۱۳۸۵ فروردین ۱, سه‌شنبه

سخنرانی در عاشورا / ۱۳۸۱ اصفهان ( بخش پاياني)

سخنرانی در عاشورا / ۱۳۸۱ اصفهان
بخش پاياني
امیرالمؤمنین داستان هر سه جنگ خود را مصداق « فئه ي باغيه » گرفتند . ایشان با سه طایفه جنگیدند ؛ اصحاب جمل، جنگ نهروان و جنگ صفین ، اما هیچکدام از آنها را متهم به کفر و نفاق نکردند . حتی نگفتند : ایشان مسلمان نیستند ، بلکه فرمودند : اینها برادران ما هستند ( چون شهادتین را گفته اند ) كه به ما ستم كردند . ( ان امير المؤمنين لم يكن ينسب احدا من اهل حربه لا الي الشرك و لا الي النفاق ، ولكنه يقول : هم اخواننا بغوا علينا ) .
ما اینقدر دنبال مرتد و کافر شمردن ديگران نباشیم . « اسلام ظاهری » همین است كه در متن قرآن می گوید : « اگر دو طایفه از مومنین با يكديگر درگیر شدند ، مسئوليت اولمؤمنان این است که بين آنان صلح برقرار كنند و اگرنشد ، آن گروهي که ستم کردند راتنبيه كرده و سرجایشان بنشانند تا وقتی که صلح و همزيستي را بپذيرند و قبول کنند . اماتوجه شود كه هر دو طایفه را مؤمن خوانده است . ما نباید بر روی مردم اسم بگذاریم و «کافر و مشرک و منافق » درست کنیم . سیدالشهدا در باره ي همین کسانی که آمدند و سرش را از تنش جدا کردند می گوید : « فئه ي باغيه » ما می گوئیم : « کافر » . از کجابه برداشت خود مطمئن هستيم که اینگونه نام گذاري مي كنيم ؟
خوب امام حسین قصد رفتن به کوفه را می کند ابتدا پسر عموی خودش را كه اهل رازش بود و شوهر خواهرش بود به کوفه می فرستد و می گوید : تو به نیابت از من با این مردم صحبت کن . اگر مطمئناً بر روی حرفشان هستند ، من بیایم وگر نه مزاحمشان نشوم . «مسلم » به کوفه رفت و در آنجا ( طبق نقل برخي كتب تاريخي ) هجده هزار نفر با او بیعت کردند . اما یک کودتا ، در فاصله اي کوتاه شکل می گیرد . فردی با نام امام حسین وارد «کوفه و دارالاماره » می شود این فرد « عبيد الله بن زیاد » است . ابن زیاد وارد کوفه می شود و اندك اندك ، جوّ کوفه را بر می گرداند . عده ای را با تطميع ، عده ای را با تهدید و عده ای را با تمهید ، از ياري حسين بن علي منصرف مي كند . بعد هم تهدیدات رسمی را شروع می کند و بعد شروع به سركوب و کشتار می کند . هانی و مسلم را نیز می کشد .
حسین بن علی (ع) به حسب ظاهر از کشته شدن هانی و مسلم ، خبر ندارد ( ما به علم امامت و اينكه امام مي دانست يا خير ، كاري نداریم و می خواهیم این واقعه را برحسب ظاهر بررسی کنیم ) . بنابراین طبق نوشته ي مسلم مبنی بر اینکه ؛ هجده هزار نفر با او بیعت کرده اند ، امام (ع) راهی کوفه می شود . در راه در منزل « ثعلبيه » به او خبر می رسد که « هانی و مسلم کشته شده اند » . حضرت به خاطر انسانیت ، با افرادی که پیرامون او هستند شروع به صحبت كرده و می گوید: « کسانیکه آماده ي اين وضعيت نبوده اند ، بروند » بعضی ها می روند . البته اینها نه به دلیل بی ایمانی ، بلکه به دلیل سستی ایمان است . بعضی می گویند : ما حوصله جنگ و خونریزی را نداریم بلکه می خواهیم دینمان را حفظ کنیم ، مانند کسانیکه در جنگ صفین آمدند به حضرت علی(ع) گفتند : ما حوصله جنگ کردن نداریم ، ما را به جایی بفرست که حكومت شما را ياري كنيم و دینمان را حفظ کنیم و مؤمن باشیم .
ما نباید همیشه دنبال خوب و بد کردن افراد جامعه باشیم . سفید و سیاه نکنیم . اکثرمردم به رنگ خاکستری اند . امام صادق (ع) در گفتگویی با « زراره » که افقه الفقهاي شاگردان آن حضرت بود ، از او سوال کرد تا ایمان وي را تثبیت کند . پرسيد : « اگر کسی در وجود خدا شک کند چه حكمي دارد ؟ » زراره گفت : کافر است . امام صادق (ع)باز پرسیدند كه ؛ « اگر کسی در رسالت رسول خدا شک کند چه حكمي دارد ؟ » باز گفت :کافر است . امام پرسید : « اگر کسی به امامت كساني كه تو به آن ايمان داري ، ايماننداشته باشد ، چه حكمي دارد ؟ » گفت:  او کافر است . امام فرمود : سبحان الله ( و بسیار از این صحبتها شگفت زده شد و گفت : کجا داری می روی ؟ اینطور که تو میگويي، علی می ماند و حوضش . یعنی چه كه همه ي اين ها کافر اند ؟ چرا بدون توجه به لوازم سخن خويش « کارخانه کافر سازی » درست می کنی ؟ زراره تعجب کرد و گفت : پس چهبايد گفت ؟ حضرت فرمودند : « عده زیادی در جامعه زندگي مي كنند كه جزء « مولفةقلوبهم » هستند . اینها « مستضعفین » از مردان و زنان اند که بیشتر جمعیت بشر را تشکیل می دهند . بیشتر از « دو سوم »  مردم در زمان ما مستضعف اند ( خاکستری اند نه سفید و نه سیاه ) نه پیشرفته در ایمان و نه پس رفته در کفر . مردم عادی هستند كهبه زندگی روز مره ي خود می پردازند . اینها ایمان شان در حدی است که مثلاً اگر شريعتبرای آنها مشکلی ایجاد نکند ، تابع شريعت مي شوند و گرنه ، ايماني به آن نمي ورزند .اینها مخلوقات خدا هستند نمی شود که براي آنان تقاضای عذاب کنید و يا مورد هجوم و دشنام قراردهید . انسانهایی هستند محترم ، كه خداوند برای آنها حساب جداگانه اي باز کرده است .
ما در تحلیلهای  خود نيز باید اينگونه فکر کنیم . به هر حال ، ما یک جور فکر می کنیم ،رقیبان ما جور دیگري فكر مي كنند . بر فرض هزاران خطا کرده باشند ، نهایتاً نمی توانیدبگویید : « مؤمن نیست » . می توان گفت : « پایبند به دینداری نیست » يا « فاسق است » .
در قرآن كريم هم آمده است ؛ « و لا تقولوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا = به كسي كه شما را با سلام ملاقات مي كند ، نگوييد كه ؛ مؤمن نيست » . در باره ي اين آيه ي قرآن دو مطلب می توان گفت . اول ؛ این است که « کسی با شما همزیستیمسالمت آمیز دارد و یا اینکه سلامت را برای شما آرزو می کند ، شما نمی توانید بگوییداین مسلمان و مؤمن نیست » . دوم اين كه ؛ « کسی که به شما سلام می کند ،سلامت را برای شما می خواهد ، همین کافی است تا او را مؤمن بدانيد .
این خوارج بودند که دین را خیلی سخت می گرفتند . از دیدگاه آنها ( نعوذ بالله )امیرالمؤمنین (ع) نیزکافر بود .
بعد از اینکه حرکت می کنند در بین راه به سپاه برخورد می کنند . « سپاه حرّ » با آن شدت در مقابل حسین بن علی (ع) می ایستد . « حرّبن يزيد رياحي » در برابر پيشنهاد هاي امام (ع) می گوید : « کوفه ، مدينه و مكه نمی توانید بروید » . حضرت می گویند : «بگذارید به طرف مرز برویم » . می گوید : « نمی شود » . حضرت عصبانی می شوند و می گویند : « مادرت به عزایت بنشيند ، تو چه منطقی را مي پذيري ؟ » وقتی حضرت می گوید مادرت به عزایت بنشیند ، حرّ مراعات ادب می کند ( که همين امر ، او را در روز عاشورا نجات می دهد ) او جوابي به اين مضمون می دهد : « من مادر شما را می شناسم ، فاطمه دختر رسول خدا است ، لذا نمی توانم جواب بدهم . اما اگر ديگري به من همچین جسارتی بکند ، من به سختي او را پاسخ مي دادم . تو حسین هستی و نمي توانم جوابي بدهم » .
به گمان من ، همین رعايت ادبی که کرد ، او را نجات داد . روز عاشورا آمد و استغفار کرد و حضرت نیز او را پذیرفت .
هنگامیکه قرار شد امام (ع) نه به کوفه بروند و نه به سمت مدینه ، حرّ اعلام كرد كهپیشنهاد امام را به کوفه مي فرستد تا وقتی جواب آمد ، اقدام لازم را عملي کنند .پیشنهاد امام حسین را به عبیدالله بن زیاد منعکس می کند تا او جواب بدهد . ضمناً حرّ گفت : « من با یزید بیعت کرده ام و به عهد خودم وفادارم » .
این پایداری به عهد ارزشمند است ( ولو عهد بدی باشد ) چون پایداري و وفاي به عهد ، به خودي خود ارزش دارد .
« لازم است كه آدمي در متن بدی ها ، خوبی را شناسایی کند » . اگر اينگونه داوري كرديد ، طرف مقابل شما هم نرم می شود .
هنگامی که دو سپاه با هم مصاف می کنند نوبت نماز ظهر می رسد . حضرت به حرّ می گویند: « تو با سپاه خودت نماز می خوانی یا با ما ؟ » حرّ می گوید : « با شما » . او و لشكريان اش ، پشت سر امام (ع) نماز می خوانند . يعني او را به عدالت قبول دارد ؟ببینید چقدر جالب است ! چه دشمنهای جالبی ! بعد از نماز ، حضرت خطبه ي نسبتاکوتاهي می خواند : « ایها الناس ، ای مردم من آمده ام معذرت خواهی کنم ( این بیان عذر حسین است هم در پیشگاه خدا و هم در نزد مردم ، نزد مسلمانان که آمده اند با او بجنگند ، چون آنها را مسلمان می داند ) من نیامدم به طرف کوفه مگر اینکه شما نامهنوشتید . بعد از نامه نگاری شما كوفيان آمده ام . فرستادگانی آمدند . افرادی گفتگو کردند. قول و قرار گرفتند . حامل این پیام بودند که ؛ به طرف كوفه بیائید . ما امام نداریم . یک سرپرست می خواهیم . لعل الله ... شاید بوسیله تو که سرپرستي جامعه ي ما را به عهده گرفتي ، ما در مسیر حق قرار گيریم . اگر امروز روی عهد خودتان بايستيد ، من هستم . اگر مي خواهيد كه من به شما اطمینان کنم ، عهد جدیدی ببندید یا میثاقی و یا همتی مبني بر آنکه ما پایبند هستیم . در اين صورت من به منطقه شما وارد می شوم .اگر عهد جدید ببندید و پایدار هم باشيد من به شهر شما می آیم « و ان لم تفعلوا ... » اگر از آمدن من به طرف شما بدتان می آید ، برمی گردم به همان جایی که آمدم . اصراريندارم » .
چند منبع تاريخي ، این مسئله را نقل می کنند كه امام اين سخنان را بيان كرد كه ؛ «شما گفتید بیائید من آمدم » . این را هم « بحار الأنوار » ، هم « ارشاد مفيد » هم « الفتوح ابن اعثم كوفي » هم « مقتل خوارزمی » نقل کرده اند .
این اتفاق می افتد و هريك به مقر خويش باز مي گردند . وقت نماز عصر می شود . باز هم سپاه حرّ ، به امام (ع) اقتدا مي كند . پس از نماز عصر ، امام (ع) براي دومين بار می گویند : « اگر الان رأی شما عوض شده و دیگر نمی خواهید من به كوفه بیایم و حق ما را به رسمیت نمی شناسید ( کدام حق ؟ بیعتی که با مسلم کردید و دیگر به آن بيعت ملتزم نيستيد و قبول ندارید ) من برمی گردم به جايي كه از آنجا به سوي شما آمدم » .این را هم « کامل ابن اثیر » هم « تاریخ طبری » ( اضافه بر اسناد فوق ) نقل کرده اند .
در ديدار با نماينده ي « عمربن سعد » ، امام (ع) پيشنهاد مي كند كه ازمرزهاي حكومت يزيد خارج شود تا از خونريزي بين مسلمانان جلوگيري شود . قرار بر اين مي شود كه آن را به « عبيد الله بن زياد » بنويسند و منتظر تصميم او بمانند . ابن زياد ، در ابتدا مي پذيرد و پس از رايزني « شمربن ذي الجوشن » از پذيرش پيشنهاد امام (ع) منصرف مي شود و دستور نبرد را مي دهد .
باز روز عاشورا اول صبح هنوز جنگ شروع نشده بود . نیروها گارد گرفتند اما هنوز خونیریخته نشده است .  امام حسین (ع) می فرماید : ای مردم خیلی عجله نکنید . حتی اگر بخواهید مرا بکشید ، وقت زیاد است تا اینکه آنچه حق شما بر من است را ادا كنم . من شما را موعظه می کنم . عذرم را و دلیل آمدنم را برای آنکه چرا پیش شما آمدم بشنويد .اگر دیدید من راست می گویم و قبول کردید که دليل من درست است ، اگر انصاف دادید که من راست می گویم ، به همین میزان در پیشگاه خدا سعادتمند خواهيد بود . اگر الآن حق را فهمیدید و قبول کردید كه عیب از خودتان بوده است ، لازمه اش این است که رهايم كنيد و از نبرد منصرف شويد . اگر عذر من را نمی پذیرید ( بعد آیه قرآن می خواند ) و اگر انصافندارید و نمی پذیرید ، اشکالي ندارد ، هر کاری دوست دارید بکنید . فرزندان رسول خدا رابکشید . اگر تصمیم گرفته اید بی انصافی کنید و به اسارت ببرید خاندان او را ، اين كار را بكنيد . در بخشي از سخنانش  نیز می گوید : « و ان كنتم لمقدمي كارهين ، فدعوني انصرف عنكم الي مأمني من الأرض = اگر آمدن مرا خوش نمي داريد ، مرا رها كنيد تا از شما روي گردانده و به سوي پناهگاه امني در زمين بروم » يعني ؛ من امنیت بیان ، امنیت مکان و امنيت کار و کوشش می خواهم . آيا اینها توقع بالایی است که امام حسین (ع)فرزند صاحب شريعت (ص)  از مدعیان پیرو شريعت داشته باشد ؟!! آيا این تقاضای گزافياست ؟!!
خلاصه سخن این است که از این گفته هاي حسین بن علی (ع) بر نمی آید که ايشانقصد درگیری با حكومت را داشته است . نمي خواسته  که با شمشیر به جنگ يزيد بن معاويه و طرفدارانش برود . حتی اگر آنها هم می خواستند درگیر شوند ، سعی بر صلح و آرامش داشته است و دنبال امنیت و البته آزادي در مورد امر به معروف و نهي از منكر بوده است . اما نه فقط امنیت جاني بلکه امنیتی که انسان بتواند همه حقوق خود را بگیرد .یعنی یک شهروند فعال باشد ، نه فردي « ذلیل و خوار » . که می گوید : « هیهات منّا الذّلّة= انسانهای پاکدامن ، ذلت را قبول نمی کنند و ما هم هرگز ، ذلت نمي پذيريم » .
این نظریه قابل قبول نیست که امام حسین فقط برای « شهادت » رفت یا فقط برای تشکیل حکومت . امام حسین (ع) بین « ذلت و مرگ با عزت » اگر قرار بگیرد ، مرگ را انتخاب می کند . هركس می خواهد مانندايشان زندگی کند ، زندگی ذلیلانه را هیچگاه قبول نمی کند . می گوید : اگر شما من را نمی خواهید ، رهايم كنيد ، چرا كه من مي خواهم با عزت زندگي كنم . حتي اگر خارج از مرزهاي ديار اسلام باشد . شما هم بروید دنبال زندگی خودتان . نگذاريد بين مسلمانان خونريزي شود  .
با عزت زندگی کردن نیز به اين معني است كه ؛ حداقل بتوان با زبان و بيان ، از سياست هاي ناروا ، اعلام برائت کند و از دین خدا دفاع كند .
بر طبق تحلیل و تحقیق من ، امام حسین (ع) برای دفاع از امنيت جاني و امنيت براي بيان حقايق و دفاع از حق مخالفت با سياست ها ي حكومت مدعي ديانت از مدينه خارج شده است و نه چيز ديگر . تا پايان واقعه ي كربلا نيز در پي همين اهداف بوده و لا غير .
به گمان من ، تمام آن دیدگاهها و نظریاتی که می گوید ؛ اقدام امام ، صرفاً برای تشکیل حکومت يا شهادت و یا اقدام مسلحانه براي امر به معروف و نهی از منکر بوده است ( كهمن هم مثل شما آن ها را دیده ام و خوانده ام ) بینی و بین الله برايم اثبات نشد . بلكهاطمینان پیدا کردم که « براي حفظ امنيت جاني و حقوقي در جهت تبيين حقيقت و نقد سياست هاي حاكميت » اقدام به سفرهاي مختلف از مدينه تا مسير كوفه ، كرده است و البته از ابتدا تا انتها ، احتمال سخت گيري رقيب و تصميم به شهادت ايشان را نيز مي داده است .
این نه به معنی خمودی حسین است . نه به خدا . حسین (ع) خیلی شجاع است و از هيچ نبردي نمي هراسد ( مگر از ريخته شدن خون بي گناهان ) . ولی زندگی ذلیلانه را نمی پسندد . او اهل درگیری و نزاع مسلحانه هم نیست  .
خدایا تو را به عظمت خودت ، به حق پيامبر و خاندان پاك پيامبر قسمت می دهیم ، دلهای همه مسلمانان را نسبت به هم مهربان کن . توفیق درک حقایق را به ما عنایت فرما .
خدایا تمام انسانهایی که به نا حق و به خاطر کج فهمی و عناد دیگران گرفتار حبس و بندهای زندان هستند به خصوص، استاد گرانقدر ما ، آية الله منتظري را در پناه خود ، از تمامي خطرات ، محفوظ بدار .
روح وداد و دوستی ، بین مردم و حاکمان برقرار کن . تا آنها با مردمي که مخالف شان هستند نيز ، با محبت رفتار کنند.
خدايا چنان كن سر انجام كار // تو خوشنود باشي و ما رستگار
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

ارسال: 1 فروردین 85

هیچ نظری موجود نیست: