2- عزتهای ظاهری ناشی از مراتب اجتماعی، اموری هستند که گرچه در عالم واقع وجود پیدا میکنند، ولی تردیدی نیست که بسیاری از افراد دارای عزت ظاهری، از نظر باطنی شایستهی آن عزتها نیستند. کم نبوده و نیستند آدمیانی که علیرغم موقعیتهای بالای اجتماعی و عزتهای ظاهری، بسیار پست و حتی رذل بودهاند.
بنا بر این، اخلاق کریمه اقتضا میکند که در هنگامهی تحقق این عزتهای ظاهری، آدمی خود را سرگرم آنها نسازد و به باطن خود مراجعه کرده و نقایص خویش را در نظر آورد و برای برطرف کردن نقایص خود تلاش کند. مبادا که گول ظاهر را خورده و توجه مردم به خویش را، موجب غرور قرار دهد و تصور کند که توجه آنان، نشانگر رفع نقایص و شایستگی مطلق او است.
آفت ظاهر بینی و بسنده کردن به «نگاه اجتماعی» (که در بسیاری از اوقات، بدون توجه عمیق به تواناییها و ناتوانیهای افراد شکل میگیرد) را تنها با «توجه به خواری و ناتوانی باطنی خویش» میتوان زدود.
وکم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته.
من حسن الیک ظنه فصدّق ظنّه.
3- اصرار خدای سبحان بر شمارش نقاط ضعف آدمی در جای جای قرآن (ظلوم، جهول، هلوع، عجول، حریص، مناع للخیر و ...) و حتی شمارش برخی نقایص برای انبیای الهی، نشانگر شدت اهمیت این مقوله در پیشگاه خدای رحمان است، تا هیچگاه آدمیان در دام شیطانی غرور و تکبر گرفتار نشوند، حتی اگر بالاترین مقام را در درگاه الهی داشته باشند.
به یاد آوریم که «ابلیس» با آنهمه «ارتفاع شأن» در درگاه الهی و تقرب کم نظیرش نسبت به سایر موجودات، بخاطر عدم توجه به نقایص خویش و «توجه بیش از حد به مقام والای خویش» گرفتار رذایل اخلاقی شد و در قدم نخست، خود را «برتر از آدم» شمرد و راهی دیار «کبر و غرور» شد. تنها وادیای که اختصاص به خدای سبحان دارد و هستی مدعیان را به تمامی میسوزاند.
هرکس پا در وادی کبر و غرور بگذارد، عمدا و از روی اختیار، خود را در آتش مهیبی انداخته است که هستی اش میسوزد. تنها خدای سبحان است که خود را «متکبر» میداند و میخواند و حقیقتا «اکبر» است از هرچه در وهم و گمان مخلوقات آید. در مقام کبریایی او، هیچ کبیری پیدا نمیشود تا با او مقایسه گردد و تنها کسی است که حقیقتا شایستهی «بزرگی» است و دیگر موجودات، در برابر او «کوچک و ناقص»اند.
4- در حقیقت، این فراز از دعا، هشدار میدهد که «بلندی مرتبه در چشم آدمیان» همیشه با «بلند مرتبه بودن در پیشگاه حقیقت» همراه نیست. آنچه «خوی پسندیده» میطلبد، بلندی مرتبه در پیشگاه حقیقت است، که گاه با بیتوجهی آدمیان نسبت به واجدان آن مواجه بوده و هستیم.
جالب این است که تعالی حقیقی، در گرو درک واقعی از نقایص وجودی و تأکید بر تواناییهای فراوان طبیعت آدمی همزمان با عدم فراموشی و اقرار به ضعف خویش است. نه باید خود را چندان حقیر و ناتوان شمارد که دچار سستی شود و نه در توانایی خود اغراق کند تا گرفتار غرور شود و خود را نابود کند.
فراز پنجم
اللّهمّ صلّ على محمّد و آل محمّد، و مَتّعنی بهُدى صالِح لاأستَبدلُ به، و طَریقَةِ حَقّ لاأزیغُ عَنها وَ نیّةِ رُشد لاأشُکّ فیها، وَ عَمّرنی ما کان عُمری بذلَة فی طاعَتکَ، فَإذا کانَ عُمری مَرتَعا للشَّیطان فَاقبضنی إلَیکَ قبلَ أن یَسبقَ مَقتُک إلَیّ، أو یَستَحکمَ غَضبُک عَلَیّ=خدایا درود فرست بر محمد و پیروان و خاندان او، و مرا بهرهمند کن به هدایتی در اندازهی من که آن را نخواهم تغییر دهم، و روش حقی که از آن منحرف نگردم، و نیت بالندهای که تردیدی در آن نکنم، و مرا عمری طولانی ده تا هنگامی که در پیروی از تو هزینه شود، پس هرگاه عمر من چراگاه شیطان گردید، مرا بسوی خود گیر، پیش از آن که به من خشم گیری یا اثر خشمت را بر من حتمی سازی.
1- بسیاری از هدایتها هستند که «زیبندهی من=صالح لی» نیستند، بلکه زیبندهی وجود دیگرانی است که از ما شایستهتر اند و یا شایستهی افرادی است که مرتبهای پایینتر از ما دارند. آنچه مهم است آن است که «هدایتی زیبندهی حقیقت و واقعیت وجودی من» از جانب خدا نصیبم گردد(و متّعنی بهدی صالح لا استبدل به). آن هم به اندازهی صلاحیتی که نخواهم آن را با چیز دیگری عوض کنم و یا آن را دچار تغییر سازم.
به عبارت دیگر؛ از خدا میخواهیم که آنچه در تمام عمر شایستگی آن را داریم برایمان فراهم کند و از آنچه برایمان شایسته نیست ما را محروم سازد(هرچند ممکن است برای دیگران شایسته باشد).
در برخی روایات آمده است که پیامبر خدا(ص) به ابوذر غفاری(رض) توصیه کردند که «از تصدی امور مدیریتی مسلمانان بپرهیزد». یعنی اگر ریاست و إمارت بر مسلمین، برای برخی نعمت باشد، مسلما برای افراد ناتوان از مدیریت، نه تنها نعمت نیست که نقمت خواهد بود و خشم خدا و مردم را درپی خواهد داشت.
برای بعضی از افراد، تدریس و تعلیم ممکن نیست. این افراد باید به کار دیگری مشغول شوند و اصراری بر رسیدن به شغل معلمی نکنند، چرا که خود را به زحمت انداخته و کسی را نیز نمیتوانند در مسیر علم و دانش، یاری رسانند. همین گونه است سایر مشاغل و کارهای تخصصی که ممکن است کسی استعداد آن کار را نداشته باشد ولی استعداد او در کار دیگری باشد که دیگران به اندازهی او در آن کار توانایی نداشته باشند. به همین جهت گفتهاند: «رحم الله امرءا عرف قدره و لم یتعدّ طوره= خدا رحمت کند کسی را که اندازهی خود را بشناسد و از حدود آن گذر نکند».
2- بسیاری از آدمیان با آرزوهای شیرین و دست نیافتنی، فرصتهای خود را از دست داده و بسا که توان خود را بدون واقع گرایی در اموری هزینه میکنند که نتیجهبخش نیست و در آخر، دچار سرخوردگی، شکست، یاس و افسردگی میشوند و گاه هرگز فرصت جبران را نمییابند. کمتر کسی است که در این وادی، خود را مسئول دانسته و رفتار و اندیشهی خود را عامل شکست خود بشمارد. امام سجاد(ع) به روشنی هشدار میدهد که هر نعمتی برای هرکسی مفید نیست. مهم این است که نعمت، به اندازهی تاب و توان آدمی باشد و گرنه، «آب بارانی که در لطافت طبعش نمیتوان تردید کرد، چون بیش از ظرفیت ببارد، سیلی بنیانکن میگردد و بنیان تلاش آدمیان را ویران کرده و دارایی آنان را با خود میبرد و نابود میکند و چون کمتر از ظرفیت تدارک شود، خشکسالی میآفریند و ادمی را به خواری و ذلت میکشاند». این خوی ناپسند آدمی است که او را به حد خویش واقف و قانع نمیسازد و نعمتهای خدادادی را تبدیل به نقمت کرده و ریشهی خود را با تیشهی زیادهخواهی یا تحقیر، میزند و با آتش آن میسوزاند.
3- «راه و روش حقی که از آن منحرف نشویم»، مطلوب دیگر ما در این دعاء است(و طَریقَةِ حَقّ لاأزیغُ عَنها). لازمهی این درخواست، توجه به هشدار اخلاقی پنهان در آن است که؛ «نباید در پذیرش تفسیرهایی که از "روش حق" میشود، تعجیل یا سهلانگاری غیرمنطقی داشته باشیم». هرگونه تعجیل و یا سهلانگاری غیرمنطقی، طبیعتا موجب تردیدهای بیشمار در آینده خواهد شد و تردید، میتواند بازگشت و ارتجاع را درپی داشته و یا توقف و رکود را باعث گردد و یا توجه مدام به گفتههای خرافی و بی دلیل پیرامونی را درپی داشته باشد.
راه و روش حقی که انحراف در آن راه نیابد، چیزی جز گوش سپردن به سخنان مستدل و منطقی و دلایل آنها و پذیرفتن دلایل برتر نیست. این مسیری است که همیشه رو به تعالی و رشد بشریت داشته و گشایش را درپی دارد و اساسا انتهایی برای کسب حقیقت نمیشناسد و رهرو خود را به حرکت مستمر و تعالی علمی و معنوی فرا میخواند. مفاد جملهی «فبشر عباد الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه» ملاک و میزان همیشگی «عقلانی، اخلاقی» هر اندیشهای باید باشد که ادعای «حقجویی و حقگویی» دارد. هر زمان و هرجا که از محتوای حقیقی این ملاک و میزان خبری نباشد و یا توقفی در آن ایجاد گردد، موجبات انحراف از حق، پدیدار میگردد.
جویندهی «کرامتهای اخلاقی» نباید دلبستهی اندیشهای گردد که برای حق جویی آدمی، قیود زمانی و مکانی را دستاویز محدودیتهای غیرمنطقی قرار میدهد و آزادی آدمی را در «انتخاب احسن» حتی برای یک لحظه از او سلب کرده و میگیرد، که این خود آشکارترین رذیلهی اخلاقی است.
4- بسیاری از آدمیان، پس از رسیدن به «راه و روش حق» به آن ملتزم نمیمانند و برای منافع زودگذر و کم ارزش، راه و روش غیرمنطقی را ترجیح میدهند. دشواریهای گاه و بیگاه «وفادار ماندن به راه و روش حق»، آنان را به «سهل انگاری» وادار کرده و مسیر حق را ترک میکنند.
در زندگی مادی، دیده میشود که برخی افراد، بدون محاسبات علمی و صرفا بخاطر زیادهخواهیهای غیر منطقی و نامعقول، کار و شغل آبرومندانه و ارزشمند خود را با توهّم رسیدن به «کاری پردرآمد» و میانبر زدن برای رسیدن به درآمد بیشتر، ترک میکنند و سرمایهی خود را در مسیرهای ناصحیح هزینه می کنند و خود و خانوادهی خویش را با مشکلات فراوانی روبرو میسازند و با ورشکستگی و آوارگی، از هستی ساقط میشوند. این هم نوعی «انحراف از مسیر حق» در زندگی مادی است.
5- و مرا بهرهمند ساز از «نیت بالندهای که تردیدی در آن نکنم» (وَ نیّةِ رُشد لاأشُکّ فیها). مقصود از «نیت بالنده» همان است که در فرازهای اول و دوم، توضیح داده شد(وانته بنیتی الی احسن النیات/اللهم وفر بلطفک نیتی). نیتی که «مبتنی بر لطف» باشد و «نیکوترین نیتها» شمرده شود، بی تردید از نوع «نیت بالنده» است.
نکتهی مهم آن است که در آغاز راه باید «دقت در هدفگیری» نیتها وجود داشته باشد تا در گذر زمان، موجبات «تردید» در پیگیری نیتها فراهم نشود. چیزی که با کمال تأسف در مجامع غیراخلاقی به فراوانی دیده میشود و اکثر نیتهای نیک، در گذر زمان از بین میرود و نتایج ناخواسته بیشتر از نتایج خواسته، تحقق مییابد.
این مطلب آن چنان رایج است که ضرب المثل «دوصد گفته چون نیم کردار نیست» در زبان فارسی و «ما قصد لم یقع و ماوقع لم یقصد=آنچه نیت شده واقعیت نیافته و آنچه تحقق یافته، نیت نشده» در زبان عرب، بسیار معروفاند و کاربرد فراوانی دارند.
ارسال 18 خرداد88
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر