و نمی کند ، بدون تردید « تجرّی = جرأت ورزیدن » در امری بسیار خطیر است که از جانب خدای سبحان ، به عنوان « قتل عام همه ی بشر » نام گذاری شده و « بدترین نوع افساد فی الأرض » است . ( مطابق نص صریح قرآن ، « هرگونه قتل یک فرد آدمی ، بدون وجود حق قصاص یا اقدام وی به افساد فی الأرض ، همچون قتل همه ی آدمیان است » ) .
  آیا آن همه تأکید بر لزوم و وجوب « حفظ دماء و نفوس » و لزوم عقلی احتیاط در این امور و نهی صریح قرآنی از « اسراف در قتل » و تأکید روایات بر « لزوم اجتناب از اجرای حدود الهی در موارد شبهه » موجب تأمل بزرگان علم و فقه از شیعه و اهل سنت نمی شود تا برای جلوگیری از شرکت خویش در « بزرگترین گناه کبیره » (قتل یک بی گناه که همچون قتل عام تمامی بشر است ) که معمولا با فتوی و نظر آنان تحقق می یابد ، اقدام به باز نگری در « بحث ارتداد » کنند ؟!!
  آیا زمان آن نرسیده است تا بدور از غلیان احساسات ( که معمولا با تصور دفاع از حق خدا و دین و شریعت او شکل می گیرد و عملا منجر به سلب حقوق اولیه و طبیعی و عقلی بندگان خدا ، شده و می شود )  به مبانی پذیرفته شده برگردند و « حقوق طبیعی ، قطعی و عقلی آدمی » را با دلائل ظنی غیر معتبر ، یا مبتلا به معارض ( و در نهایت غیر قطعی ) و با یک فتوای نامطمئن ، از آدمیان سلب نکنند ؟!!

به امید خدا ، در بخش های بعدی ، به نصوص و تصریحاتی در متن روایات و در مورد « انحصار کفر و شرک موجب ارتداد ، به مورد جحد و انکار » خواهیم پرداخت تا معلوم گردد که در فتاوی فقهی بسیاری از پیشینیان و پسینیان و حتی بسیاری از معاصران ، خبر چندانی از تحقیق و پژوهش علمی لازم در خصوص این موضوع بسیار مهم ( ارتداد ) نیست و اکثر قریب به اتفاق فقهای گرام ، تنها به تکرار کشف « حکم مرتد فطری» و قبول یا عدم قبول توبه ی او و تفاوتش با حکم « مرتد ملی » پرداخته اند و در خصوص « کشف عنوان مرتد و تشخیص مفهوم حقیقی آن » کمتر سخنی رانده اند .
  آنانی که اندک سخنی در این زمینه گفته اند ، تنها به گزینش بخشی از روایات مورد قبول خویش پرداخته اند . یعنی ؛ دقت های میلیمتری که در بحث های طهارت ، نماز و خرید و فروش ( بیع ) از آنان دیده شده و می شود ، اساسا نشانی از آن هم در بحث ارتداد دیده نمی شود ، در حالی که این مبحث ، به اموری بسیار خطیر اختصاص دارد و هرگونه اقدام به صدور حکم و فتوی ، بدون تأملات دقیق علمی و موشکافی های محققانه و احتیاط لازم عقلی در مورد « حق حیات آدمی » ، می تواند منجر به آثار و عوارض غیر قابل جبرانی گردد .

این مقوله با سه موضوع اساسی ؛ « جان ، مال و ناموس » افراد ، درگیر است . یعنی حکم صادر شده در مورد مرتد شامل سه گزینه ی هم عرض است ؛ 1- گرفتن جان یک انسان و پایان بخشیدن به حیات او . 2- جداشدن از همسر ، در صورتی که در دسترس مسلمانان نباشد و به قتل نرسد . 3- محرومیت از تصرف در اموال و تقسیم کلیه ی اموال او بین فرزندان مسلمانش .

بسا خانواده هایی که بنیان آن ها با یک فتوای حساب نشده ، از هم پاشیده و می پاشد و بسا همسران دلبسته به یکدیگر که برخلاف تمایل خویش از هم جدا شده و می شوند و فرزندانی که از نعمت آرامش و تربیت و سرپرست دلسوز و مهربانی به نام پدر یا مادر ، محروم گردیده و می گردند و بسا انسانهای بیگناهی که بدون اقدام به قتل و فساد ، به چوبه های دار یا جوخه های اعدام یا ترور ، سپرده شده و می شوند و بسا اموالی که بدون حق ، از صاحبانش مصادره شده و می شود . حکم هریک از این اقدامات ( بر فرض تحقق ) بسیار شدید است و هریک از این امور ، جزء بزرگترین گناهان شمرده شده اند .

این همه تبعات ، و آن همه تساهل در کشف حقیقت و گشاده دستی در مصداق یابی برای ارتداد و مرتد ، شگفتی آور است و بسیار دردناک .

اکنون به بررسی دسته ی دیگری از روایات می پردازیم که نتایج متفاوتی را به دست می دهند .  
     
    


پاورقی ها ؛

1- محمدبن مسلم قال : سألت ابا جعفر (ع) عن المرتد ؟ فقال : من رغب عن الإسلام و کفر بما انزل علی محمد (ص) بعد اسلامه ، فلا توبة له وقد وجب قتله و بانت منه امرأته و یقسم ما ترک علی ولده . ( وسائل الشیعة 18/544 ش 2 ) .

2- محمد بن یحیی عن احمدبن محمدبن عیسی عن ابن محبوب عن عبدالله بن سنان عن ابی  عبدالله (ع) قال : من شک فی الله و فی رسوله (ص) فهو کافر . ( کافی 2/ 386 ش 10 . وسائل الشیعة 28/ 345 ) .

3- حسین بن سعید قال قرأت بخط رجل الی ابی الحسن الرضا (ع) : رجل ولد علی الإسلام ثم کفر و اشرک و خرج عن الإسلام ، هل یستتاب او یقتل و لا یستتاب ؟ فکتب (ع) ؛ یقتل . ( وسائل الشیعة 18/545 ش 6 ) .

4- عن الصادق (ع) : من زعم ان لله وجها کالوجوه فقد اشرک ، ومن زعم ان له جوارح کجوارح المخلوقین فهو کافر. ( وسائل الشیعة 18/562 ) .

5- عن الصادق (ع) : من شک فی کفر اعدائنا و الظالمین لنا فهو کافر . ( وسائل الشیعة 28/345 ) .

6- عن الصادق (ع) : ان الله عز وجل فرّض فرائض موجبات علی العباد فمن ترک فریضة من الموجبات فلم یعمل بها و جحدها کان کافرا ... ( کافی 2/ 383 ) .

7- عن الرضا (ع) : من زعم ان الله یفعل افعالنا ثم یعذبنا علیها فقد قال بالجبر ، و من زعم ان الله فوّض امر الخلق و الرزق الی حججه فقد قال بالتفویض . والقائل بالجبر کافر و القائل بالتفویض مشرک . ( وسائل 28/ 340 ) .

8- عن الصادق (ع): من زعم انه یعرف النبی (ص) و لایعرف الوصی فقد کفر . (وسائل الشیعة28/  ) . ان الله جعل علیا (ع) علما بینه و بین خلقه ... و من شک فیه کان مشرکا . ( وسائل الشیعة 28/ 347 ).

9- عن الرضا (ع) : من قال بالتناسخ فهو کافر ... (و سائل 28/ 341 ) .

10- عن الباقر و الصادق (ع) : ... فأما الرشا فی الحکم ، فإن ذلک الکفر بالله العظیم . ( وسائل الشیعة 17 /94  ) .

11- عن النبی(ص) : من صدّق کاهنا او منجما فهو کافر بما انزل علی محمد . ( وسائل الشیعة 17/148 ) .

12- عن الصادق (ع) : بیع الشطرنج حرام و اکل ثمنه سحت و اتخاذها کفر و اللعب بها شرک . (وسائل الشیعة  17/323  ) .

13- عن الصادق (ع) : ... فإن تارک الصلاة کافر ... ( کافی 2/ 279 ) .

14- عن الصادق (ع) : کل ریاء شرک ... ( کافی 2/ 293 ) .

15- عن الباقر (ع) : ( سألته عن ادنی مایکون العبد به مشرکا ) فقال : من قال للنواة انها حصاة و للحصاة انها نواة ثم دان به . (کافی 2/397 ) .

16- عن الباقر (ع) : من المحتوم الذی لاتبدیل له عندالله ، قیام قائمنا ، فمن شک فیما اقول ، لقی الله و هو به کافر و له جاحد . ( وسائل الشیعة 28/349 ) .

17- عن الصادق (ع) عن آبائه (ع) عن النبی (ص) فی وصیته لعلی (ع) قال : یا علی ؛ کفر بالله العظیم من هذه الامة عشرة ؛ القتات و الساحر و الدیوث وناکح المرأة حراما فی دبرها و ناکح البهیمة و من نکح ذات محرم و الساعی فی الفتنة و بائع السلاح من اهل الحرب و مانع الزکاة و من وجد سعة فمات ولم یحج . یا علی ؛ تارک الحج و هو مستطیع ، کافر . ( وسائل الشیعة 28/340 ) .

18- عن الصادق (ع) : کفر بالله من تبرّأ من نسب و ان دقّ . ( کافی 2/350 . وسائل الشیعة 21/506 ) .

19- اذاقال الرجل لأخیه المؤمن : ... و اذا قال : انت عدوّی ، فقد کفر احدهما ... ( کافی2/360 . وسائل الشیعة 12/299 ) .

20- عن الصادق عن آبائه (ع) عن النبی (ص) : من ارضی سلطانا بسخط الله ، خرج من دین الله . ( کافی 2 /373 ) .

----------------------------------------------------------


ادامه دارد ...
ارسال: 3 تیر 84

۱۳۸۴ خرداد ۱۴, شنبه

ارتداد ( بخش دوم )

ارتداد   ( بخش دوم )

ادله ی نقلیه مورد استناد فقهاء

آیاتی از قرآن ، در بحث ارتداد مورد استناد فقیهان قرار گرفته است . با توجه به اینکه در آیات مورد استناد ، هیچ گونه حکم کیفری دنیوی تشریع نشده است ، عمده ی دلایل نقلی نظریه ی رایج در مورد کیفر دنیوی مرتد را روایات مورد استناد ، تشکیل می دهند .

اکنون به بررسی این ادله ی نقلی می پردازیم ؛


1- آیات مرتبط با بحث ارتداد

قرآن کریم در آیات مختلفی به عنوان یا مفهوم ارتداد پرداخته است که قبل از ورود به بخش بررسی روایات ، موارد عمده ی آن را بررسی می کنیم ؛

1- یا ایّها الّذین آمنوا ، من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه ، اذلّة علی المؤمنین اعزّة علی الکافرین ، یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائم ، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم = ای کسانی که ایمان آورده اید ، کسی که از دین خود مرتد شود ، زود است که خداوند ( به جای آنان ) گروهی را بیاورد که آنان را دوست بدارد و آنان نیز خدای را دوست بدارند ، در برابر مومنان باتواضع و در برابر منکران حقیقت با عزت و قدرتمند باشند و در راه خدا بکوشند و از سرزنش ملامت کنندگان هراسی نداشته باشند ، این برتری و شرافتی است که خداوند به هرکه خواهد دهد و خداست که توسعه دهنده و دانا است . ( مائدة /54 ) .

2- یسئلونک عن الشّهر الحرام قتال فیه، قل قتالٌ فیه کبیرٌ و صدٌّ عن سبیل الله و کفرٌ به و المسجد الحرام ، و اخراج اهله منه اکبر عند الله ، و الفتنة اکبر من القتل ، ولایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم ان استطاعوا ،و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر ، حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخرة و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون = از تو در مورد ماه حرام می پرسند ، بگو جنگ در ماه حرام ، گناهی بزرگ و بازداشتن از راه خدا و منکر شدن حقیقت خدا و مسجدالحرام است ، و بیرون راندن اهل مکه از آن شهر گناهی بزرگتر است و گناه فتنه از کشتن بیشتر است . مخالفان اسلام همیشه با شما نبرد خواهند کرد تا اگر توان یابند شما را از دینتان برگردانند ، و هرکس که از دین خود برگردد ( تسلیم مخالفان گردد ) و در حالی بمیرد که منکر حقیقت باشد ، کارهای آنان در دنیا و آخرت بی اثر شده و یار و همراه آتش گردیده و در آن همیشه خواهند ماند . ( بقرة /217 ) .

3- انّ الّذین ارتدّوا علی ادبارهم من بعد ماتبیّن لهم الهدی ، الشّیطان سوّل لهم و ابدی لهم = کسانی که به راه و روش پشت سر گذاشته ی خود بر می گردند ، پس از آنکه راه رسانای به مقصد برای شان روشن شده است ، شیطان گمراه شان کرده و آن را همچون راهی رسانا ، پیش چشم ایشان جلوه گر ساخته است . ( محمد / 25 ) .

4- ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسی من قبل ، و من یتبدل الکفر بالإیمان فقد ضلّ سواء السّبیل . ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفارا ، حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ ، فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بأمره ، ان الله علی کل شیئ قدیر = [ آیا ...] یا اینکه اراده کرده اید که از پیامبرتان چیزی بخواهید ، آنگونه که پیش از شما بنی اسرائیل از موسی (ع) خواستند ، و هر کس که انکار حقیقت را جایگزین ایمان کند ، حقیقتا از راه و روش متعادل گمراه شده است . بسیاری از اهل کتاب ، دوست دارند که شما را به انکار حقیقت برگردانند ، پس از آنکه ایمان آورده اید ، و این خواسته ای از روی حسادت است پس از آنکه حقیقت برای آنان آشکار گردیده است ، پس با گذشت و مدارا رفتار کنید تا خداوند تصمیمش را آشکار کند ، همانا خداوند بر هر چیزی توانا است . ( بقرة / 108 و 109 ) .

5- کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جائهم البینات والله لایهدی القوم الظالمین . اولئک جزائهم ان علیهم لعنة الله و الملائکة والناس اجمعین . خالدین فیها لایخفف عنهم العذاب و لاهم ینظرون . الا الذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا ، فان الله غفور رحیم . ان الذین کفروا بعد ایمانهم ثم ازدادوا کفرا لن تقبل توبتهم و اولئک هم الضالّون = خداوند چگونه هدایت کند ( به مقاصد و اهداف شان برساند ) گروهی را که بعد از ایمان به خدا و گواهی دادن بر حقانیت پیامبر و دیدن دلایل آشکار کننده ی حقیقت ، به انکار این حقایق پرداختند ، و خدا گروه ستمگر را به مقصد نمی رساند . جزای این گروه این است که از رحمت خدا محروم گردند و ملائکه و تمامی مردم نیز برای آنان دوری از رحمت خدا را آرزو کنند . در این محرومیت از رحمت خدا ، همیشه  خواهند ماند و از رنج و گرفتاری آن کاسته نخواهد شد و مورد توجه قرار نخواهند گرفت . همانا کسانی که پس از ایمان ، به انکار حقیقت اقدام کنند و سپس بر این انکار ها بیافزایند ، بازگشت آنان پذیرفته نمی شود و آنان همان گمراهانند . ( آل عمران / 86 تا 90 ) .

6- من کفر بالله من بعد ایمانه ، الا من اکره و قلبه مطمئن بالإیمان ، و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم = چه کسی حقیقت خداوندی را انکار می کند پس از آنکه به آن اطمینان یافته ( ایمان آورده ) است ، جز کسی که مورد آزار دیگران قرار گرفته و با کراهت قلبی به انکار زبانی اچباری می پردازد ولی قلبش مطمئن به باورهای حقیقی ( ایمان ) است ؟ ولی آنکس که سینه اش مالامال انکار حقیقت ها است ، پس غضب خداوندی بر آنان است و رنج و گرفتاری بس بزرگی برای شان خواهد بود . (نحل /106 ) .

7- ان الذین اشتروا الکفر بالإیمان لن یضرّوا الله شیئا و لهم عذاب الیم = همانا کسانی که « انکار حقیقت » را به بهای « رها کردن ایمان » خریدند ، هرگز زیانی به خداوند نمی رسانند و برای آنان است رنج و گرفتاری دردناک. ( آل عمران / 177 ) .

8- ان الذین آمنوا ثمّ کفروا ثمّ آمنوا ثمّ کفروا ثمّ ازدادوا کفرا لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم سبیلا = همانا کسانی که ایمان آورده ، پس از آن به انکار حقیقت پرداخته ، باردیگر ایمان آورده ، پس از آن نیز به انکار حقیقت پرداخته و سپس بر انکارهاشان می افزایند ، خداوند آنان را شایسته ی بخشایش و هدایت به راهی رسانای به مقصد ، نمی داند . ( نساء / 137 ) .

9- و قالت طائفة من اهل الکتاب ، آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون = گروهی از اهل کتاب ( به یاران خود ) گفتند : در میانه ی روز به قرآن ایمان آورید و در آخر روز آن را انکار کنید ، شاید مؤمنان از ایمان خود برگردند . ( آل عمران / 72 ) .

10- و من یکفر بالإیمان فقد حبط عمله و هو فی الآخرة من الخاسرین = و هرکس به انکار حقیقتی بپردازد که به آن اطمینان یافته ( ایمان آورده ) است ، مطمئنا کارهای خویش را بی اثر ساخته و در آخرت از زیان دیدگان است . ( مائدة / 5 ) .

  گرچه برخی مضامین این آیات ، در بسیاری از آیات دیگر قرآن نیز تکرار شده است ، ولی همین مقدار برای نشان دادن رویکرد قرآن کریم به بحث ارتداد ، کفایت می کند .
  اهم مطالبی که از مجموع این آیات برداشت می شود عبارت اند از ؛

الف ) همه جا سخن از « کفر بعد از ایمان » است . یعنی « ایمان » که برآمده از « آشکار شدن حقیقت » نزد آدمی ( بینات ، تبین لهم الحق ) و « شناخت و پذیرش قلبی » او است ( قلبه مطمئن بالإیمان ) ، در رویکردی غیر منطقی و غیر عقلانی ، با « انکار حقیقت » جایگزین می شود و به « افزایش انکار حقایق » می انجامد ( ازدادوا کفرا ، شرح بالکفر صدرا ) یعنی موجب پدیدار شدن روحیه ، روش و رویکرد « مخالفت همیشگی با حقایق » می گردد . به عبارت ساده تر ، آدمی را « کافر پیشه » می گرداند و عملا زندگی او را به گونه ای رقم می زند که هیچ حقیقتی ورای منافع شخصی را نشناسد و دائما در برابر دیگران قرار گرفته و علیه آنان اقدام کند .  
  برآیند این آیات ، با توجه به واژه های « ردّ ، ارتداد » که مفهوم تکرار را در خود جای داده است ( شماره های 1 ، 2 ، 3 و 4 ) و تصریح برخی آیات در مورد ازدیاد کفر ( ش 5 و 8 ) و یا مالامال ساختن سینه ها از کفر ( ش 6 ) و تکرار ایمان و کفر در چند نوبت ( ش 8 ) این خواهد بود که « مکرر شدن ایمان و انکار نسبت به یک حقیقت » و پدید آمدن « روحیه و روش انکار ارادی حقایق آشکار و پذیرفته شده نزد شخص منکر » برای آدمی ، موضوع اصلی مورد نظر قرآن کریم در مبحث ارتداد است .
  بنابر این مفهوم ، انگیزه هایی چون « توطئه و اقدام برای تزلزل ایمان دیگران » ( ش 2 = الفتنة اکبر من القتل ، ش 9 = ... لعلهم یرجعون ) در یک برنامه ریزی حساب شده از سوی مخالفان سیاسی و اعتقادی ، یا « حسادت » نسبت به گرایش و پذیرش عمومی در مورد « اندیشه های مخالف » یا « حسادت نسبت به سبقت رقیبان و مخالفان سیاسی در پذیرش حقیقت » ( ش 4 = حسدا من عند انفسهم ) به عنوان عوامل مؤثر یا علل رویکردهای انکاری ، نباید از نظر محققان و فقیهان شریعت محمدی (ص) دور بماند .
  به عبارت دیگر ، تمامی آیاتی که فاقد این جزئیات اند و به صورت « مطلق » از کفر سخن گفته اند ، در مقام رویکرد فقهی نسبت به مقوله ی ارتداد ، باید « مقید » به این جزئیات گردند ، چرا که بدون تردید ، تمامی این آیات در مقام تبیین موضوع یگانه ای به نام « ارتداد » اند که نزد پیروان سایر شرایع الهی نیز شناخته شده و دارای حکم مشخصی بوده است .

ب ) در آیات قرآن ، هرگز سخنی در باره ی کیفر دنیوی « مرتد » نیامده است . حتی نسبت به کسانی که دست به فتنه انگیزی زده و با توطئه ، در پی ایجاد تزلزل در ایمان افرادی برآمدند که به تازگی به پیامبر خدا (ص) ایمان آورده بودند ، در متن قرآن توصیه به « عفو و مدارا » شده است ( ش 4 = فاعفوا و اصفحوا ) و البته تاکید شده است که این عفو ومدارا تا وقتی ادامه یابد که خداوند در مورد آنان تصمیمش را آشکار کند ( ش 4 = حتی یاتی الله بامره ) .

پ ) در ادامه ی بحث ، توضیح خواهیم داد که تصمیم آشکار الهی ، اقدام به « مقابله به مثل » به عنوان اقدامی سیاسی و « اصلی عقلانی » و پذیرفته شده در عرف عمومی عقلاء بود که باید از سوی پیامبر خدا و مؤمنان بر علیه توطئه گران اعمال می شد .
  مصداق این اصل عقلانی ( مقابله به مثل ) در خصوص موضوع « توطئه ی اهل کتاب برای ارتداد » در روایاتی که از پیامبر خدا (ص) و ائمه ی هدی (ع) با عنوان « حکم مرتد » صادر شده ، دقیقا همان حکمی است که یهودیان و مسیحیان ، نسبت به مخالفان اعتقادی خود ،  از جمله افراد یهودی یا مسیحی که به پیامبر خدا (ص) ایمان می آوردند ، در محیط هایی که اقتدار کافی داشتند اعمال می کردند .

ت ) کیفر اخروی ، البته مبتنی بر دیدگاه تجسم اعمال بشر در آخرت ، چیزی جز « محصول کشت و کار ارادی خود فرد در دنیا » نیست . اگر سخن از « عذاب عظیم یا الیم » است ، هیچ اتفاق خاصی جز « رنج ها و گرفتاری های برآمده از رویکرد نارسا و گمراهی نسبت به اهداف انسانی مورد نظر خالق انسان »  نیست . یعنی در منطق قرآن و پیام آور وحی ، سخن از « عذاب اخروی » به منزله ی هشداری است نسبت به گرفتاری های شدیدی که از رویکرد مخالفت با حقایق ، برای آدمی در آخرت فراهم می آید .

ث ) احتمال داده می شود که مفهوم « آخرت » در قرآن ، همیشه به معنی « عالم پس از مرگ » نباشد و در برخی موارد ( که قرینه ی خاصی برای اراده ی مفهوم « غیر دنیوی » وجود نداشته باشد ) در پی هشدار نسبت به « عواقب و آثار نهایی دنیوی » نیز باشد .
  مبتنی بر این احتمال ( آخرت = آثار پایانی هر کاری در همین دنیا ) ، مخالفت پیاپی با حقایق ، زیان ها و رنج و گرفتاری های بزرگ و دردناک  بی شماری در همین دنیا برای آدمی فراهم می کند که « عذابی طبیعی » است و با منطق قرآن و اهل قرآن ، می توان آن را نوعی از « عذاب الهی » نیز به شمار آورد .
  البته این آثار را نمی توان « کیفر دنیوی » دانست . با این منطق می توان گفت که عنوان « کیفر اخروی » نیز عنوانی « تسامحی » است .

ج ) در مورد « کفر ورزیدن به ایمان = و من یکفر بالإیمان » در آینده توضیح داده می شود که منطبق بر برخی روایات ، این عنوان شامل برخی مسائل و احکام فرعی شرع نیز می گردد ، ولی مطابق نظریه ی رایج فقهی نیز ، این آیه « اطلاق » ندارد . یعنی مطلق « کفر به ایمان » مصداق ارتداد نیست ، چرا که شامل « فسق » نیز می شود و تردیدی نیست که حتی منطبق بر نظریه ی اقلیت فقها ء ( که انکار حکم فرعی شرعی را به تنهایی موجب ارتداد می دانند ) « هر فسقی موجب ارتداد نیست » .
  در هر صورت ، متن آیه نسبت به این مطلب که « انکار حکم فرعی شریعت ، موجب ارتداد باشد » تصریح نکرده است و در حقیقت « دلیل نقلی » بر این مطلب وجود ندارد . صرفا « اطلاق » آن می تواند مورد استناد قرار گیرد که آنهم در صورت اثبات « دلیلی لبّی » است . البته باید توجه داشت که « تمسک به اطلاق » مقدمات مختلفی لازم دارد که یکی از آن ها « نبودن قرینه بر خلاف اطلاق » است . در ادامه ی بحث روشن خواهد شد که نه تنها قرینه بر خلاف ،  وجود دارد بلکه « دلیل اطمینان آور » هم بر عدم اطلاق وجود دارد .
  البته احتمال دیگری نیز وجود دارد که اصولا آیه ی  یاد شده ( ش 10  و موارد مشابه آن ) ارتباطی به بحث ارتداد نداشته و مربوط به مورد « فسق = گناه کبیره » باشد که بسیاری از فقهاء ، از اعتقاد به « حبط اعمال نیک مؤمن » بخاطر ارتکاب « گناه کبیره » دفاع کرده و می کنند .  

چ ) بحث از اینکه آیا صرفا « انکار اصول اعتقادی دین و شریعت » موجب ارتداد است یا « انکار احکام فرعی شریعت » به تنهایی موجب ارتداد می گردد ؟ در آیات قرآن موردی ندارد و هیچ سخنی در این باره مشاهده نمی شود .
  این سکوت ، ناشی از سنخ نگاه قرآن به مسأله ی ارتداد است که متفاوت از دیدگاه رایج فقهی است . در ادامه ی بحث ارتداد ، قرائن و شواهد مختلفی را بیان خواهیم کرد تا نشان دهد که این پدیده ، حکمی دائمی نیست و صرفا اقدامی پیشگیرانه و سیاسی بوده است که در مقطع خاصی از زمان کاربرد داشته و در گرو اقدامات و نیت هایی بوده است که در صدر اسلام « موضوعیت » داشته و اکنون « منتفی » شده است .

انحصار جواز قتل در دو مورد

در قرآن کریم ، تنها از دو مورد مشخص برای جواز قتل آدمی ( به عنوان کیفر ) دفاع شده است . الف ) مورد قصاص برای قتل عمد . ب ) ایجاد فساد و برهم زدن امنیت جان و مال دیگران .
  در آیه ی 32 سوره ی مائده ، آمده است ؛ « ... من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الأرض ، فکأنما قتل الناس جمیعا ، و من احیاها فکأنما احیا الناس جمیعا ، ولقد جائتهم رسلهم بالبینات ، ثم ان کثیرا منهم بعد ذلک لمسرفون = ... هرکس بکشد فردی را که قاتل کسی نیست یا فسادی در زمین ایجاد نکرده است ، مثل این است که تمامی بشر را کشته است ، و اگر زنده کند کسی را ( مانع قتل دیگری شود ) گویا تمامی بشر را زنده کرده است ، و هرآینه پیامبران ، نشانه های آشکار حقیقت را به سوی ایشان ( بنی اسرائیل ) بردند ، سپس کثیری از آنان بعد از این هشدار ( نسبت به قتل آدمیان ) حقیقتا اسراف کردند » .

در آیه بعدی ( 33 مائده ) بر همین نکته تأکید شده است ؛ « انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فسادا ، ان یقتّلوا ... = همانا کیفر کسانی که با خدا و فرستاده ی او می جنگند و در زمین فساد ایجاد می کنند ، این است که کشته شوند ... » .
  مقصود آیات 32 و 33 یکی است و آن این است که « قاتلان عمدی و راهزنان مسلح ( یا امثال آنان ) که امنیت جانی و مالی مردم را برهم می زنند و با این کار خود فساد در زمین ایجاد می کنند » استحقاق کیفری « کشته شدن » را دارند .
  مبتنی بر این رویکرد مؤکد قرآنی ، « هیچ مجوز دیگری برای قتل و اعدام در شریعت محمدی (ص) وجود ندارد و هر موردی که در فقه شریعت آمده است ، با این ملاک منطبق بوده است . پس اگر ملاک آن موارد همچنان باقی باشد ، حکم نیز ثابت می ماند و اگر ملاک آن ها منتفی شده باشد ، طبیعتا حکم نیز منتفی خواهد بود » .

این نگاه کلی قرآن ، کاملا عقلانی و مبتنی بر منطق است و جنس احکام عقلی ، پذیرای تخصیص نیست  و به اصطلاح فقهاء « آبی ( مانع ) از تخصیص است » .
  بنا بر این ملاک غیر قابل تخصیص عقلی ( و مؤید به دلیل نقلی ) ، حکم اعدام مرتد در صورتی پذیرفته می شود که حقیقتا مصداق « إفساد فی الأرض » باشد و روشن است که « تغییر عقیده بخاطر نارسایی دلایل و براهین ارائه شده از سوی متولیان و مدافعان اندیشه یا ضعف فکری انسان پژوهشگر » هیچ ارتباطی به « افساد فی الأرض » ندارد .

وفادار ماندن به این ملاک عقلی و قرآنی ، ما را در برابر احکامی چون ؛ « رجم ، در بحث زنای محصنه یا  اعدام برای ترک مکرر واجبات یا ارتکاب برخی محرمات » با پرسش هایی مواجه می کند که در جای خود باید بررسی شده و پاسخ قانع کننده ای به آن ها داده شود .
  مثلا در فقه اسلامی آمده است که ؛ « نوشنده ی خمر ، سه بار حد می خورد و اگر برای بار چهارم تکرار کرد ، اعدام می شود » یا « روزه خواری آشکار اگر تکرار شد و مرتکب آن تعزیر شد ، در نوبت چهارم منجر به اعدام وی می شود » !!
  تنها وجه عقلانی این احکام این است که بگوییم : « تکرار علنی ، نشانگر اقدام عملی مرتکب برای ایجاد فساد در ایمان دیگران بوده است » . روشن است که این مسأله در دنیای امروز ، هیچ نقشی در تزلزل ایمان دیگران ندارد ، بنا بر این باید پذیرفت که زمان این احکام به سر رسیده است . یعنی این احکام مربوط به دوران « آغاز ایمان به اسلام » و وجود « توطئه های اهل کتاب و مشرکان » نسبت به اسلام و مسلمین برای « ایجاد فساد و بی ثباتی در میان پیروان اسلام » بوده است و شامل حال « دوران ثبات » نشده و نمی شود .
در مورد مجازات « قتل مرتکبان زنای محصنه » ( صرفنظر از اثبات وجود حکم قتل از طریق « رجم » به عنوان حکمی دائمی در شریعت محمدی یا عدم آن ) ، باید ثابت گردد که مثلا « زنای محصنه » به معنی « تجاوز به قانون و تعدی از عهد و پیمان زناشویی » است و مرتکب آن ، اقدام به قانون شکنی آشکار کرده و در حقیقت « هنجارهای مثبت اجتماعی » را در هم شکسته و « مروّج هرج و مرج » شده است و برخلاف تبلیغات غیر اخلاقی برخی مجامع ، این پدیده ی ناپسند ، امری در حوزه ی رفتار خصوصی افراد نیست ، چرا که « آثار فساد انگیز اجتماعی » آن تا آنجا است که « درگیری های خونین خانوادگی » را درپی داشته و هنوز نیز این قابلیت را در مجامع مختلف مدرن و سنتی دارد .
 علاوه بر اینکه « مسأله ی شرف و حیثیت اخلاقی و اجتماعی » برای بسیاری از افراد و مجامع ، اگر مهمتر از سایر مسائل نباشد ، کمتر از مال و جان ارزش ندارد و برای حفظ آن ، جان و مال خود را فدا کرده و می کنند .
  این دفاعی بود  از منظر « مدافع اندیشه ی رایج در فقه » که نباید آن را به منزله ی پذیرش « حکم قتل یا رجم » از سوی نگارنده ی این سطور دانست . عدم پذیرش حکم قتل یا « رجم » می تواند با پذیرش تمام و کمال « ارزش شرافت نسبی ، اخلاقی و اجتماعی » همراه باشد ، چرا که ملازمه ای بین اعتراف به این ارزش ها با پذیرش حکم قتل یا رجم نیست . البته این بحث ، محتاج بررسی های علمی بیشتر و گزارش دیگری است که فعلا مجال آن نیست و اگر عمری باقی بود و توفیق همچنان رفیق ، در آینده ای دورتر به آن نیز خواهم پرداخت .

به گمان من ، تمامی پرسش های یاد شده و امثال آن ها را بخوبی می توان پاسخ داده و با دلایل مطمئنه از کلیت این ملاک عقلانی و قرآنی دفاع کرد . در ادامه نیز مطالب دیگری در این خصوص ( به مناسبت مسائل مورد بحث ) ارائه خواهد شد .
                                                
... ادامه دارد

ارسال: 14 خرداد 84