۱۳۸۴ فروردین ۳۱, چهارشنبه

زن و امامت نمازجماعت

زن و امامت نمازجماعت


به نام خدا

در خصوص « امامت زن در نماز جماعتی که مردان نیز حضور دارند » پرسشهایی مطرح شد که پاسخ اجمالی آن به اطلاع می رسد ؛

1- به مقتضای اصالةالإباحه ی عقلیه ، امامت زن در نمازهای واجب ، در صورت داشتن شرایط لازم ( ایمان ، عدالت ، قرائت صحیح ، آشنا بودن به احکام نماز ، رعایت پوشش لازم برای نماز ) مطلقا جایز است .

2- هیچ دلیل نقلی صریح و معتبری ( اعم از آیه ی قرآن یا روایت دارای سند معتبر ) در مورد « عدم جواز امامت زن برای مرد » در متون شریعت محمدی (ص) وجود ندارد . روایاتی که مورد استناد فقهاء قرار گرفته اند ، اصطلاحا « مرسله » اند ( یعنی سند ندارند ) و از نظر علمی ، این روایات به تنهایی « ضعیف » شمرده می شوند و معتبر نیستند . این روایات از نظر عددی « 3 یا 4 روایت » اند که از پیامبر گرامی (ص) و امیر المومنین علی (ع) نقل شده اند . بنا براین ، دلیلی برای « عدم جواز » وجود ندارد و حد اکثر مفاد این روایات ( اگر صادر شده باشند ) بیان کراهت عرفی این پدیده در روزگار صدور و نزد مسلمانان آن زمان است.
  مثلا در روایتی که از امام (ع) نقل شده است ، مسأله ی « نهی امامت زن برای مرد ، در کنار نهی امامت مسافر برای حاضر » آمده است که تردیدی در صحت امامت مسافر برای حاضر نیست و « نهی را حمل بر کراهت می کنند » . بنا براین « امامت زن برای مرد نیز صحیح ولی مکروه است » که این کراهت نیز خبر از کراهت عرفی می دهد . یعنی اگر در جامعه ای این مطلب ناپسند شمرده نشود ، کراهت شرعی نیز نخواهد داشت .
  لازم به ذکر است که در مورد « قضاوت و ولایت کلّی زن » نیز  مشکل اصلی نظریه ی رایج « عدم وجود دلیل معتبر و صریح نقلی در نفی تصدی زنان » در متون شریعت محمدی (ص) است . بخصوص که در قرآن کریم ، با دیدی مثبت و تأیید آمیز ، داستان حکومت یک زن ( بلقیس ) را نقل کرده است که با تدبیر صحیح او ، مردم به « امنیت و رستگاری » ( فلاح ) رسیدند . حال این نقل قرآنی کجا و آن نقل های ضعیف روایی ( منطبق با نظریه ی رایج ) کجا که برخلاف گزارش قرآن ، می گویند : « هرگز رستگار نمی شوند قومی که زنی بر آنان حکومت کند » ؟!     

3- مشهور فقهاء معتقدند که « اعتماد فقهاء به مضمون این روایات و اجماع آنان به عدم جواز امامت زن برای مرد » ضعف روایات را جبران کرده و موجب « اعتبار» آن روایات می شود .
  اطلاق رویکرد « جبران ضعف روایات به اعتماد عملی فقهاء » با توجه به تاثیر پذیری همه ی آدمیان از فرهنگ زمانه و تسلط فرهنگ « مرد سالارانه » بر جوامع بشری و خصوصا مسلمانان و اعراب ، مورد مناقشه است و درکلیه ی احکامی که مربوط به تفاوت های حقوقی زن و مرد است و دلیل عقلی یا نقلی معتبری ندارد ، نمی توان این رویکرد را تأیید کرد . ( همان گونه که در بسیاری از مسائل اختلافی بین پیروان شرایع یا مذاهب مختلف شریعت محمدی نیز نمی توان به این رویکرد اطمینان کرد ) .

4- استناد برخی فقهاء به « اصالة عدم الصحة » در مورد نماز جماعت مردانی که با امامت زن برگزار می شود ، با « اصالة الصحة » نقض می شود . بنابر این ، سکوت معنی دار شارع در این خصوص ( به نحوی که هیچ یک از ائمه ی شیعه ، پس از امیر المؤمنین (ع) سخنی در این باره نقل نکرده اند ، نه در نفی و نه در اثبات ) نشانگر « عدم ممنوعیت » است .

5- برخی فقهاء به روایاتی که در مورد « عدم جواز سبقت مردان بر زنان در صفوف نماز و لزوم تأخیر صف زنان از مردان  یا برابری صفوف ( محاذاة ) » وارد شده است ، استناد کرده و نتیجه گرفته اند که « امامت زن ، ملازم با سبقت او بر مردان است و در نتیجه سبب بطلان نماز وی می شود » .
  این سخن از دو جهت ( علاوه بر اشکالات دیگری که سایر فقهاء گرفته اند ) مخدوش است ؛
  یکم ؛ امام جماعت ( چه مرد و چه زن ) می تواند مساوی با دیگران بایستد و سبقت بر مأمومین نگیرد . این مطلب در خصوص « امامت زن برای زنان » در روایتی معتبره ، مورد تأکید نیز قرار گرفته است .   
  دوم ؛ آنچه در خصوص صفوف نماز گزاران وارد شده است ، ارتباطی با جایگاه امام جماعت ندارد . اگر منع معتبر و صریحی از شارع ، در مورد امامت زن وجود ندارد ( که ندارد ) حکم جایگاه امام جماعت ، شامل وی می گردد که ارتباطی با حکم صفوف مأمومین ( زنان و مردان ) ندارد .

6- اجماع و اتفاق فقهاء در این مسأله ، دلیل مستقلی نیست و ناشی از دلایل و مدارک دیگری است که به آن استناد کرده اند . ( در مورد این که « اجماع مدرکی » حجت نیست ، نیازی به توضیح نیست ، چرا که ارزش آن در گرو ارزش مدرک یا مدارک آن است ). مستندات یاد شده عبارت اند از ؛
  الف ) برخی از فقهاء ، با استناد به « عدم جواز شنیدن صدای اجنبیه » برای نامحرم ، در مورد نماز های صبح و مغرب و عشاء و لزوم « جهر = با صدای بلند خواندن » برای امام جماعت مردان در آن ها ، در خصوص امامت زنان برای مردان اشکال کرده اند و به این حکم رسیده اند .
  ب ) بسیاری از آنان به استناد روایات بدون سند پیش گفته ، به این حکم رضایت داده اند . این روایات ضعیفه ، نمی توانند محرومیت بخش وسیعی از مسلمانان ( زنان ) را اثبات کنند .
  پ ) برخی نیز به استناد « مفهوم یابی از روایات معتبره ای که امامت زن را برای زنان مورد توجه قرار داده اند » و این ادعا که لازمه ی سخن آنان این است که ؛ « اگر امامت زن برای مردان  ممنوع نبود ، در متن این روایات ، آن را مقید به امامت برای زنان نمی کردند » .
  البته پیشاپیش می دانیم که ؛ « اثبات شیئ ، نفی ماعدا نمی کند » . اینکه امامت زن برای زنان در این روایات به اثبات رسیده است ، امامت آنان برای مردان را منتفی نمی کند .
  در بحث « مفاهیم » نیز ، جز در خصوص « مفهوم شرط انحصاری » یا برخی موارد خاص از « مفهوم وصف یا استثنا ء » نمی توان با اطمینان ، حکمی را به گوینده ی سخن نسبت داد . در مورد بحث امامت زن برای زنان ، روایات مورد استناد ، فاقد شرایط لازم برای « مفهوم یابی » است .
  ت ) برخی از فقهاء ، به « عدم رواج یا عدم اتفاق امامت زن برای مرد در نماز » استناد کرده و این امر را به منزله ی سیره ی قطعیّه مسلمین دانسته اند و به همین جهت به ممنوعیت آن نظر داده اند .
  این امر نیز نمی تواند زمینه ی لازم برای حکم به ممنوعیت در زمان های متأخر را فراهم کند . البته « سکوت مداراتی شارع » را نباید به منزله ی عدم مشروعیت راهکارهای غیر رایج دانست . حد اکثر چیزی که از این طریق اثبات می شود ، مشروعیت راهکارهای رایج و شایع است ( که مورد پذیرش است ) ولی اثبات انحصاری بودن مطلوب ، در راهکارهای رایج و بی بدیل بودن آن ها ، امری دشوار و محتاج دلایل اطمینان آور دیگری است که در خصوص این مسأله ، مفقود است .   
  
7- با توجه به نکات یاد شده « هیچ دلیل معتبر عقلی یا نقلی در مورد عدم صحت امامت زن برای مرد ، وجود ندارد » . بنا بر این « جواز عقلی امامت زن برای مرد » به قوت خود باقی است و خدشه ای به آن وارد نمی شود .

8- به گمان من ، از مجموع روایات معتبره ای که در مورد امامت زن برای زنان وارد شده است ، چنین بر می آید که ؛ « بهتر است امام جماعت یاد شده ، در میان صف زنان به گونه ای قرار گیرد که سبقت او چشمگیر نباشد » .
  این توصیه در مورد امامت زن در نماز جماعتی که مردان نیز حاضر باشند ، مورد تأکید خواهد بود ، چرا که عفاف و حیاء را در حدّی مطلوب ، تأمین می کند .
  البته صف مردان و زنان ، مساوی یکدیگر تشکیل می شود و زنی که امامت می کند ، در میانه ی صف زنان قرار می گیرد .

از خدای بزرگ می خواهم که همه ی ما را در مسیر علم ، ایمان و اخلاق ، یاری کند و از این طریق ، ما را به حقایق شریعت محمدی (ص) آگاه سازد . ( و الله العالم ).

احمد قابل..........................31/1/1384...........................تاجیکستان...........................20/4/2005
         

۱۳۸۴ فروردین ۱۲, جمعه

رفتار حسینی ، تهاجم یا دفاع


رفتار حسینی ، تهاجم یا دفاع

                              به نام خداوند جان آفرین        حکیم سخن در زبان آفرین

... انّی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما ، و لکن خرجت لطلب الإصلاح فی امّة جدّی ، ارید أن آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدّی و ابی علیّ بن ابی طالب ، فمن قبلنی بقبول الحقّ فالله اولی بالحقّ ، و من ردّ علیّ هذا ، اصبر حتّی یقضی الله بینی و بین القوم بالحقّ و هو خیر الحاکمین .

  متن یاد شده ، بخش اصلی و پایانی وصیت نامه ی مکتوب سید الشهداء ، حسین بن علی (ع) است که فراز های آغازین آن ، مورد توجه سخنرانان و تحلیل گران تاریخ عاشورا قرار گرفته ، ولی بخش پایانی آن کمتر مورد تحلیل وبررسی بوده است . حتی برداشت های رایج از این متن ، بر خلاف بخش پایانی و متضاد با آن ارائه شده است . یعنی آنجا که می گوید « ... و من ردّ علیّ هذا، اصبر ...= ...اگر کسی امر به معروف و نهی از منکر و پیشنهادهای اصلاحی مرا نپذیرد ، صبر می کنم تا خداوند بین من و گروه مسلمانان داوری کند و او بهترین داوران است » . ( 1 ) .
  به عبارت دیگر ، از « صبر حسینی » در صورت عدم پذیرش انتقادها و پیشنهادهایش در مورد اصلاح سیاست ها در قالب « امر به معروف و نهی از منکر » سخنی به میان نیامده و نمی آید .

  بازتاب عملی این فراز از وصیت نامه ی امام (ع) را در رفتار ایشان ، از هنگام خروج از مدینه تا دوران حضور در مکه و حرکت به سوی کوفه و حوادث بین راه و واقعه ی دردناک عاشورا ، آشکارا می توان نشان داد که از سوی ایشان بارها مورد تأکید و تکرار قرار گرفته است . گاه با بیان واضح « به نفی اقدامات خشونت بار و مسلحانه » پرداخته است و گاه از همه ی راهکارهای عملی برای « جلوگیری از نبرد مسلحانه و خون ریزی بین مسلمین » بهره گرفته و کاملا انعطاف عملی از خود نشان داده است .

  البته برای جامعه ی شیعی که قرن های متمادی ، از عالمان سنتی و روشنفکر خویش تحلیل دیگری را شنیده و به آن خو گرفته است ، بسیار دشوار است که از واژگانی مثل « قیام حسینی » که به معنی و مفهوم « اقدام مسلحانه و ابتدائی »  و « شورش بر علیه حکومت ستمگر مرکزی » است ، دوری گزیند و یا برداشتی دیگر را که نهایتا « گرفتار شدن یک مصلح در چنگ حکومتی ستمگر » را تصویر می کند و در پی اثبات آن است که؛ «حکومت ستمگر ، به تهاجمی گسترده بر علیه یک منتقد مصلح و صلح طلب اقدام کرد و با تهدید به مرگ و بر هم زدن امنیت وی ، سعی کرد تا او را وادار به تأیید سیاست و حکومت نامشروع خویش سازد و به زور از وی بیعت ( رأی موافق ) گیرد ، تا از مقبولیت او برای تثبیت قدرت خود بهره جوید یا در نبردی نا برابر و تحمیلی ، به دفاع از حقوق اولیه ی انسانی خود و یاران و خانواده اش برخیزد و کشته شود » .
  حسین بن علی (ع) ضمن پای بند بودن به « حفظ آرامش جامعه از طرف خود » ( انّی لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما...) البته « حاضر به سرمایه گذاری حیثیّت اجتماعی خویش برای تثبیت قدرتی  که مقبولیت سیاسی نداشت و با روشی ستمگرانه حکومت می کرد ، نبود » . او هرگز نمی پذیرفت که به خاطر زور و تهدید حکومت ، « حق آزادی انتقاد ( امر به معروف و نهی از منکر ) و آزادی انتخاب و رأی » خود را از دست بدهد و مجبور به « تأیید سیاست های ظالمانه گردد » . او راه عدم تأیید حکومت ستم پیشه و مخالفت با سیاست های ظالمانه را منحصر در « اقدام به شورش مسلحانه و براندازی » نمی دانست.

  برای روشن شدن بیشتر این برداشت ، به بازخوانی تحلیلی ( ولی اجمالی ) این واقعه می پردازم و آن را در ضمن چند نکته  توضیح می دهم ؛

1-  در قضیه ی صلح امام حسن (ع) که به عنوان « ضرورت حفظ جان و مال مسلمین » تحقق یافت ، حسین بن علی (ع) نیز سر انجام به آن رضایت داد و در تمام مدت عمر خود به آن وفادار ماند و لحظه ای به نقض آن نیندیشید و اقدام نکرد .

2- در تمامی مدت حکومت معاویه ، به عنوان منتقدی صریح اللهجه و صادق ، تند ترین انتقادات را ابراز می کرد و در مقابل سعایت بد خواهان مبنی بر « خطرناک بودن حسین و درپی بر اندازی حکومت بودن وی » به معاویه اطمینان خاطر می داد که هرگز به نقض پیمان اقدام نخواهد کرد ، ولی در همان حال به « امر به معروف و نهی از منکر و پیشنهاد اصلاح سیاست ها » اقدام می کرد و هیچگاه از این مسئولیت الهی و انسانی ، شانه خالی نکرد .
  در آخرین نامه به معاویه ، با شجاعت و صراحتی بی نظیر ، گزنده ترین کلمات برای تحقیر معاویه و سیاست های ظالمانه اش را بکار گرفته و همه ی خبرهای دروغی که بدخواهان ایشان برای تشویش خاطر معاویه و تحریک او برای اقدام مسلحانه علیه امام (ع) جعل کرده بودند را با بیان « سوگند به خدا » انکار می کند . ایشان تصریح می کند که از معاویه و اقداماتش نمی هراسد ولی از این که در پیشگاه خدا و انسان های حق طلب ، به عنوان « پیمان شکن » معرفی شود ، شدیدا پرهیز می کند . ( 2 ) .

3-  معاویه از دنیا می رود . حسین (ع) در حالی که به زندگی عادی و سیاسی خویش ادامه می داد ( که حکومت بنی امیه در زمان معاویه نیز ، ایشان را به عنوان منتقدی صلح طلب ولی شجاع وصریح اللهجه ، پذیرفته بود ) ، فرمانی از سوی حاکم جدید به نماینده اش در مدینه می رسد ، که « دوران مدارا با حسین سپری شده و او را باید وادار کرد تا به یکی از دو گزینه ی؛ مرگ یا تأیید سیاست های حاکمیت، تن دهد » .
  این رویکرد جدید حاکمیت ستمگر وقت ، حسین بن علی را به اقدام جدیدی فرا خواند . اقدام جدید حسین بن علی (ع) عبارت بود از ؛ « تصمیم به خروج از مدینه با تمامی افراد خانواده و پناه بردن به حرم امن الهی ، یعنی مکه ی مکرمه » .
  امام (ع) در پاسخ برادرش محمد بن حنفیه ، که از تصمیم امام و علت آن پرسیده بود ، می گوید : « من قصد رفتن به مکه را دارم . اگر امنیت یافتم ، در آنجا اقامت می کنم و گر نه ، راهی دره ها و بیابانها می شوم تا ببینم چه پیش می آید » ( 3 ) .
  این تصمیم ، ناشی از بررسی شرایط و رویکردهای حکومت در موارد مشابه بود . حکومتی که از گروگان گرفتن بستگان و قتل عام ایشان برای وادارکردن مخالفان به تسلیم ، به عنوان یک حربه ی برای سرکوب مخالفان پرهیز نمی کرد . در چنین شرایطی است که هر انسان عاقل و آشنای به سیاست های رقیب ، به تصمیمی جز آنچه حسین (ع) به آن رسید ، اقدام نمی کرد . قرینه ای که نشانگر وضعیت سیاسی و اشتراک نطر سیاستمداران مخالف آن دوران است را در کاری که از دیگر مخالف سیاسی حکومت ( عبدالله بن زبیر ) سرزد و راهی مکه شد ، می توان دریافت.
  جالب توجه است که مورخان به نکته ای ارزشمند در این مقطع تاریخی اشاره کرده اند که ؛ « حسین (ع) از مدینه خارج شد در حالی که آیه ی " فخرج منها خائفا یترقب = پس خارج شد از شهر در حالی که هراسان بود و انتظار خطر را داشت " را مرتب تلاوت می کرد . این آیه در مورد بیان حال موسی (ع) به هنگام فرار از خطر قبطیان ( پس از کشته شدن یک نفر از ایشان به دست حضرت موسی ) بود . همان فراری که منجر به حضور او نزد شعیب و باقی قضایا شد .
  بنابر این، منتقد مصلحی که ازآن پس بنا بر تحملش نبود و حاکمیت ستم ، درپی کشتن او بود ، برای حفظ امنیت خود و خانواده اش و رسیدن به « جایگاهی امن » ، از دسترس حاکمیت خارج می شود تا فرصتی بیشتر برای اندیشیدن و انتظار وقایع داشته باشد  حسین می دانست که گذر زمان نیز می توانست به روشن شدن فضا کمک کند و قدرت تصمیم گیری صحیح را بالا ببرد .
  مکه ، به عنوان « حرم امن الهی » در باور عموم مسلمانان جای گرفته بود و حاکمیت بنی امیه ، ظاهرا برای اقدام به « شکستن حریم حرم » بیشتر از سایر مکان ها دچار محذور اجتماعی و شرعی بود . دو محذوری که « حتی الإمکان » از سوی حکومت مراعات می شد و البته پس از به حکومت رسیدن یزید ، این ظواهر نیز مراعات نشد .
  بنا بر این ، از منظر یک مخالف سیاسی ، مکه بهترین گزینه برای اقامت بود . هرچند اطمینانی به توطئه ها و اقدامات نامشروع بیشتر وجود نداشت و فقط در مقام مقایسه با سایر موارد ، ترجیح می یافت . مخالفی که « علت اصلی خروجش از مدینه و پناه بردنش به مکه ، حفظ جان ، امنیت و آزادی خود و خانواده اش برای انجام مسئولیت های صلح آمیزو اصلاح طلبانه ی انسانی و الهی بود » و نه هیچ چیز دیگر .
  امام به مکه می رسد و در آن مقیم می شود . برخی سیاستمداران و خیرخواهان همچون « ابن عباس » از علت ترک مدینه و اقامت در مکه می پرسد و آن را تصمیم درستی نمی داند و به امام انتقاد می کند . امام (ع) در پاسخ می گوید : « ابن عباس ! چه می گویی در باره ی گروهی که فرزند دختر پیامبر خویش را از خانه و محل استقرار و محل تولدش و حرم پیامبر و همسایگی قبر و مسجد و محل هجرت او بیرون کرده اند (اخرجوا ) و اورا هراسان و تهدید شده ( خائفا مرعوبا ) وا نهاده اند به گونه ای که نه در مکانی می تواند قرار گیرد و نه به جایگاهی می تواند پناه برد ، اراده ی کشتن او و ریختن خونش را کرده اند ، در حالی که نه به خدا شرک ورزیده است و نه ولایت غیر خدا را پذیرفته است و نه برخلاف روش رسول خدا اقدام کرده است ... این گروه مرا رها نخواهند کرد تا اینکه یا برخلاف خواسته ام با آنان بیعت کنم و یا مرا به قتل رسانند ... پس من مکه را به عنوان مقر خود قرار می دهم و همیشه در آن خواهم ماند تا وقتی ببینم که اهل مکه مرا دوست داشته و یاری ام می کنند ، پس هرگاه در صدد نابودی و یا ذلت من برآیند ، به جایی دیگر و نزد دیگران می روم ... ( 4 ) .
   
4-  در مدت 4 ماه و اندی اقامت حسین (ع) در مکه ، خبر های ناگواری از توطئه های مختلف حکومت برای ترور امام به گوش می رسید و امنیت خاطر ایشان و خانواده اش را برهم می زد ، که هر انسانی را به تصمیماتی جدیدتر فرا می خواند .
  در همین حال ، مخالفان حکومت در کوفه ، به تصور « قیام حسین بر علیه حکومت » اقدام به نوشتن نامه های مختلف کرده و با دعوت مکرر از ایشان برای مراجعه به کوفه و تشکیل حکومت ، وعده ی حمایت های بی دریغ را دادند .
  حسین بن علی (ع) بیش از دیگر افراد ( همچون عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر ، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن جعفر ) احتمال عدم پای بندی دعوت کنندگان به مدعیات خویش را می داد و تجربه ی اتفاقاتی که برای پدر بزرگوار و برادر عزیزش در کوفه افتاده بود را پیش چشم داشت ، ولی اگر به لحاظ منطقی و عقلانی ، اندک احتمالی برای تحقق آن وعده ها وجود داشت ( که داشت ) ، حسین می بایست آن را جدی بگیرد و به آن بیندیشد ، چرا که در یک طرف ، جدی شدن اقدام به ترور در حرم امن الهی بود ( یعنی شکسته شدن حریم حرم بخاطر حسین ) و یک طرف احتمال « پیدا شدن مأمن و پناهگاهی برای خود و خانواده و رسیدن به اهداف پاک » .
  امام (ع) برای اطمینان خاطر بیشتر از میزان جدی بودن ادعاهای کوفیان ، ابتدا مسلم بن عقیل و سپس قیس بن مسهر را روانه ی کوفه کرد . نامه ی مسلم به امام در تأیید عزم کوفیان و بیعت آنان با حسین، احتمال دست یابی به« محیط امن »را نزد حسین (ع)و همراهانش تقویت کرد و به همین خاطر ، پس از اطلاع از جدی شدن نقشه ی ترور ایشان در مراسم  عرفات یا منی ، به ناچار از مکه خارج شد و در برابر توصیه های دیگران به عدم خروج ، گفت :« لأن اقتل علی تلّ اعفر ، احبّ من ان اقتل بها = اگر در روی تلی از خاک یا رمل بیابان کشته شوم بهتر است از این که در حرم امن الهی کشته شوم » ( 5 ). همین مطلب با عباراتی دیگر ، در « تاریخ طبری 3/295 . تاریخ ابن عساکر/212 » نیز نقل شده است ( 6 ) .
  این سخن ، فقط از انسانی چون حسین بر می آید که حاضر می شود تا امنیّت خویش را به خطر بیاندازد ولی امنیّت جایگاهی که خدایش آن را حرم امن برای همه ی مخلوقات قرار داده است را به خاطر حفظ جان خویش مواجه با خطر نکند تا همچنان حریم امنی برای بندگان خدا باشد ، حتی اگر حسین (ع) در بیابان ها کشته شود .
  مطلب دیگر این که ، علیرغم اطلاع توصیه کنندگان از نامه ی اهالی کوفه به امام ، حسین بن علی نگفت که ؛ « چون مردم کوفه از من خواسته اند ، به طرف کوفه می خواهم حرکت کنم » بلکه سخن از ترور و کشته شدن و آواره ی دشت و بیابان و درّه و کوه شدن به میان آورد . یعنی امید چندانی به تحقق ادعاهای کوفیان نداشت .
  در حقیقت ، تنها مجوّزی که حسین را وادار به خروج از مکّه ( در آستانه ی مراسم حجّ ) می کرد ، حفظ حرمت حرم امن الهی بود و نه اجابت دعوت مردم کوفه ( که اگر آن هم می بود ، تفسیری جز کوشش برای رسیدن به امنیت خود و همراهان را بر نمی تافت ) .
  ایشان در پاسخ یکی دیگر از خیر خواهان می گوید : « ان بنی امیة اخذوا مالی فصبرت و شتموا عرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربت . و ایم الله ... لتقتلنی الفئة الباغیة ... = بنی امیه اموال مرا گرفتند و من صبر کردم ، آبروی مرا مورد تعرض قرار دادند و تحمل کردم ، و خونم را خواستند بریزند که من فرار کردم . قسم به خدا ... این گروه ستم پیشه مرا خواهند کشت » ( 7 ) .  

5- برای کاروان سالاری که می گوید : « در بیابان ها ... می گردم تا ببینم خدا چه می خواهد و چه رقم می زند » مناسب نیست که کاروان را بدون مقصد مشخصی در بیابان ها بگرداند . از این روی ، حسین (ع) عزم کوفه می کند تا آن احتمال اندک باقی مانده را آزمایش کند . آزمایشی که اگر انجام نمی داد ، تا قیامت ، ملامت می شد که « چرا آزمایش نکرد ؟ شاید این بار با دفعات پیش متفاوت می شد » ( همان گونه که به فاصله ای اندک از واقعه ی عاشورا ، در « قیام توابین » همین کوفیان بر علیه حکومت یزید شوریدند و مسئولان جنایات عظیم عاشورا را مجازات کردند و نتایج متفاوتی را رقم زدند ) . اما آن سخن به یاد ماندنی ، بر ملا می کند که حسین ، کمترین امیدی به کوفیان آن روزگار و دعوتشان نداشت و شرایط واقعی سیاست و اجتماع را بر علیه خویش ارزیابی می کرد .
  این انتخاب از سر ناچاری ( تا وقتی خبر شهادت مسلم را دریافت نکرده بود ) تنها گزینه ی عقلانی و ممکن بود ولی پس از شهادت مسلم ، اینگونه نبود و به همین خاطر با همراهان خود مشورت می کند که چه باید کرد ؟ و تصمیم اکثریت به ادامه ی راه است ، تا با حرّبن یزید ریاحی مواجه می گردند .

6- در اوّلین مواجهه با سپاه حرّ ، در دو نوبت نماز ظهر و نماز عصر ( که از سوی ائمّه ی هدی ، جداگانه اقامه می شد ) خطاب به سپاه حرّ می گوید : « ... و ان لم تفعلوا و کنتم کارهین لقدومی علیکم ، انصرفت الی المکان الذی اقبلت منه الیکم = ... اگر مایل به آمدن من به کوفه نیستید ، از شما دور می شوم و به محلی باز می گردم که از آنجا به سوی شما آمدم » و تکرار می کند که ؛ « اگر از نظرتان در مورد دعوت از من برگشته اید و اکنون موافق آن نیستید ، از شما دور می شوم » ( 8 ). این تکرار و دوباره گویی در یک نیمروز ، نشانگر عزم جدّی امام حسین (ع) برای پرهیز از رویارویی و خون ریزی بین مسلمانان بود و هدف حقیقی امام را آشکار می کرد .
  این سخنان را در گفت و گوی اختصاصی با حرّین یزید ریاحی نیز در میان می گذارد که مورد قبول او قرار نمی گیرد و امام با ناراحتی به او پرخاش می کند .
  گمان نمی کنم کسی در صداقت وجدّیت امام نسبت به این پیشنهاد ( برگشتن و رفتن به جایگاهی که امنیّت خود و خانواده اش تأمین شود ) تردیدی داشته باشد و روشن است که پیشنهاد دهنده ، درپی خدعه و فریب رقیب نیست و پیشنهاد او نشانگر عزم جدّی بر بازگشت و رقم زدن تاریخ به گونه ای دیگر است ، هرچند طرف دیگر انتخاب ، به این امر رضایت نداد و آنچه نمی باید شد ، اتفاق افتاد .

7- در مذاکراتی که امام (ع) با عمربن سعد  داشت ، توافق کردند که امام به طرف مرز ها حرکت کند و به مدینه یا کوفه نرود و حکومت هم مزاحم ایشان نشود ، و این توافق در نامه ی عمربن سعد به ابن زیاد منعکس شد و ابتدا مورد قبول وی واقع گردید ولی شمربن ذی الجوشن اورا از این تصمیم منصرف کرد و پیشنهاد ؛ « یا جنگ و کشته شدن یا بیعت » را همراه شمر به کربلا ارسال کرد که البته برای آزادمردانی چون حسین (ع) و یاران فداکار و جوانمردش ، به منزله ی رد پیشنهاد صلح آمیز آنان و « اجبار بر پذیرش رویارویی خونبار » بود که ناگزیر از پذیرش آن شدند .
  ایشان در جواب سفیر عمربن سعد ، می گوید : « ... فإن کرهونی انصرفت عنهم من حیث جئت = اگر مردم کوفه علاقه ای به من ندارند ، بر می گردم به جایی که از آنجا آمدم » ( 9 ) .
  عمربن سعد در نامه اش به عبید الله بن زیاد ، به این سخن امام (ع) استناد می کند که ؛ « ... فأما اذ کرهونی فبدا لهم غیر ما اتتنی به رسلهم ، فانا منصرف عنهم = اگر تمایلی به رفتن من به کوفه ندارند و نظرشان از آنچه که در نامه ها و پیغام ها یشان بود برگشته ، من از آنان دور می شوم » ( 10 )

8- از اولین بیانات حسین بن علی (ع) در صبح روز عاشورا ، سخنان نسبتا بلند او در برابر سپاه حکومت ستم پیشه بود که پس از یادآوری دعوت کوفیان و نسبتش با رسول خدا و موارد ضروری دیگر ، با استدلال بر صلح طلبی خود و جنگ طلبی حکومت ، آشکارا می گوید : « ... فدعونی انصرف عنکم الی مأمنی من الأرض = ... رهایم کنید تا از شما دور شوم ( کاری به شما نداشته باشم ) و به سوی پناهگاهی امن در روی این زمین بروم » .
  ایشان در همین روز و با همین منطق می گوید : « أ أنا جئت الی محاربتکم ام انتم جئتمونی الی محاربتی = آیا من به جنگ شما آمده ام یا شما به جنگ من آمده اید ؟ آیا من راه را بر شما بستم یا شما راه را بر من بستید ؟ » و ...
  آیا اگر حرکت امام از آغاز خروج از مدینه یا از هنگامه ی خروج از مکه به سوی کوفه ، برای اقدام نظامی و شورش بر علیه حکومت ستم بود ، ایشان می توانست با این صداقت و صلابت ، حکومتیان را جنگ طلب و خود را صلح طلب معرفی کند ، آنهم در آخرین ساعات زندگی و جدی ترین صحنه های آن ؟!! آیا این بیانات پر از حقایق تلخ ، که سپاه حریف را از خواب غفلت بیدار می کند و آنان را در برابر وجدان خویش قرار می دهد ( و سبب بازگشت امثال حرّ بن یزید ریاحی می شود ) فاقد حقیقت است ؟!!
  اگر حقیقتا ، امام (ع) برای سرنگونی حکومت یزید ، به جهاد و اقدام مسلّحانه پرداخته است ، آیا می توانست با این بیانات ، به تحریک وجدان مخالفان بپردازد که به توبه ی برخی از آنان منجرّ شود ؟! آیا امثال حرّبن یزید ریاحی و عمربن سعد و سایر افراد حاضر درسپاه مخالف ، در پاسخ ایشان نمی گفتند که ؛ « تو راه را بر حکومت بستی و جنگ را آغاز کردی » !!
  مگر سخن طرفداران امروزین ایشان این نیست که « حسین بن علی بود که ظلم وستم یزید و بنی امیّه را تحمل نکرد و بر علیه آنان شورش مسلّحانه کرد و برای رسوا ساختن آنان ، خود و یارانش به شهادت رسیدند و خانواده اش به اسارت رفتند تا پیام قیام حسینی را به گوش شامیان و جهانیان برسانند » . مگر آنان نمی گویند که ؛ « امام (ع) با علم به شهادت و کشته شدن در راه دفاع از دین خدا این سفر را آغاز کرد ؟ » . آیا مفهوم این ادعا ها این نیست که ؛ « سخنان حسین در روز عاشورا ، ظاهر سازی و مظلوم نمایی است ، و الاّ حقیقتا او مأمور به این کار بود و برای انجام مأموریت خویش به اقدامی مسلحانه دست زد ؟!! » .

  آیا از نظر ناظران بی طرف ، اینگونه تحلیل ها ، نشانگر  عدم صداقت امام (ع) نیست ؟ آیا پژوهشگران غیر مسلمان تاریخ اسلام ، حق را به مخالفان امام (ع) نخواهند داد و ایشان را متهم به فریبکاری نمی کنند ؟!!

  آیا طرفداران آن حضرت ، ذرّه ای در صداقت و حقیقت تلخی که نشانگر شدّت مظلومیّت نهفته در این بیانات است ، تردید می کنند ؟ آیا صداقت و مظلومیّت امام (ع) نشانگر صحّت ادّعای « صلح طلبی امام و جنگ طلبی رقیب ستمگر ایشان » نیست ؟

  آیا اگر حرّبن یزید ریاحی ، یا عمر بن سعد یا عبید الله بن زیاد  با پیشنهاد امام (ع) موافقت می کردند و حکومت وقت ، ایشان را آزاد می گذاشت تا به جایگاهی امن برود ، امام و همراهانش از کربلا خارج می شدند یا خیر ؟ آیا باز هم انگیزه ای برای رویارویی امام با حکومت باقی می ماند یا خیر ؟

  پاسخ طرفداران نظریه ی رایج ، باید منفی باشد ، چرا که در آن صورت ، نه امام در کربلا به شهادت می رسید ( در این نوبت ) و نه قیام حسینی بر علیه حکومت یزید اتفاق می افتاد ( لا اقل در این مقطع زمانی ) و نه خانواده ی او به اسارت می رفتند ، در حالی که نظریه ی رایج ، همه ی این اتفاقات را « ازجانب رسول الله (ص) و یا رؤیای صادقه ی امام (ع) » پیش بینی شده فرض می کند و بنا براین ، اقدام برای عدم تحقق آن را خلاف مشیّت الهیّه و وظیفه ی غیر قابل تغییر امام ، ارزیابی می کنند . 

  می پرسند که ؛ « روایاتی که در مورد اطلاع ایشان از شهادت و محل آن و نامه نوشتن به اهالی بصره و به یاری طلبیدن آنان ( پس از دعوت کوفیان و پذیرش امام ) و برخی بیانات دیگر که با تحلیل رایج همخوانی دارد را چه می کنید ؟ » .

  در پاسخ می توان گفت : « بسیاری از روایات یاد شده ، فاقد سند معتبر اند و اگر مورد خاصی پیدا شود که اعتبار سندی آن کامل باشد ، باید با مجموعه ی سخنان و تاریخ معتبر هماهنگی داشته باشد و گرنه قابلیت استناد نخواهد داشت » .
  باید توجه داشت که در پذیرش وقایع سرنوشت ساز تاریخ ، نمی توان به شیوه ای که در مورد مسائل استحبابی شرعی مسامحه می شود ، تسامح کرد و هر امر تحقیق نشده ای را پذیرفت ، چرا که وقایع تاریخی ، الگو سازی می کنند و محبت ها و کینه ها را می آفرینند و درس ها ی مثبت و منفی به افراد و جوامع بشری می دهند . هرگونه تسامح در این امر ، می تواند به ایجاد دشمنی های مستمر ، و فتنه های گوناگون و ماندگار منجر شود و جوامعی را به انحطاط بکشاند و یا به تحریف وقایع و داوری های نادرست منجر شود و حق و حقوقی را ضایع گرداند و ظلم و ستمی را استمرار بخشد . به همین دلیل باید با دقت کامل ( حتی المقدور ) به بررسی تاریخ پرداخت و سره و ناسره ی آن را باز شناخت و مبتنی بر نتایج علمی به ارزیابی پرداخت ، تا حق ، احقاق شود و باطل از میان برود .

  در مورد نامه به اهالی بصره ( اگر وجود آن اثبات شود ) ، همان تحلیلی که در مورد نامه ها و احتمالات مربوط به ادعای کوفیان و تصور امام از مجمو عه ی حوادث و وقایع ارائه شد ، تکرار می شود و مشکلی برای برداشت و تحلیل « صلح طلبی و پناه جویی امام » پدید نمی آورد .

  نتیجه ای که از این بررسی به دست می آید این است که ؛ حسین بن علی (ع) هیچ اقدام تهاجمی بر علیه حکومت یزید انجام نداد ، بلکه پس از تجاوز و تهاجم آنان ( و تلاش فراوان امام برای اطمینان دادن به حاکمان ستم پیشه مبنی بر عدم عزم بر اقدام خشونت آمیز وبراندازانه و به بن بست رسیدن مذاکرات ایشان بخاطر خیره سری رقیب ) و منحصر شدن گزینه های امام به خاطر رویکرد حکومت ، به « نبرد یا تسلیم زور و ستم گردیدن و امضای سیاست های نامشروع و ستمگرانه » ، برای دفاع شخصی از حقوق اولیه ی انسانی خود و خانواده اش ، به آن نبرد  نابرابر ، تحمیلی و مظلومانه تن داد تا این حقیقت را تصدیق کرده باشد که در دو راهی « عزّت یا ذلّت » باید عزّت را برگزید و از هزینه ی سنگین آن ، هراسی به دل راه نداد ، حتی اگر به قتل آدمی منجرّ شود و خانواده ای به اسارت روند .
  عزّت « آزادگی و حق طلبی » و صلح و اصلاح طلبی در روابط اجتماعی و سیاسی و نقد و انتقاد مستمرّ حاکمان در قالب « امر به معرف و نهی از منکر » برای جلوگیری فرهنگی از تسلّط اشرار بر سرنوشت جامعه ی بشری ، در منطق تمامی حق طلبان و خصوصا حسین بن علی (ع) با هیچ بدیلی قابل مبادله نیست .
  مطمئنا امام حسین (ع) در مذاکرات خویش ، حق نقد و امر به معروف و نهی از منکر را از خود سلب نکرده بود و تنها در پی ایجاد اطمینان و اعتماد برای حکومت ، نسبت به عدم اقدام مسلحانه از سوی خویش بود .
  این « رویکرد صلح جویانه و اصلاح طلبانه که مبتنی بر اصول اخلاقی و وفاداری به احکام شریعت محمدی (ص) است ،  آشکارترین اصل حاکم بر رفتار حسینی » بوده و حتی اگر یکی از نقل های متواتر یاد شده ، از ایشان صادر شده باشد ، برداشت رایج که چهره ای « جنگ طلب » از امام (ع) ارائه می کند را مردود می سازد .
  عقبة بن سمعان نقل می کند که ؛ « من با حسین از مدینه تا مکه و از مکه تا عراق همراه بودم و تمامی سخنان او را در مکه و عراق و مسیر بین راه را شنیدم و سوگند به خدا که او بیعت با یزید را هرگز نپذیرفت و پیشنهاد مرزبانی را نیز به حکومت او نداد . لیکن سخن او این بود که میگفت : مرا رها کنید تا بروم دراین زمین پهناور و ببینم که مردم چه کار خواهند کرد » . (  11 ) .

 بنا براین اگر امام (ع) به جایگاهی امن می رسید ، همچنان به امر به معروف و انتقاد از سیاست ها در قالبی صلح آمیز ، ادامه می داد و از بیعت با یزید و امثال او ، پرهیز می کرد . به عبارت دیگر ؛ انجام امر به معروف و نهی از منکر و اصلاح مسیر امت اسلام و تلاش برای تحقق سیره ی پیامبر خدا (ص) و امیر مومنان علی (ع) منحصر به قیام مسلحانه نبوده و نیست و حسین بن علی (ع) به این حقیقت واقف بود و به همین جهت ، کسی نمی تواند منکر انجام این مسئولیت انسانی و الهی از سوی امام (ع) در زمان حکومت معاویه باشد ( که هرگز به اقدام مسلحانه نیانجامید ) .
  مطمئنا امکان تحقق همان سیاست و روش گذشته ی امام (ع) در دوران حکومت یزید نیز وجود داشت ولی این تصمیم یزید و مشاوران جنگ طلب او بود که به سرنوشتی مغایر با زمان معاویه منجر شد و حسین صلح طلب ، عزیز ، آزادی خواه ، منتقد ، اصلاح طلب و پرهیز کننده از درگیری فیزیکی و خون ریزی بین آدمیان و خصوصا مسلمانان را ناگزیر از تن دادن به « جنگی تحمیلی و شدیدا نابرابر » کرد که همگان به نتیجه ی آن واقف بودند . نتیجه ای که هر تحلیل گری به آن می رسید و محتاج محاسبات پیچیده برای پیش بینی وقایع نبود ، بلکه حسین و یاران حسین و خیر خواهانی که او را نصیحت می کردند ، همه به آن فکر کرده و با صدای بلند از تحقق آن پرهیز داده بودند که همانند بسیاری از اتفاقات ناگوار تاریخ زندگی بشر ، این صحنه ی دلخراش و بسیار ناگوار تاریخ اسلام نیز اتفاق افتاد و هشدارها مؤثر واقع نشد .

              *********************************************************

1-      بحارالانوار 44/329 . موسوعة الحسین /291 .

2-      مقتل ابی مخنف/11. موسوعة الحسین  / 239 « ... و معاذ الله ان انقض عهدا عهده  الیک اخی
      الحسن "ع" و اما ما ذکرت من الکلام ، فإنه اوصله الیک الوشاة الملقون بالنمائم و المفرقون بین
      الجماعات ، فإنهم والله یکذبون » .

3-      انی اقصد مکة ، فإن کانت بی امن اقمت بها و الا لحقت بالشعاب و الرمال حتی انظر مایکون –
            ینابیع المودة /402 . موسوعة الحسین /290 .
  
4-      یابن عباس ! فما تقول فی قوم اخرجوا ابن بنت رسول الله "ص" من داره و قراره و مولده و حرم رسوله و مجاورة قبره و مسجده و موضع مهاجره ، فترکوه خائفا مرعوبا لا یستقر فی قرار ولا یأوی فی موطن یریدون فی ذلک قتله و سفک دمه و هو لم یشرک بالله شیئا و لا اتخذ من دونه ولیا و لم یتغیر عما کان علیه رسول الله "ص" ... ان القوم لا یترکونی ... فلا یزالون حتی ابایع و انا کاره او یقتلونی ... فانی مستوطن هذا الحرم و مقیم فیه ابدا ما رأیت اهله یحبونی و ینصرونی ، فإذا هم خذلونی استبدلت بهم غیرهم... – مقتل خوارزمی 1/19 . موسوعة الحسین / 308 .
5-      کامل الزیارات /72 . بحارالانوار 45/85 . موسوعة الحسین /325 .
6-      و الله لإن اقتل خارجا منها بشبر احبّ الیّ من ان اقتل داخلا منها بشبر ، و ایم الله لو کنت فی حجر هامة من هذه الهوامّ لإستخرجونی حتی یقضوا فیّ حاجتهم ... – تاریخ طبری 3/ 295 . تاریخ ابن عساکر /212 . موسوعة الحسین /324 .
7-      مقتل خوارزمی 1/226 . بحارالانوار 44/368 . موسوعة الحسین /345 .
8-      مقتل خوارزمی 1/231 و 232 . ارشاد /224 . بحارالانوار 44/376 و 377 . تاریخ طبری 3/ 306 . فتوح البلدان 5/85 و  87 . موسوعة الحسین / 355 . و ان ابیتم الا الکراهیة لنا والجهل بحقنا و کان رأیکم الآن غیر ما اتتنی به کتبکم و قدمت به علی رسلکم انصرفت عنکم .
9-      مقتل حوارزمی 1/ 241 . تاریخ طبری 3/311 . ارشاد /227 . فتوح البلدان 5/97 . کامل ابن اثیر 2/556 . موسوعة الحسین /382 .
10-   تاریخ طبری 3/311 .
11-   تاریخ طبری 3/312 . تاریخ ابن عساکر /219 . مقاتل الطالبیین /113 . کامل ابن اثیر 2/557 . وقعة الطف /186 . « صحبت حسینا فخرجت معه من المدینة الی مکة و من مکة الی العراق و لم افارقه حتی قتل و لیس من مخاطبة الناس کلمة بالمدینة و لا بمکة و لا فی الطریق و لا بالعراق و لا فی عسکره الی یوم مقتله الا سمعتها . الا والله ما اعطاهم ما یتذاکر الناس و ما یزعمون من ان یضع یده فی ید یزید بن معاویة و لا ان یسیروه الی ثغر من ثغور المسلمین و لکنه قال : دعونی فلأذهب فی هذه الأرض العریضة حتی ننظر ما یصیر امر الناس » .

ارسال: 12 فروردین 84