۱۳۸۴ خرداد ۱۴, شنبه

ارتداد ( بخش دوم )

ارتداد   ( بخش دوم )

ادله ی نقلیه مورد استناد فقهاء

آیاتی از قرآن ، در بحث ارتداد مورد استناد فقیهان قرار گرفته است . با توجه به اینکه در آیات مورد استناد ، هیچ گونه حکم کیفری دنیوی تشریع نشده است ، عمده ی دلایل نقلی نظریه ی رایج در مورد کیفر دنیوی مرتد را روایات مورد استناد ، تشکیل می دهند .

اکنون به بررسی این ادله ی نقلی می پردازیم ؛


1- آیات مرتبط با بحث ارتداد

قرآن کریم در آیات مختلفی به عنوان یا مفهوم ارتداد پرداخته است که قبل از ورود به بخش بررسی روایات ، موارد عمده ی آن را بررسی می کنیم ؛

1- یا ایّها الّذین آمنوا ، من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبّهم و یحبّونه ، اذلّة علی المؤمنین اعزّة علی الکافرین ، یجاهدون فی سبیل الله و لایخافون لومة لائم ، ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم = ای کسانی که ایمان آورده اید ، کسی که از دین خود مرتد شود ، زود است که خداوند ( به جای آنان ) گروهی را بیاورد که آنان را دوست بدارد و آنان نیز خدای را دوست بدارند ، در برابر مومنان باتواضع و در برابر منکران حقیقت با عزت و قدرتمند باشند و در راه خدا بکوشند و از سرزنش ملامت کنندگان هراسی نداشته باشند ، این برتری و شرافتی است که خداوند به هرکه خواهد دهد و خداست که توسعه دهنده و دانا است . ( مائدة /54 ) .

2- یسئلونک عن الشّهر الحرام قتال فیه، قل قتالٌ فیه کبیرٌ و صدٌّ عن سبیل الله و کفرٌ به و المسجد الحرام ، و اخراج اهله منه اکبر عند الله ، و الفتنة اکبر من القتل ، ولایزالون یقاتلونکم حتی یردّوکم عن دینکم ان استطاعوا ،و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر ، حبطت اعمالهم فی الدنیا و الآخرة و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون = از تو در مورد ماه حرام می پرسند ، بگو جنگ در ماه حرام ، گناهی بزرگ و بازداشتن از راه خدا و منکر شدن حقیقت خدا و مسجدالحرام است ، و بیرون راندن اهل مکه از آن شهر گناهی بزرگتر است و گناه فتنه از کشتن بیشتر است . مخالفان اسلام همیشه با شما نبرد خواهند کرد تا اگر توان یابند شما را از دینتان برگردانند ، و هرکس که از دین خود برگردد ( تسلیم مخالفان گردد ) و در حالی بمیرد که منکر حقیقت باشد ، کارهای آنان در دنیا و آخرت بی اثر شده و یار و همراه آتش گردیده و در آن همیشه خواهند ماند . ( بقرة /217 ) .

3- انّ الّذین ارتدّوا علی ادبارهم من بعد ماتبیّن لهم الهدی ، الشّیطان سوّل لهم و ابدی لهم = کسانی که به راه و روش پشت سر گذاشته ی خود بر می گردند ، پس از آنکه راه رسانای به مقصد برای شان روشن شده است ، شیطان گمراه شان کرده و آن را همچون راهی رسانا ، پیش چشم ایشان جلوه گر ساخته است . ( محمد / 25 ) .

4- ام تریدون ان تسئلوا رسولکم کما سئل موسی من قبل ، و من یتبدل الکفر بالإیمان فقد ضلّ سواء السّبیل . ودّ کثیر من اهل الکتاب لو یردّونکم من بعد ایمانکم کفارا ، حسدا من عند انفسهم من بعد ما تبیّن لهم الحقّ ، فاعفوا و اصفحوا حتی یأتی الله بأمره ، ان الله علی کل شیئ قدیر = [ آیا ...] یا اینکه اراده کرده اید که از پیامبرتان چیزی بخواهید ، آنگونه که پیش از شما بنی اسرائیل از موسی (ع) خواستند ، و هر کس که انکار حقیقت را جایگزین ایمان کند ، حقیقتا از راه و روش متعادل گمراه شده است . بسیاری از اهل کتاب ، دوست دارند که شما را به انکار حقیقت برگردانند ، پس از آنکه ایمان آورده اید ، و این خواسته ای از روی حسادت است پس از آنکه حقیقت برای آنان آشکار گردیده است ، پس با گذشت و مدارا رفتار کنید تا خداوند تصمیمش را آشکار کند ، همانا خداوند بر هر چیزی توانا است . ( بقرة / 108 و 109 ) .

5- کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جائهم البینات والله لایهدی القوم الظالمین . اولئک جزائهم ان علیهم لعنة الله و الملائکة والناس اجمعین . خالدین فیها لایخفف عنهم العذاب و لاهم ینظرون . الا الذین تابوا من بعد ذلک و اصلحوا ، فان الله غفور رحیم . ان الذین کفروا بعد ایمانهم ثم ازدادوا کفرا لن تقبل توبتهم و اولئک هم الضالّون = خداوند چگونه هدایت کند ( به مقاصد و اهداف شان برساند ) گروهی را که بعد از ایمان به خدا و گواهی دادن بر حقانیت پیامبر و دیدن دلایل آشکار کننده ی حقیقت ، به انکار این حقایق پرداختند ، و خدا گروه ستمگر را به مقصد نمی رساند . جزای این گروه این است که از رحمت خدا محروم گردند و ملائکه و تمامی مردم نیز برای آنان دوری از رحمت خدا را آرزو کنند . در این محرومیت از رحمت خدا ، همیشه  خواهند ماند و از رنج و گرفتاری آن کاسته نخواهد شد و مورد توجه قرار نخواهند گرفت . همانا کسانی که پس از ایمان ، به انکار حقیقت اقدام کنند و سپس بر این انکار ها بیافزایند ، بازگشت آنان پذیرفته نمی شود و آنان همان گمراهانند . ( آل عمران / 86 تا 90 ) .

6- من کفر بالله من بعد ایمانه ، الا من اکره و قلبه مطمئن بالإیمان ، و لکن من شرح بالکفر صدرا فعلیهم غضب من الله و لهم عذاب عظیم = چه کسی حقیقت خداوندی را انکار می کند پس از آنکه به آن اطمینان یافته ( ایمان آورده ) است ، جز کسی که مورد آزار دیگران قرار گرفته و با کراهت قلبی به انکار زبانی اچباری می پردازد ولی قلبش مطمئن به باورهای حقیقی ( ایمان ) است ؟ ولی آنکس که سینه اش مالامال انکار حقیقت ها است ، پس غضب خداوندی بر آنان است و رنج و گرفتاری بس بزرگی برای شان خواهد بود . (نحل /106 ) .

7- ان الذین اشتروا الکفر بالإیمان لن یضرّوا الله شیئا و لهم عذاب الیم = همانا کسانی که « انکار حقیقت » را به بهای « رها کردن ایمان » خریدند ، هرگز زیانی به خداوند نمی رسانند و برای آنان است رنج و گرفتاری دردناک. ( آل عمران / 177 ) .

8- ان الذین آمنوا ثمّ کفروا ثمّ آمنوا ثمّ کفروا ثمّ ازدادوا کفرا لم یکن الله لیغفر لهم و لا لیهدیهم سبیلا = همانا کسانی که ایمان آورده ، پس از آن به انکار حقیقت پرداخته ، باردیگر ایمان آورده ، پس از آن نیز به انکار حقیقت پرداخته و سپس بر انکارهاشان می افزایند ، خداوند آنان را شایسته ی بخشایش و هدایت به راهی رسانای به مقصد ، نمی داند . ( نساء / 137 ) .

9- و قالت طائفة من اهل الکتاب ، آمنوا بالذی انزل علی الذین آمنوا وجه النهار و اکفروا آخره لعلهم یرجعون = گروهی از اهل کتاب ( به یاران خود ) گفتند : در میانه ی روز به قرآن ایمان آورید و در آخر روز آن را انکار کنید ، شاید مؤمنان از ایمان خود برگردند . ( آل عمران / 72 ) .

10- و من یکفر بالإیمان فقد حبط عمله و هو فی الآخرة من الخاسرین = و هرکس به انکار حقیقتی بپردازد که به آن اطمینان یافته ( ایمان آورده ) است ، مطمئنا کارهای خویش را بی اثر ساخته و در آخرت از زیان دیدگان است . ( مائدة / 5 ) .

  گرچه برخی مضامین این آیات ، در بسیاری از آیات دیگر قرآن نیز تکرار شده است ، ولی همین مقدار برای نشان دادن رویکرد قرآن کریم به بحث ارتداد ، کفایت می کند .
  اهم مطالبی که از مجموع این آیات برداشت می شود عبارت اند از ؛

الف ) همه جا سخن از « کفر بعد از ایمان » است . یعنی « ایمان » که برآمده از « آشکار شدن حقیقت » نزد آدمی ( بینات ، تبین لهم الحق ) و « شناخت و پذیرش قلبی » او است ( قلبه مطمئن بالإیمان ) ، در رویکردی غیر منطقی و غیر عقلانی ، با « انکار حقیقت » جایگزین می شود و به « افزایش انکار حقایق » می انجامد ( ازدادوا کفرا ، شرح بالکفر صدرا ) یعنی موجب پدیدار شدن روحیه ، روش و رویکرد « مخالفت همیشگی با حقایق » می گردد . به عبارت ساده تر ، آدمی را « کافر پیشه » می گرداند و عملا زندگی او را به گونه ای رقم می زند که هیچ حقیقتی ورای منافع شخصی را نشناسد و دائما در برابر دیگران قرار گرفته و علیه آنان اقدام کند .  
  برآیند این آیات ، با توجه به واژه های « ردّ ، ارتداد » که مفهوم تکرار را در خود جای داده است ( شماره های 1 ، 2 ، 3 و 4 ) و تصریح برخی آیات در مورد ازدیاد کفر ( ش 5 و 8 ) و یا مالامال ساختن سینه ها از کفر ( ش 6 ) و تکرار ایمان و کفر در چند نوبت ( ش 8 ) این خواهد بود که « مکرر شدن ایمان و انکار نسبت به یک حقیقت » و پدید آمدن « روحیه و روش انکار ارادی حقایق آشکار و پذیرفته شده نزد شخص منکر » برای آدمی ، موضوع اصلی مورد نظر قرآن کریم در مبحث ارتداد است .
  بنابر این مفهوم ، انگیزه هایی چون « توطئه و اقدام برای تزلزل ایمان دیگران » ( ش 2 = الفتنة اکبر من القتل ، ش 9 = ... لعلهم یرجعون ) در یک برنامه ریزی حساب شده از سوی مخالفان سیاسی و اعتقادی ، یا « حسادت » نسبت به گرایش و پذیرش عمومی در مورد « اندیشه های مخالف » یا « حسادت نسبت به سبقت رقیبان و مخالفان سیاسی در پذیرش حقیقت » ( ش 4 = حسدا من عند انفسهم ) به عنوان عوامل مؤثر یا علل رویکردهای انکاری ، نباید از نظر محققان و فقیهان شریعت محمدی (ص) دور بماند .
  به عبارت دیگر ، تمامی آیاتی که فاقد این جزئیات اند و به صورت « مطلق » از کفر سخن گفته اند ، در مقام رویکرد فقهی نسبت به مقوله ی ارتداد ، باید « مقید » به این جزئیات گردند ، چرا که بدون تردید ، تمامی این آیات در مقام تبیین موضوع یگانه ای به نام « ارتداد » اند که نزد پیروان سایر شرایع الهی نیز شناخته شده و دارای حکم مشخصی بوده است .

ب ) در آیات قرآن ، هرگز سخنی در باره ی کیفر دنیوی « مرتد » نیامده است . حتی نسبت به کسانی که دست به فتنه انگیزی زده و با توطئه ، در پی ایجاد تزلزل در ایمان افرادی برآمدند که به تازگی به پیامبر خدا (ص) ایمان آورده بودند ، در متن قرآن توصیه به « عفو و مدارا » شده است ( ش 4 = فاعفوا و اصفحوا ) و البته تاکید شده است که این عفو ومدارا تا وقتی ادامه یابد که خداوند در مورد آنان تصمیمش را آشکار کند ( ش 4 = حتی یاتی الله بامره ) .

پ ) در ادامه ی بحث ، توضیح خواهیم داد که تصمیم آشکار الهی ، اقدام به « مقابله به مثل » به عنوان اقدامی سیاسی و « اصلی عقلانی » و پذیرفته شده در عرف عمومی عقلاء بود که باید از سوی پیامبر خدا و مؤمنان بر علیه توطئه گران اعمال می شد .
  مصداق این اصل عقلانی ( مقابله به مثل ) در خصوص موضوع « توطئه ی اهل کتاب برای ارتداد » در روایاتی که از پیامبر خدا (ص) و ائمه ی هدی (ع) با عنوان « حکم مرتد » صادر شده ، دقیقا همان حکمی است که یهودیان و مسیحیان ، نسبت به مخالفان اعتقادی خود ،  از جمله افراد یهودی یا مسیحی که به پیامبر خدا (ص) ایمان می آوردند ، در محیط هایی که اقتدار کافی داشتند اعمال می کردند .

ت ) کیفر اخروی ، البته مبتنی بر دیدگاه تجسم اعمال بشر در آخرت ، چیزی جز « محصول کشت و کار ارادی خود فرد در دنیا » نیست . اگر سخن از « عذاب عظیم یا الیم » است ، هیچ اتفاق خاصی جز « رنج ها و گرفتاری های برآمده از رویکرد نارسا و گمراهی نسبت به اهداف انسانی مورد نظر خالق انسان »  نیست . یعنی در منطق قرآن و پیام آور وحی ، سخن از « عذاب اخروی » به منزله ی هشداری است نسبت به گرفتاری های شدیدی که از رویکرد مخالفت با حقایق ، برای آدمی در آخرت فراهم می آید .

ث ) احتمال داده می شود که مفهوم « آخرت » در قرآن ، همیشه به معنی « عالم پس از مرگ » نباشد و در برخی موارد ( که قرینه ی خاصی برای اراده ی مفهوم « غیر دنیوی » وجود نداشته باشد ) در پی هشدار نسبت به « عواقب و آثار نهایی دنیوی » نیز باشد .
  مبتنی بر این احتمال ( آخرت = آثار پایانی هر کاری در همین دنیا ) ، مخالفت پیاپی با حقایق ، زیان ها و رنج و گرفتاری های بزرگ و دردناک  بی شماری در همین دنیا برای آدمی فراهم می کند که « عذابی طبیعی » است و با منطق قرآن و اهل قرآن ، می توان آن را نوعی از « عذاب الهی » نیز به شمار آورد .
  البته این آثار را نمی توان « کیفر دنیوی » دانست . با این منطق می توان گفت که عنوان « کیفر اخروی » نیز عنوانی « تسامحی » است .

ج ) در مورد « کفر ورزیدن به ایمان = و من یکفر بالإیمان » در آینده توضیح داده می شود که منطبق بر برخی روایات ، این عنوان شامل برخی مسائل و احکام فرعی شرع نیز می گردد ، ولی مطابق نظریه ی رایج فقهی نیز ، این آیه « اطلاق » ندارد . یعنی مطلق « کفر به ایمان » مصداق ارتداد نیست ، چرا که شامل « فسق » نیز می شود و تردیدی نیست که حتی منطبق بر نظریه ی اقلیت فقها ء ( که انکار حکم فرعی شرعی را به تنهایی موجب ارتداد می دانند ) « هر فسقی موجب ارتداد نیست » .
  در هر صورت ، متن آیه نسبت به این مطلب که « انکار حکم فرعی شریعت ، موجب ارتداد باشد » تصریح نکرده است و در حقیقت « دلیل نقلی » بر این مطلب وجود ندارد . صرفا « اطلاق » آن می تواند مورد استناد قرار گیرد که آنهم در صورت اثبات « دلیلی لبّی » است . البته باید توجه داشت که « تمسک به اطلاق » مقدمات مختلفی لازم دارد که یکی از آن ها « نبودن قرینه بر خلاف اطلاق » است . در ادامه ی بحث روشن خواهد شد که نه تنها قرینه بر خلاف ،  وجود دارد بلکه « دلیل اطمینان آور » هم بر عدم اطلاق وجود دارد .
  البته احتمال دیگری نیز وجود دارد که اصولا آیه ی  یاد شده ( ش 10  و موارد مشابه آن ) ارتباطی به بحث ارتداد نداشته و مربوط به مورد « فسق = گناه کبیره » باشد که بسیاری از فقهاء ، از اعتقاد به « حبط اعمال نیک مؤمن » بخاطر ارتکاب « گناه کبیره » دفاع کرده و می کنند .  

چ ) بحث از اینکه آیا صرفا « انکار اصول اعتقادی دین و شریعت » موجب ارتداد است یا « انکار احکام فرعی شریعت » به تنهایی موجب ارتداد می گردد ؟ در آیات قرآن موردی ندارد و هیچ سخنی در این باره مشاهده نمی شود .
  این سکوت ، ناشی از سنخ نگاه قرآن به مسأله ی ارتداد است که متفاوت از دیدگاه رایج فقهی است . در ادامه ی بحث ارتداد ، قرائن و شواهد مختلفی را بیان خواهیم کرد تا نشان دهد که این پدیده ، حکمی دائمی نیست و صرفا اقدامی پیشگیرانه و سیاسی بوده است که در مقطع خاصی از زمان کاربرد داشته و در گرو اقدامات و نیت هایی بوده است که در صدر اسلام « موضوعیت » داشته و اکنون « منتفی » شده است .

انحصار جواز قتل در دو مورد

در قرآن کریم ، تنها از دو مورد مشخص برای جواز قتل آدمی ( به عنوان کیفر ) دفاع شده است . الف ) مورد قصاص برای قتل عمد . ب ) ایجاد فساد و برهم زدن امنیت جان و مال دیگران .
  در آیه ی 32 سوره ی مائده ، آمده است ؛ « ... من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الأرض ، فکأنما قتل الناس جمیعا ، و من احیاها فکأنما احیا الناس جمیعا ، ولقد جائتهم رسلهم بالبینات ، ثم ان کثیرا منهم بعد ذلک لمسرفون = ... هرکس بکشد فردی را که قاتل کسی نیست یا فسادی در زمین ایجاد نکرده است ، مثل این است که تمامی بشر را کشته است ، و اگر زنده کند کسی را ( مانع قتل دیگری شود ) گویا تمامی بشر را زنده کرده است ، و هرآینه پیامبران ، نشانه های آشکار حقیقت را به سوی ایشان ( بنی اسرائیل ) بردند ، سپس کثیری از آنان بعد از این هشدار ( نسبت به قتل آدمیان ) حقیقتا اسراف کردند » .

در آیه بعدی ( 33 مائده ) بر همین نکته تأکید شده است ؛ « انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فسادا ، ان یقتّلوا ... = همانا کیفر کسانی که با خدا و فرستاده ی او می جنگند و در زمین فساد ایجاد می کنند ، این است که کشته شوند ... » .
  مقصود آیات 32 و 33 یکی است و آن این است که « قاتلان عمدی و راهزنان مسلح ( یا امثال آنان ) که امنیت جانی و مالی مردم را برهم می زنند و با این کار خود فساد در زمین ایجاد می کنند » استحقاق کیفری « کشته شدن » را دارند .
  مبتنی بر این رویکرد مؤکد قرآنی ، « هیچ مجوز دیگری برای قتل و اعدام در شریعت محمدی (ص) وجود ندارد و هر موردی که در فقه شریعت آمده است ، با این ملاک منطبق بوده است . پس اگر ملاک آن موارد همچنان باقی باشد ، حکم نیز ثابت می ماند و اگر ملاک آن ها منتفی شده باشد ، طبیعتا حکم نیز منتفی خواهد بود » .

این نگاه کلی قرآن ، کاملا عقلانی و مبتنی بر منطق است و جنس احکام عقلی ، پذیرای تخصیص نیست  و به اصطلاح فقهاء « آبی ( مانع ) از تخصیص است » .
  بنا بر این ملاک غیر قابل تخصیص عقلی ( و مؤید به دلیل نقلی ) ، حکم اعدام مرتد در صورتی پذیرفته می شود که حقیقتا مصداق « إفساد فی الأرض » باشد و روشن است که « تغییر عقیده بخاطر نارسایی دلایل و براهین ارائه شده از سوی متولیان و مدافعان اندیشه یا ضعف فکری انسان پژوهشگر » هیچ ارتباطی به « افساد فی الأرض » ندارد .

وفادار ماندن به این ملاک عقلی و قرآنی ، ما را در برابر احکامی چون ؛ « رجم ، در بحث زنای محصنه یا  اعدام برای ترک مکرر واجبات یا ارتکاب برخی محرمات » با پرسش هایی مواجه می کند که در جای خود باید بررسی شده و پاسخ قانع کننده ای به آن ها داده شود .
  مثلا در فقه اسلامی آمده است که ؛ « نوشنده ی خمر ، سه بار حد می خورد و اگر برای بار چهارم تکرار کرد ، اعدام می شود » یا « روزه خواری آشکار اگر تکرار شد و مرتکب آن تعزیر شد ، در نوبت چهارم منجر به اعدام وی می شود » !!
  تنها وجه عقلانی این احکام این است که بگوییم : « تکرار علنی ، نشانگر اقدام عملی مرتکب برای ایجاد فساد در ایمان دیگران بوده است » . روشن است که این مسأله در دنیای امروز ، هیچ نقشی در تزلزل ایمان دیگران ندارد ، بنا بر این باید پذیرفت که زمان این احکام به سر رسیده است . یعنی این احکام مربوط به دوران « آغاز ایمان به اسلام » و وجود « توطئه های اهل کتاب و مشرکان » نسبت به اسلام و مسلمین برای « ایجاد فساد و بی ثباتی در میان پیروان اسلام » بوده است و شامل حال « دوران ثبات » نشده و نمی شود .
در مورد مجازات « قتل مرتکبان زنای محصنه » ( صرفنظر از اثبات وجود حکم قتل از طریق « رجم » به عنوان حکمی دائمی در شریعت محمدی یا عدم آن ) ، باید ثابت گردد که مثلا « زنای محصنه » به معنی « تجاوز به قانون و تعدی از عهد و پیمان زناشویی » است و مرتکب آن ، اقدام به قانون شکنی آشکار کرده و در حقیقت « هنجارهای مثبت اجتماعی » را در هم شکسته و « مروّج هرج و مرج » شده است و برخلاف تبلیغات غیر اخلاقی برخی مجامع ، این پدیده ی ناپسند ، امری در حوزه ی رفتار خصوصی افراد نیست ، چرا که « آثار فساد انگیز اجتماعی » آن تا آنجا است که « درگیری های خونین خانوادگی » را درپی داشته و هنوز نیز این قابلیت را در مجامع مختلف مدرن و سنتی دارد .
 علاوه بر اینکه « مسأله ی شرف و حیثیت اخلاقی و اجتماعی » برای بسیاری از افراد و مجامع ، اگر مهمتر از سایر مسائل نباشد ، کمتر از مال و جان ارزش ندارد و برای حفظ آن ، جان و مال خود را فدا کرده و می کنند .
  این دفاعی بود  از منظر « مدافع اندیشه ی رایج در فقه » که نباید آن را به منزله ی پذیرش « حکم قتل یا رجم » از سوی نگارنده ی این سطور دانست . عدم پذیرش حکم قتل یا « رجم » می تواند با پذیرش تمام و کمال « ارزش شرافت نسبی ، اخلاقی و اجتماعی » همراه باشد ، چرا که ملازمه ای بین اعتراف به این ارزش ها با پذیرش حکم قتل یا رجم نیست . البته این بحث ، محتاج بررسی های علمی بیشتر و گزارش دیگری است که فعلا مجال آن نیست و اگر عمری باقی بود و توفیق همچنان رفیق ، در آینده ای دورتر به آن نیز خواهم پرداخت .

به گمان من ، تمامی پرسش های یاد شده و امثال آن ها را بخوبی می توان پاسخ داده و با دلایل مطمئنه از کلیت این ملاک عقلانی و قرآنی دفاع کرد . در ادامه نیز مطالب دیگری در این خصوص ( به مناسبت مسائل مورد بحث ) ارائه خواهد شد .
                                                
... ادامه دارد

ارسال: 14 خرداد 84

هیچ نظری موجود نیست: