به نام خداوند رحمان و رحیم
سال ها است که به این مسأله می اندیشم که «ادعای جهانی بودن» با رویکرد «انحصاری به فرهنگ خاورمیانه» و خصوصا حجاز عصر نزول وحی، چگونه سازگار می تواند باشد؟!! فرهنگی که جابه جا در قرآن کریم و روایات معتبره مورد نقد و طعن و تحقیر قرار گرفته و مارک «جاهلیت» بر آن خورده است.
فرهنگ رایج زمان نزول وحی در شبه جزیره ی عرب، فرهنگی زن ستیز، برده دار،ستم پیشه، خود برتر بین و بی اعتنا به حق حیات آدمیان بود و خودکامگی و استبداد را در شکلی بدوی، ارائه می کرد.
در ایران آن روز نیز استبداد مدرن تری مستقر بود و جامعه ای طبقاتی برقرار بود که در بعد زن ستیزی، کمی بهتر از شبه جزیره بود ولی در ستم پیشگی چندان تفاوتی نداشت و ظاهرا برتری های نسبی از نظر حکومت و شهرنشینی و معماری و دانش، که سابقه ای چند هزار ساله داشت، قابل انکار نبود. از نظر دین و آئین نیز خداپرستی در ایران با بت پرستی جاهلیت حجاز قابل مقایسه نبود ولی فساد نهاد های دین و حکومت، همه ی مزایا را تحت الشعاع خود قرار داده بود.
در مصر آن زمان نیز قبطیان حاکم بودند و سابقه ی تمدنی هزاران ساله ی آنان قابل قیاس با زندگی قبایل حجاز نبود ولی در این تمدن نیز، متأسفانه کمتر نشانی از عدل و انصاف دیده می شد. برده داری در اوج بود و نقد جان انسانی بیشتر از حیوانات نبود.
مهمترین تفاوت ارزشمند ایران و مصر(و شاید یمن) با قبایل حجازی، علم و دانشی بود که جز افراد انگشت شماری در حجاز، از آن بهره ای نداشتند، در حالی که در دو کشور ایران و مصر، دانشگاه و مدارسی وجود داشتند که در نوع خود بی نظیر بودند.
ملت های این دو قدرت برتر خاورمیانه در آن روزگار، که تمامی سرزمین خاورمیانه را (به استثنای یمن و حجاز) در اختیار داشتند، در چنبره ی ظلم و بیداد حاکمانشان گرفتار بودند و متاسفانه تحت تاثیر فرهنگ استبدادی حاکمان، مسیر تعالی و رشد آنان، بسیار کند و نامطلوب سپری می شد.
شریعت محمدی(ص) در چنین فضایی متولد شد و به مبارزه با ابعاد منفی فرهنگ شبه جزیره پرداخت و ابعاد مثبت آن را تأیید کرد تا نشان دهد که «مثبت نگری» او می تواند از بیابان های قفر فرهنگ حجازی نیز گلبوته هایی را بچیند و تقدیم انسانیت کند.
اگر محمد بن عبدالله(ص) ایرانی یا مصری بود و می خواست از ابعاد مثبت فرهنگ آن سرزمین های آبادتر سخن بگوید، از همان آغاز راه و بخاطر برتری های نسبی فرهنگ سرزمین های یادشده، گلبوته های بیشتری را برای چیدن می یافت. اما ضرورت ارسال پیامبران برای کسانی بیشتر است که کمتر از مواهب طبیعت و معنویت بهره برده اند تا آنان را در ابتدا به سایر آدمیان ملحق گردانند و از آن پس در مسیر تعالی کلی بشریت، همراه دیگران طی مسیر کنند و از تجربه ها و دانش سایر جوامع و ملل بهره مند شوند.
به همین دلیل بود که به پیروان خود با تأکید می گفت که؛«علم را بجویید اگرچه در چین باشد»(اطلبوا العلم ولو بالصین) و یا «حکمت را بیاموزید اگرچه از فردی دورو باشد»(خذ الحکمة ولو من منافق).
یعنی نه بعد مسافت چین را می توان مانع رشد و تعالی قرار داد و نه بهانه ی «بیگانه بودن چینی ها». نه عذر تراشی های مقدس مآبانه ی مبنی بر «کافر و منافق بودن» اساتید در شریعت محمدی مورد قبول است و نه انگ های «غربی یا شرقی یا غیر اسلامی بودن دانش ها و تجربه ها» می تواند مسئولیت فراگیری و بهره مندی از آن تجارب و علوم را از دوش پیروان اسلام بردارد!!
اکنون چند نکته ی مهم را یادآوری می کنم تا نگرانی ها و راه حل ها را درکنارهم مورد بررسی قرار دهیم و نتایج مشترک را امید داشته باشیم(ان شاء الله)؛
یکم) قرآن کریم هشدار داده است که؛«محمد فرستاده ی خدا است و پیش از او نیز فرستادگانی بوده اند و از دنیا رفته اند، آیا اگر بمیرد یا کشته شود، شما به باور ها و رفتارهای گذشته ی خود بر می گردید، و هرکس به گذشته هایش برگردد به خدا زیانی نمی رساند و خداوند افراد قدردان را پاداش خواهد داد»(آل عمران 144 /وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل أفإن مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم ومن ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا وسيجزي الله الشاكرين).
پیش بینی بازگشت برخی حجازیان پیرو پیامبر خدا(ص) به فرهنگ جاهلیت را در این آیه آشکارا می بینیم. بازسازی فرهنگ جاهلیت با مارک و نام اسلام، خطری است که این آیه آن را هشدار داده است. روحیات زن ستیزانه و مناسبات برده دارانه و روش و منش غارتگرانه و اقدام به تهاجم و خشونت و جنگ های دراز مدت و بی ارزش دانستن جان و مال و ناموس آدمیان، همه و همه نشانگر بازگشت مناسبات دوران جاهلیت بود. همان که در زبان قرآن از آن به عنوان «انقلبتم علی اعقابکم=بازمی گردید به باورها و رسوم گذشته ی خود» یاد شده است.
دوم) امام صادق (ع) در عبارتی ماندگار و تحلیلی عالمانه، شرایط مسلمانان در فاصله ی رحلت پیامبر خدا(ص) تا زمان خود را اینگونه توضیح داده است که؛ «همانا مردم پس از رسول خدا به سنت پیشینیان خود برگشتند و عنوان خدا را به آن سنت ها افزودند، پس اینگونه تغییر دادند دین خدا را و جایگزین کردند سنن قبل از اسلام را و تحریف کردند اهداف دین را و چیزهایی را به دین خدا افزودند و چیزهایی ازدین را زدودند، پس هیچ چیزی نیست که مردم به آن اعتماد کرده باشند مگر آنکه منحرف شده است از آنچه وحی الهی به آن فراخوانده است ...=إن الناس بعد نبي الله صلى الله عليه وآله ركب الله بسنة من كان قبلكم فغيروا وبدلوا وحرفوا وزادوا في دين الله ونقصوا منه، فما من شئ عليه الناس اليوم إلا وهو منحرف عما نزل به الوحي من عند الله فأجب يرحمك الله من حيث تدعى إلى حيث تدعى حتى يأتي من يستأنف بكم دين الله استينافا.../معجم رجال الحديث- السيد الخوئي- ج 8 - ص 235).
وقتی امام صادق(ع) می گوید: «آنچه مردم آن را مطابق دین خدا می دانند، نسخه ی منحرف شده ای از وحی الهی است و هیچ چیز منطبق بر وحی الهی باقی نمانده است» می توان فهمید که بازگشت مردم بعد از رسول خدا به فرهنگ جاهلیت، همراه با استفاده ی تقلبی از«مارک الهی» بوده است. یعنی فرهنگ مطرود جاهلیت عرب، به عنوان دین خدا به مردم ارائه شده است!!
پس می توان عمق درد و بیماری را فهمید. منحصر کردن شریعت محمدی(ص) به فرهنگ مطرود جاهلیت(و نه جهات مثبت فرهنگ حجاز) بیماری مسری و خطرناکی بود که در زمانی دیگر، می توانست به افزایش فرهنگ استبدادی سایر سرزمین ها بیانجامد و وجه مشترک فرهنگ ها را از میان جهات منفی فرهنگ های ملل خاورمیانه برگیرد.
سوم) امیر مؤمنان علی بن ابی طالب(ع) در سخنی ماندگار که کمتر از سه دهه پس از رحلت پیامبر خدا(ص) برزبان آورده است، گزارش می دهد که؛«اسلام چون پوستینی وارونه گشته است». یعنی آنچه در جامعه ی اسلامی آن روزگار به نام اسلام رواج داشت، شکل وارونه ای از حقایق بود و عمدتا جهات مثبت فرهنگ ها را وانهاده و جهات منفی را برگزیده بود.
چهارم) در دوران پس از این گزارش ها تاکنون، هیچ قدرت علمی یا حکومتی، پیدا نشده که «پوستین وارونه» یا «انحرافات از نسخه های وحیانی» را در بین تمامی گروه های مسلمان، به تمامی تغییر دهد و حقیقت شریعت محمدی(ص) را دقیقا و کاملا و بدون مانع ارائه کند.
به همین جهت امام صادق(ع) در ادامه ی همان تحلیل علمی و گزارش واقعی، انتظار آمدن کسی را وعده می دهد که دعوت به دین خدا و شریعت محمدی(ص) را از نو آغاز می کند(... فأجب يرحمك الله من حيث تدعى إلى حيث تدعى حتى يأتي من يستأنف بكم دين الله استينافا/معجم رجال الحديث- السيد الخوئي- ج 8 - ص 235).
پنجم) اکنون ما مانده ایم و خیل عظیمی از رویکردهای غیر علمی ناشی از وارونگی پوستین اسلام و انحرافات گوناگون از نسخه های وحیانی در مناسبات انسانی، که متأسفانه به نام دین خدا و آخرین شریعت او عرضه شده و می شود.
همان که ناشی از بازگشت های مکرر برخی پیروان شریعت به سنن غیر منطقی پیشینیانشان بوده است. گویی تمام دین و شریعت را به نام آنان و آباء و اجدادشان سند زده اند و دیگر آدمیان در این کره ی خاکی، حقی و حظی از عقل و شعور و حقوق فطری و تشریعی ندارند و حتی باید راهگارها و باورهای منطقی خود را به نفع تصورات واهی و خرافی پیشینیان آن ها به کناری نهند تا مسلمان و متقی شمرده شوند!!
این «استکبار» و خودبرتربینی آشکار و نهان را یا باید نفی کرد و حق مشارکت همه ی عقلای بشریت را برای تفسیر دین خدا و شریعت محمدی(ص) به رسمیت شناخت و یا باید بیهوده ادعا کرد که فرهنگ جاهلیت عرب از تمامی تلاش های علمی و عقلانی بشر در دوران پس از جاهلیت تاکنون، ارزشمند تر بوده و خداوند نیز به این برتری حکم کرده و ناگزیر باید آن را پذیرفت!!
ششم) اگر دین یگانه ی خدای یکتا(اسلام) برای همه ی بشریت آمده است و مبتنی بر فطریات همه ی آدمیان و مدعی جهان شمولی است، چه مزیت منطقی برای آداب و رسوم حجاز قرن هفتم میلادی(قبل از بعثت پیامبر خاتم) بر آداب و رسوم عقلانی بشر امروز در سرتاسر زمین، می توان شمرد که لزوم پذیرش ترجیح آن را شرط ایمان بشر قرار داده ایم و مخالفان این ادعا را خارج از دائره ی ایمان معرفی می کنیم؟!!
چه مزایای اثبات شده ای از نظر علم و منطق برای ملل خاورمیانه نسبت به سایر ملل جهان وجود دارند که دین خدا و شریعت مصطفی را با ادعای جهانی بودن، در حصار تنگ این منطقه ی جغرافیایی محبوس کرده ایم و توهمات بیجایی را برای مسلمانان این دیار رقم زده ایم که خود را «فخر عالم امکان» بدانند و سایر ملل را به پیروی کورکورانه و زبونانه از فرهنگ برتر خویش فراخوانند!!؟
هفتم) با توجه به مقدمات پیش گفته، اقتضای جهانشمولی و انطباق با فطرت انسانی همه ی آحاد بشر، چیزی جز لزوم تلاش برای بهره گیری از جهات مثبت همه ی فرهنگ ها و با میدان داری همه ی ملل به صورت مساوی و بدون فخر فروشی و از جایگاهی برابر را پیش پای اندیشمندان دینی نمی گذارد.
همه ی متفکران دین و شریعت، از پیامبر گرامی اسلام، این سخن را به یاد دارند که؛« هیچ فخری برای عرب بر غیر عرب و یا غیر عرب بر عرب یا سپید بر سیاه و سرخ و یا سیاه و سرخ بر سپید نیست»( تحف العقول - ابن شعبة الحراني/ 34# المعجم الكبير - الطبراني 18 / 13# كنز العمال - متقي هندي 2 /42# تفسير القرطبي - قرطبي 16/ 341 – 342# أحكام القرآن - جصاص 1 /382# الدر المنثور - جلال الدين سيوطي 6 / 98# دراسات في ولاية الفقيه – آیة الله منتظري 2 /190).
گمان می کنم در این امر تردیدی نباشد که امروزه برخلاف این توصیه ی پیامبر خدا(ص) تفکرات رایج اسلامی به تسلط یک فرهنگ (یا حد اکثر فرهنگ ملت هایی که در دهه های نخستین ظهور شریعت محمدی به آن گرویدند) بر همه ی فرهنگ های جهان بشریت انجامیده است و گاه به این نکته افتخار شده و می شود.
به گمان من، مانع اصلی تحقق جهانشمولی شریعت محمدی(ص) محبوس شدن آن در حصار فرهنگ خاورمیانه است.
جهانشمولی در گرو توجه به مثبتات فرهنگ سایر ملل جهان و قدرت انطباق آموزه های شریعت با آن فرهنگ ها است.
احساس یگانگی با شریعت، در سایر ملل اگر برانگیخته شود که تنها راه آن هماهنگی فرهنگی شریعت با فرهنگ سایر ملل در کنار ملل خاورمیانه ای است، می توان انتظار تحقق شریعت جهانشمول را داشت.
هشتم) یکی از راههای ورود به بحث انطباق شریعت با فرهنگ بشری(بجای فرهنگ خاورمیانه ای) از طریق تصور بعثت محمدبن عبدالله(ص) در این زمان و در اروپا یا دیگر مناطق آسیا یا افریقا یا اقیانوسیه و یا امریکا است.
اگر پیامبر در عصر کنونی و در فرانسه، اسپانیا، کانادا، استرالیا، ژاپن، هند، افریقای جنوبی، چین، روسیه و یا کشورهای اسکاندیناوی مبعوث می شد، چه می کرد؟!
کدام مناسبات انسانی موجود را امضاء می کرد؟ احکام امضایی او از کدام فرهنگ ناشی می شد؟ چگونه مجازات هایی را برای کیفر مجرمان در نظر می گرفت؟ آیا میزان درک و فهم و پذیرش مردم و عقلای این زمان را مبنای تشریع احکام اجتماعی خود قرار نمی داد؟!!
این تصور می تواند متفکران پیرو او را به راهکارهایی منطقی و خداپسندانه و کاملا منطبق با فطرت انسانی برساند و بن بست های موجود در مناسبات تفکر رایج اسلامی با جامعه ی بشری را برطرف کند و بزرگراه هایی را پیش پای آنان بگشاید.
نهم) امروزه دارالاسلام ظاهری همان «دارالتقیة» ی واقعی است که باید برای هرکلام کوتاه، بر جان خود بیم داشت و ساده ترین کار، زبان در نیام کام کشیدن و لب دوختن است، و دارالکفر ظاهری، تبدیل به جایگاهی شده است که می توان بدون پروای جان، حقایق شریعت را در پیشگاه عموم مردم ارائه کرد.
شهروندان کشورهای غیر اسلامی، امروزه به مراتب نزدیکتر به آداب و اهداف دین و شریعت اند و شهروندان کشورهای اسلامی، به مراتب از اهداف و آداب شریعت دورتر اند. راست گفت سید جمال الدین اسدآبادی در بیش از یکصد سال پیش که؛ «به غرب رفتم، مسلمانی دیدم ولی مسلمان ندیدم. به شرق آمدم، مسلمان دیدم ولی مسلمانی ندیدم».
دهم) در نقلی معتبر، امام صادق(ع) سخنی از امیر مؤمنان(ع) به نقل از پیامبر خدا(ص) را روایت کرده است که؛«روزگاری بر مسلمانان می آید که از اسلام، جز نامی نمی ماند و از قرآن جز خطی، مردم خود را مسلمان می نامند ولی دورترین مردم از اسلام اند، مساجد آنان از نظر ساختمان آباد و از نظر هدایتگری خراب است. فقیهان آن زمان، شرورترین فقیهانی اند که آسمان بر آنان سایه افکنده است. فتنه ها از آنان شروع می شود و به خود آنان برمی گردد»( الكافي - الشيخ الكليني - ج 8 - ص 307 – 308/علي بن إبراهيم، عن أبيه، عن النوفلي، عن السكوني، عن أبي عبد الله "عليه السلام"قال : قال أمير المؤمنين "عليه السلام": قال رسول الله "صلى الله عليه وآله": سيأتي على الناس زمان لا يبقى من القرآن إلا رسمه ومن الاسلام إلا اسمه ، يسمعون به وهم أبعد الناس منه ، مساجدهم عامرة وهي خراب من الهدى ، فقهاء ذلك الزمان شر فقهاء تحت ظل السماء منهم خرجت الفتنة وإليهم تعود).
عباراتی چون؛«دورترین مردم از اسلام» و «شرورترین فقهاء» در باره ی پیروان عادی و عالمان شریعت محمدی(ص) بکار رفته است!! اینکه از اسلام، فقط نامی برده می شود ولی هیچ آدابی از آن در رفتار پیروان شریعت دیده نمی شود، یا خط قرآن و زیبایی های ظاهری و تزیینات نوشتاری مراعات می شود ولی از مفاهیم قرآنی بی بهره می مانند، وصف الحال مسلمانان و جوامع اسلامی است!! که تنها علت آن هم فاصله گرفتن از فرهنگ جامع بشری است. فرهنگی که مبتنی بر فطرت انسانی است.
با توجه به مطالب پیشین، بزرگترین و با فضیلت ترین «جهاد = کوشش» در این زمان، کوشش علمی برای بازگشت به فراخوان جهانشمول دین و شریعت و پیوند خوردن آن با همه ی مزایای فرهنگ همه ی جوامع بشری است که لازمه ی آن «آزاد کردن اسلام از بند فرهنگ خاورمیانه» است.
صرفنظر از مسئولیت متفکران مومن به شریعت در کشورهای اسلامی، مسئولیت بیشتر بر دوش مسلمانانی است که در نقاط دیگر دنیا زندگی می کنند. آن ها باید جنبه های فرهنگی مثبت خود را در تفسیر شریعت بکار گیرند و برداشت های روشمندانه و علمی خود را از آموزه های شریعت، به اطلاع سایر پیروان شریعت برسانند و نهادهای علمی لازم برای این امر را در محیط زندگی خود تأسیس کنند و انحصار تولید «علم شریعت» را از «مصر، عربستان، سوریه، اردن، لبنان، پاکستان، عراق و ایران» و حوزه ها و دانشگاه های «الأزهر، دمشق، بیروت، مکه، مدینه، لاهور، نجف، قم، مشهد، تبریز، اصفهان و ...» بگیرند .
این گرفتاری وقتی پایان می یابد که حوزه ها و دانشگاه های مختلف در جوامع اسلامی اروپا، امریکای شمالی و جنوبی، آسیای جنوب شرقی ، ژاپن ، چین، استرالیا و جنوب افریقا نیز سهم خود را از تولید علوم شریعت بر عهده گیرند و همه ی برداشت های روشمند مبتنی بر فرهنگ های مختلف، مورد توجه اهل دانش و عالمان شریعت قرار گیرد که اولیاء دین و شریعت گفته اند:«اعقل الناس من جمع علم الناس الی علمه=عاقل ترین مردم،کسی است که علم بشر را به علم خویش بیافزاید».
به امید آن روز
احمد قابل.....................15 بهمن 1389.................... مشهد
۱ نظر:
ازون جایی که نویسندگانی همچون ادروارد سعید معتقدند که جدا کردن فرهنگ مردم خاورمیانه ازونها نوعی خودبیگانگی محسوب می شه و این که مردم خاورمیانه رو باید همون طور که هستند پذیرفت و بدون قیاس با غربیان و فرهنگ غربی (اون طور که سید جمال الدین مین دید) پذیرفت و این که ماهیت و هویت سنتی هر ملتی باید محفوظ بمونه... می خواستم نظر شما رو در مورد سعید و متفکران پسااستعمارگرا بپرسم. متشکر.
ارسال یک نظر