۱۳۸۹ اسفند ۲۸, شنبه

بررسی حکم رجم



(بخش 1)
بسم الله الرحمن الرحیم

سرآغاز

یکی از مجازات های موجود در فقه رایج شریعت محمدی(ص) بحث «رجم» است. بحثی که در چند دهه ی اخیر و پس از توافق اکثر اندیشمندان حوزه ی علوم انسانی در مورد «حقوق بشر»، ذهن بسیاری از خردمندان جهان را نیز مشغول کرده و پرسش های بسیاری را برانگیخته است تا مگر کسی آنان را قانع کند و یا راهکاری علمی برای مجاب کردن جوامع اسلامی بیابند تا از اجرای چنین حکمی (که آن را مباین با حقوق بشر می شمارند) پرهیز کنند.
عالمان شریعت محمدی(ص) در دو سه دهه ی اخیر و خصوصا پس از دستیابی عمومی بشر به امکانات ارتباطی گسترده همچون اینترنت (که بدون سانسور می توان در آن تمامی مکنونات قلبی را آشکارا منتشر کرد) با ضرورت های جدیدی مواجه شده اند و آشکارا از پس همه ی پرسش های منتشر شده تاکنون بر نیامده اند. پرسش هایی که «تقیه» ی گسترده در جوامع اسلامی، ناشی از خوف طرد و تکفیر و تفسیق، سالها و بلکه قرن ها است که فروخورده شده و بر زبان و قلم ها جاری نمی شد، یکباره به سطح رسانه های عمومی منتقل شده و سرعت ابراز آن به گونه ای شتابان بوده که امکان منطقی برای پاسخگویی همزمان را باقی نگذاشته است.
البته پاسخ جامع و علمی به پرسش ها، اساسا نمی تواند با شتاب صورت گیرد. سرعت پاسخگویی، غالبا مرادف با عدم جامعیت است. شتابزدگی در کارعلمی، عمدتا به معنای عدم دقت در پژوهش ها و بررسی چند و چون پرسش ها و پاسخ ها است. بنابراین باید از هیجانات اجتماعی گذر کرد و در فضایی آرام و صرفا علمی، به بررسی دقیق مسائل پرداخت.
در بررسی مسأله ی «رجم» نیز باید به گونه ای رفتار کرد که پیش فرض های مشترک بشری و شرعی را درهم نریزیم و مبتنی بر آن ها(به عنوان اصول موضوعه) بحث را پی بگیریم.
مثلا باید «تناسب تکوین و تشریع»(حقوق فطری و قراردادی) و «تناسب حکم و موضوع» و «عدالت» را به عنوان اصول بشری، مورد توجه جدی قرار داده و هرگز از آن عدول نکنیم.
از سوی دیگر، اصول شرعی که باید مورد توجه قرار گیرند و در بررسی بحث رجم به عنوان پیش فرض پذیرفته شوند عبارتند از؛ «حجیت قرآن» (و عدم تحریف قرآن) و «حجیت روایات معتبرة» پس از انطباق آن ها با «حجت باطنی» یعنی «عقل» که هرگز نباید از آن ها غفلت کرد.
مبتنی بر پیش فرض های یادشده، طبیعتا می توان بحث را در دو حوزه ی «تکوین و تشریع» پی گرفت و آن را در فضایی صرفا علمی، به نتیجه رساند.
فقیهان شریعت محمدی(ص) دیر زمانی است که مبتنی بر دیدگاه های مختلف فقهی، با مراجعه به متون نقلی شریعت(قرآن و سنت) برای کشف «احکام شریعت» (که اصطلاحا آن را علم فقه نامیده اند) تلاش کرده اند. آنان با بهره گیری از علم «اصول فقه» که مبانی استدلال برای اثبات یا رد حکمی در شریعت را تبیین می کند، به موفقیت هایی در زدودن ابهام از برخی احکام شریعت، دست پیدا کرده اند و توانسته اند از تحمیل برخی بدعت ها در شریعت، جلوگیری کنند.
البته در این میان، رویکرد برخی فقهاء به شیوع برخی بدعت ها نیز انجامیده است و این امر، بخاطر دشواری های ناشی از «فاصله ی زمانی دراز مدت» از عصر حضور پیامبر (و ائمه در دیدگاه شیعه) و پیچیده بودن تحریفات تحریف کنندگان بوده است.
پدیده ی «تحریف غالین=ایجادکنندگان انحراف در شریعت از طریق غلوّ و افزودن چیزهایی که از شریعت نبوده به آن» در متن قرآن و روایات معتبرة با تأکید و تأیید جدی نسبت به خبر وقوع آن، گزارش شده است. گرچه «تحریف به نقیصه» نیز امکان وقوعی دارد ولی در لسان ادله، عمدتا سخن از «تحریف غالین» آمده است. می توان گفت که در قرآن به دو هردو پدیده با عناوین «کتمان حقیقت» و «غلو» تصریح شده است.
به عبارت دیگر؛ «پذیرفتن تحقق تحریف در شریعت» (عمدتا از نوع غلو و گاه به نقیصه) نیز جزو اصول موضوعه و اثبات شده است که در بررسی های علمی شرعی، هرگز نباید از امکان آن غفلت کرد.
سخن دیگر در مورد «لزوم پایبندی همگان به لوازم منطقی سخن و مبانی پذیرفته شده» است. بسیار دیده می شود که در نقد و بررسی های علمی در حوزه ی شریعت، این ضرورت علمی مورد بی توجهی قرار می گیرد. عدم غفلت از «لزوم پذیرش دلالات التزامیه» نقش بسزایی در نزدیک شدن دیدگاه نقد کنندگان و نقد شوندگان می گردد و امکان رسیدن به دیدگاه مشترک را افزایش می دهد.
با توجه به این مقدمات و پیش فرض ها، بحث اصلی در مورد «رجم» را با یاری گرفتن از خدای رحمان (و اگر او بخواهد و مهلت و همت و توفیق دهد) در پنج بخش پی می گیریم؛
یکم) رجم در لغت عرب.
دوم) بررسی اجمالی پیشینه ی حکم رجم(دیدگاه مفسران قرآن و فقیهان شریعت)
سوم) بررسی حکم رجم از نظر قرآن.
چهارم) بررسی حکم رجم از نظر روایات.
پنجم) بررسی اجمالی دیدگاه های جدید برخی فقیهان و محققان.
ششم) نتیجه گیری نهایی.

یکم) رجم در لغت عرب

در برخی از کتاب های اصلی و اولیه ی لغت عرب تصریح شده است که؛«رجم، اصل یگانه ای دارد» و در اکثر کتب یادشده آمده است که؛ «معنای اصلی آن عبارت است از "سنگ پراندن و هدف قرار دادن با سنگ" (وأصله الرمي بالحجارة) و سایر معانی وام گرفته ی از معنای اصلی است»(مجمع البحرین 2/154 و معجم مقاییس اللغة 2/493 و لسان العرب 12/227 و العین 6/119 و صحاح،جوهری 5/1928 و تاج العروس 16/271).
بسیاری از کتاب های لغت عرب، استعمال لفظ «رجم» به معنی «طرد و راندن، شتم و سرزنش کردن و ظن و گمان» را نیز گزارش داده اند(مجمع البحرین 2/154و 155 و معجم مقاییس اللغة 2/494 و لسان العرب 12/227 و العین 6/119و120 و النهاية في غريب الحديث لابن الأثير 2/205و 206).
البته در برخی از همین متون ادعا شده است که رجم به معنی «قتل» نیز استعمال شده است و یا «قتل بوسیله ی سنگ پرانی». استعمال این معنی را به قرآن نیز نسبت داده اند(لسان العرب و العین).
یکی از بحث های اصلی در مورد معنی یابی لغات عرب، این است که آیا قول «لغویین=واژه شناسان» حجت است یا خیر؟
آنانی که قول لغت شناسان را حجت می دانند، طبیعتا به گزارش عالمان علم لغت(واژه شناسان) اعتماد می کنند. در برابر این گروه، بسیاری معتقد به لزوم اجتهاد در لغت شناسی اند. طبیعتا در موارد اختلاف در مفهوم یابی واژگان، گروه دوم تابع استدلال های مورد قبول خویش خواهند بود و صرف گزارش نویسندگان کتاب های موجود در باره ی معانی واژگان و نظریات ترجیحی آنان را دلیل کافی برای ترجیح یک معنی از میان معانی و استعمالات گوناگون قرار نمی دهند.
اکثر فقیهان شریعت، با استناد به ترجیح عالمان علم لغت عرب، اقدام به تشخیص احکام شریعت کرده اند و این امر هنوز هم رواج دارد. این در حالی است که مستند بسیاری از عالمان واژه شناس عرب، آیات و روایاتی است که فقیهان در برداشت های خود از مفهوم آن نسبت به عالمان لغت، اولویت دارند. در حقیقت عالمان علم لغت با نمونه برداری از برداشت های برخی فقیهان در قرن دوم و سوم هجری، برای واژگان لغت عرب معنی یابی کرده اند و نتیجه ی اعتماد به ترجیحات گزارش شده در اکثر کتاب های لغت عرب، تبعیت و تقلید فقیهان از برداشت های فقیهان دو قرن یاد شده است. این درحالی است که امکان خطا در برداشت فقیهان، اصلی پذیرفته شده در فقه شیعه و حتی فقه اهل سنت است.
شاید با همین رویکرد و تحلیل بود که مرحوم استاد، علامه ی منتظری(رض) قائل به «اجتهاد در لغت» بودند (و ظاهرا استاد ایشان، مرحوم آیة الله سید حسین بروجردی) و اکثر دانش آموختگان مکتب او نیز بر این باورند و مسیر استنباط را شامل معنایابی مستدل برای واژگان بکار رفته در قرآن و حدیث و کلام بزرگان علم و ادب می دانند.
مبتنی بر این، گزارش کتاب های یادشده نسبت به تمامی مواردی که واژه ی «رجم» در آن بکار برده شده است، نشانگر آن است که؛ «معنا و مفهوم اصلی رجم، چیزی جز "بیرون راندن" نیست». تمامی استعمالات دیگر، بازگشت به این معنا و مفهوم دارند.
این معنا در استعمالات گوناگون و به اشکال مختلف بروز و ظهور می یابد و شامل؛«تیر انداختن، سنگ انداختن، سخن از زبان و دهان بیرون راندن، از جایگاهی طرد کردن و بیرون راندن و ...» می شود.
دلیل این سخن نیز علاوه بر گواهی گزارش های مختصر یا مفصل کتاب های لغت عرب، استعمال واژگان و تصاریف مختلفی از آن در قرآن است که به «لسان عربی مبین=زبان عربی آشکار»(بدون اجمال و ابهام) نازل شده است و در تمامی موارد بکار رفته در آن، هیچ سخنی از «قتل» نیست. خواه با سنگ یا بدون سنگ!!! گرچه ممکن است نتیجه ی بکاربردن برخی مصادیق رجم(مثل تیر انداختن یا سنگ انداختن) منجر به قتل هم بشود، ولی بین «امکان وقوع قتل» تا «لزوم تحقق قتل» تفاوت بسیاری است که بی توجهی به آن می تواند در استنباط حکمی از احکام شریعت محمدی(ص) آدمی را به انحراف و یا تحریف دچار کند.
البته فرق بین «اخراج از نوع رجم» با «اخراج از نوع تبعید و نفی بلد» ظاهرا در «دائمی بودن یا طولانی بودن رجم» و «موقت بودن و کوتاه بودن زمان تبعید و نفی بلد» است.
برای روشن شدن حقیقت مسأله، استعمالات قرآنی «ماده ی رجم» را مورد بررسی قرار می دهیم؛

استعمال  رجم در قرآن 
تمامی واژگانی که مشتق از ماده ی «رجم» بوده و در قرآن کریم بکار رفته اند عبارتند از؛

رجیم) این واژه، صفت مشبهه است که به معنی «مفعول=مرجوم» بکار رفته است( آل عمران 36 ، الحجر 17 و 34، النحل 98، ص 77، التكوير 25).
عنوان؛«شیطان رجیم=شیطان بیرون رانده شده» که در تمامی این آیات آمده است، هیچ معنی و مفهومی جز «بیرون راندن=اخراج» ندارد. بلکه در دو آیه (حجر/34 و ص/77) تصریح شده است که؛ «قال فاخرج منها فإنك رجيم=خداوند گفت: بیرون رو از عرش، همانا تو رانده شده ای». بنابر این تحقق عنوان «رجیم=بیرون رانده شده»، به خاطر دستور «اخرج=بیرون رو» است.
به عبارت دیگر؛ همین که خداوند دستور خروج به شیطان داد، عنوان «رجیم=بیرون رانده شده» تحقق یافت. پس نفس دستور به خروج، عنوان «اخراج» و «رجم» را کاملا تحقق می بخشد.
در آیات دیگر قرآن هم بر دستور خروج(اخراج) تأکید شده است و صراحتا می خوانیم(الأعراف 13)؛«قال فاهبط منها فما يكون لك أن تتكبر فيها فاخرج إنك من الصاغرين=خداوند گفت: پایین رو از عرش، تو را نرسد که در این جایگاه خود را بزرگ بینی، پس بیرون رو همانا تو از کوچک شمردگانی». دستور به خروج را مجددا در آیه ی 18 همین سوره نیز تکرار می کند تا معلوم شود که «بیرون رانده شدن» چه نقشی در زندگی شیطان دارد!!
هیچکس شیطان رجیم و مرجوم را به معنی شیطان «سنگسار شده» معنی نکرده است. خداوند نیز به هنگام دستور اخراج شیطان(پس از تمرد از دستور سجده به آدم و خود برتر بینی وی)، او را سنگسار نکرد و دستور سنگسارش را نیز صادر نکرد ولی او را از درگاه الهی اخراج کرد.

مرجومین) این واژه، اسم مفعول از ماده ی رجم است که در یک آیه ی قرآن آمده است (الشعراء/116)؛ «قالوا لئن لم تنته يا نوح لتكونن من المرجومين= گفتند ای نوح اگر دست بر نداری، هرآینه از بیرون رانده شدگان خواهی بود».
گرچه برخی از مفسران با پیشفرض «رجم=سنگسار» آیه را به «تهدید به سنگسارکردن» تفسیر کرده اند ولی عدم صحت این برداشت را سایر آیات قرآن در همین موضوع، توضیح می دهند.
مثلا در سوره ی ابراهیم با تصریح به «پیامبران قوم نوح و عاد و ثمود و انبیاء پس از آنان(علیهم صلوات الله)»، تاکید می کند که مخالفان آنان به ایشان می گفتند:«لنخرجنکم من ارضنا او لتعودن فی ملتنا=یا شما را از سرزمین مان اخراج می کنیم یا باید به باورهای ما برگردید» که نشانگر اراده ی معنی «اخراج» از عنوان رجم در سایر آیات مرتبط با انبیاء یاد شده است(إبراهيم 9 تا 13# ألم يأتكم نبأ الذين من قبلكم قوم نوح و عاد و ثمود و الذين من بعدهم لا يعلمهم إلا الله جاءتهم رسلهم بالبينات فردوا أيديهم في أفواههم و قالوا إنا كفرنا بما أرسلتم به و إنا لفي شك مما تدعوننا إليه مريب# قالت رسلهم أفي الله شك فاطر السماوات و الأرض يدعوكم ليغفر لكم من ذنوبكم و يؤخركم إلى أجل مسمى قالوا إن أنتم إلا بشر مثلنا تريدون أن تصدونا عما كان يعبد آباؤنا فأتونا بسلطان مبين# قالت لهم رسلهم إن نحن إلا بشر مثلكم و لكن الله يمن على من يشاء من عباده و ما كان لنا أن نأتيكم بسلطان إلا بإذن الله و على الله فليتوكل المؤمنون# و ما لنا ألا نتوكل على الله و قد هدانا سبلنا و لنصبرن على ما آذيتمونا و على الله فليتوكل المتوكلون# و قال الذين كفروا لرسلهم لنخرجنكم من أرضنا أو لتعودن في ملتنا فأوحى إليهم ربهم لنهلكن الظالمین).
همچنین در سوره ی «شعراء /167» آمده است؛ «قالوا لئن لم تنته يا لوط لتكونن من المخرجين=گفتند: اگر دست بر نداری ای لوط، هرآینه از بیرون رانده شدگان خواهی بود».
جالب است که این عبارت با آنچه در سوره ی شعراء در مورد نوح(ع) آمده بود، به لحاظ ترکیب جملات، کاملا یکسان است. تنها فرقی که هست در «خبر فعل کان ناقصه» است که در مورد لوط از عنوان «مرجومین» استفاده شده و در مورد لوط از عنوان «مخرجین» استفاده شده است.
با توجه به صریح آیات سوره ی ابراهیم، همه ی انبیاء با تهدید «اخراج» روبرو بوده اند و تعبیر از اخراج به «رجم» کاملا منطبق با مفاهیم ادبیات عرب است. در حقیقت این دو عنوان «مترادف» اند و بکاربردن هریک بجای دیگری، امری رایج است.
در مورد شعیب پیامبر(ع) نیز همین دوگانگی در تعبیر، با صراحت آمده است.این مطلب را در عنوان بعدی بررسی می کنیم.

رجمنا) قوم شعیب در مقام تهدید پیامبر خود به او گفتند: «يا شعيب ... لولا رهطك لرجمناك=ای شعیب، اگر خاندانت نبودند تو را اخراج می کردیم»(هود 91). اینجا از عنوان «رجم» استفاده شده و مفسران با پیشفرض های خود آن را به معنی «سنگسار» گرفته اند ولی در سوره ی «أعراف /88» به نقل از بزرگان قوم شعیب می خوانیم؛ «لنخرجنك يا شعيب والذين آمنوا معك من قريتنا أو لتعودن في ملتنا...=ای شعیب، یا تو و هم کیشانت را اخراج می کنیم و یا باید به باورهای ما برگردید...». پس معلوم می شود که عنوان «رجم» با عنوان «اخراج» مترادف شمرده شده که قرآن کریم در یک موضوع از آن با دو تعبیر یادشده به شرح ماجرا می پردازد.
علاوه بر اینکه در آیات سوره ی ابراهیم نیز تأیید «تهدید به اخراج» به عنوان رفتار عمومی مخالفان با پیامبران، گزارش شده بود که شامل حال شعیب نیز می گردد.

یرجمون) در سوره ی «كهف /20»می خوانیم: «إنهم إن يظهروا عليكم يرجموكم أو يعيدوكم في ملتهم و لن تفلحوا إذا أبدا=همانا آنان اگر بر شما چیره شوند، اخراجتان می کنند یا شما را وادار می کنند که به باورهاشان برگردید».
ترجمون) در سوره ی «دخان /20» از قول موسی(ع) می خوانیم؛ «و إني عذت بربي وربكم أن ترجمون=من به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می برم اگر مرا بیرون برانید».

ارجم) در سوره ی «مريم /46» به نقل از پدر ابراهیم(ع) می خوانیم؛ «قال أراغب أنت عن آلهتي يا إبراهيم لئن لم تنته لأرجمنك و اهجرني مليا=آیا تو از خدایان من رویگردانی ای ابراهیم، اگر دست بر نداری هرآینه تو را اخراج می کنم و مرا ترک کن مدتی». ابراهیم نیز در پاسخ پدر گفت: «واعتزلکم و ماتعبدون من دون الله=من  شما و آنچه غیر از خدا می پرستید را ترک کرده و کناره می گیرم»(مریم/48).
پیش از این به بررسی آیات آغازین سوره ی ابراهیم پرداختیم که تمامی انبیاء را با «تهدید اخراج» مواجه می دید و آن تهدیدها را با صراحت و با عنوان «اخراج» مطرح کرده بود. هرچند در برخی آیات دیگر از عنوان «رجم» بهره گرفته بود.   

نرجم) در سوره ی «يس /18» در مورد یکی از اقوام و حضور پیامبران در میان شان گزارش می دهد که؛ «لئن لم تنتهوا لنرجمنكم و ليمسنكم منا عذاب الیم=اگر دست بر ندارید، شما را البته اخراج خواهیم کرد یا به دردناکی کیفرتان می کنیم».
بازهم این مورد مشمول آیات سوره ی ابراهیم است که «تهدید به اخراج» را عنوان ثانوی رجم قرار داده است (و قال الذين كفروا لرسلهم لنخرجنكم من أرضنا أو لتعودن في ملتنا فأوحى إليهم ربهم لنهلكن الظالمين /13).
مطلب دیگر در مورد این آیه این است که اگر «رجم» به معنی «به قتل رساندن از طریق سنگسار» باشد، تهدید بعدی که می گوید:«لیمسنّکم منا عذاب الیم=به دردناکی کیفرتان می کنیم» عبث و بیهوده خواهد بود، چرا که مرگ از طریق سنگسار، خود مصداق «عذاب الیم» است و معنی ندارد که بگویند: «یا شما را با سنگسار می کشیم یا به دردناکی کیفرتان می کنیم». مگر «قتل از طریق سنگسار کردن» کیفر آسانی است که به عنوان تهدید اولی و آسان تر از تهدید دومی«عذاب الیم» مطرح کرده بودند؟!!
اگر مفهوم رجم را به «اخراج» تفسیر کنیم این تهدید منطفی خواهد بود که «یا اخراجتان می کنیم یا به دردناکی کیفر تان می کنیم».
  
رجما) در سوره ی «كهف /22» می خوانیم؛ «سيقولون ثلاثة رابعهم كلبهم و يقولون خمسة سادسهم كلبهم رجما بالغيب=زود است که بگویند عدد اصحاب کهف، سه نفر بود که چهارمی شان سگشان است و می گویند پنج نفرند که ششمی،سگ شان است، سخنی بدون آگاهی».
هیچکس از مفسران تردیدی در این سخن ندارند که مراد از رجم در این آیه، چیزی جز «در انداختن حدس و گمان» گویندگان آن اعداد فرضی نیست. یعنی «سخن بدون اطلاع و آگاهی» وقتی از «دهان بیرون رانده می شود»، در مثل چون «تیری است که به تاریکی می اندازند» و قرآن این کار را به عنوان «رجم» معرفی کرده و «بیرون راندن سخن از روی ناآگاهی و جهل» را مصداق «رجما بالغیب» قرار داده است. 

رجوما) سوره ی «ملك/5» نیز از ماده ی رجم بهره برده است. در این آیه می خوانیم؛ «و لقد زينا السماء الدنيا بمصابيح و جعلناها رجوما للشياطين=ما حقیقتا آسمان دنیا را با چراغ هایی زینت دادیم و آن ها را اسباب راندن شیاطین قرار دادیم».
می دانیم که در متون شرایع خداوندی، تاریکی ها را محل حضور شیاطین معرفی می کنند که تاریکی جهل نیز بزرگ ترین محل حضور شیاطین است. بنابراین، نور ستارگان و شهاب سنگ ها که تاریکی ها را می شکافد، به خودی خود موجب برطرف شدن تاریکی شده و باعث «طرد شیاطین» شمرده شده که مفهوم حقیقی«رجوما للشیاطین» است. نه اینکه شهاب سنگ ها برای «رجم= سنگسار» شیاطین قرار داده شده اند!!
علاوه بر اینکه با فرض معنای «پرتاب کردن شهاب سنگ ها به سوی شیاطین»(که منافاتی هم با معنی مورد قبول ندارد) از کجای این آیه می توان «قتل شیاطین بوسیله ی سنگسار کردن» را فهمید و استنباط کرد؟!!

نتیچه گیری
استعمالات قرآنی واژه ی «رجم» اساسا هیچ ارتباط مستقیمی با معنای «قتل با سنگسار کردن» ندارد و نشان می دهد که در «عربی مبین» چنین معنا و مفهومی برای «رجم» در نظر گرفته نشده و تنها معنای کلی «بیرون راندن» را با مصادیق گوناگون آن مورد نظر قرار داده است.
تمامی استعمالات گزارش شده در کتب لغت عرب و خصوصا گزارش هایی که از زبان عرب قبل از بعثت پیامبر خدا(ص) در شبه جزیره رواج داشته، با آنچه در قرآن آمده، کاملا منطبق است. برداشت های تفسیری از آیات و روایات نیز چون مبتنی بر برداشت های فقیهان قرن های دوم و سوم بوده و امکان خطا در برداشت های فقهی امری پذیرفته شده است، نمی تواند تعیین کننده ی معنای لغت باشد و حجیت ندارد.
در نهایت می توان با کمال اطمینان گفت که؛ «معنای کلی و عمومی واژه ی"رجم" چیزی جز "اخراج=بیرون راندن» نیست.


۱۳۸۹ اسفند ۲۵, چهارشنبه

نگاه شریعت محمدی به پیروی از شرایع دیگر


به نام خدا
روز 13 اردیبهشت ، مصادف با اولین سالروز رحلت فقیه مصلح و آزاده ، آیة الله نعمت الله صالحی نجف آبادی بود . کسی که از نظر علمی و عملی ، به « شریعت عقلانی » ملتزم بود و در این مسیر ، جفای برخی دوستان و شاگردان خویش را تحمل کرد . مردی از تبار « عالمان ربانی » و تقوا پیشگان متواضع و بی ریا و « یکتا پرستی مخلص » که هیچ انسان شریف و اشرفی را به حریم الهی راه نمی داد و از شرک خفی ، آنچنان پروا می کرد که از شرک جلیّ !!
همایش « نعمت صالح » از سوی خانواده و برخی دوستان و همشهریان ایشان ، در زادگاهش « نجف آباد » برگزار شد و علاقمندان او از تهران و مشهد و قم و اصفهان و خوزستان ، گردهم امدند تا قدرشناس نعمت کم نظیری باشند که سالی از محرومیتشان از آن می گذشت .
دستگاه امنیتی و دادگاه ویژه ی روحانیت استان اصفهان ، به کمک یکدیگر از سخنرانی دوستان عزیزم آقایان یوسفی اشکوری و محسن کدیور ، ممانعت کردند ، تا خود و سایر حکومتیان را در معرض انتقاد احمد قابل قرار دهند ، که ؛ « شما از طرح خبر رحلت این بزرگمرد ، به اندازه ی چند ثانیه ، در رسانه های خود پروا کردید ، حال به چه حقی از حضور افراد مطلوب در همایشی مردمی جلوگیری می کنید ؟ در حالی که خدمات مرحوم آیة الله صالحی ، از خدمات برخی هنرمندان محترمی که ساعت ها در تلویزیون از آنان تجلیل کردید ( و حق آنان همین بود ) کمتر نبود !! بهتر نبود تا احترام بزرگان خودتان را که اصطلاحا امسال را سال " اتحاد ملی " نام نهاده اند ، نگه می داشتید و اینگونه برخلاف گفته های ایشان عمل نمی کردید ؟!! این تحفه های نطنز ، چه کسانی هستند که اینگونه تصمیم های خلاف را می گیرند ؟!! » .
با این انتقاد ، خلاصه ای از مقاله ی خود را به روح آرام و ملکوتی عزیز سفرکرده ، فقیه مظلوم ، آیة الله نعمت الله صالحی  نجف آبادی ، تقدیم کردم . متن آن مقاله را در معرض نظر مخاطبان عزیز قرار می دهم ؛       

*****************

ای نام تو بهــــترین سرآغاز // رحمان یگانه ی سبب ساز
وی خالق بی بدیل هستی // کــــو را نـــــبود قرین و انباز
...
لطفی کن و جلوه ای زنورت // بر جمع اسیر خود بیــانداز

نگاه شریعت محمدی به پیروی از شرایع دیگر

در دهه ی اخیر حضورم در برخی نشست های دانشجویی و حوزوی و یا مراکز علمی و تحقیقاتی و مجامع خصوصی و عمومی ، یکی از موضوعات مهم و پرسش بر انگیز ، موضوع « نگاه شریعت محمدی  به شرایع دیگر و پیروان کنونی آن ها » بود . پرسش هایی از قبیل ؛ « آیا تمامی شرایع پیشین و نسخه هایی که فعلا از کتب آسمانی آن ها در دسترس پیروان شان است ، مثل ؛ تورات ، اوستا و انجیل ، منسوخ شده اند ؟ آیا عمل به دستورات موجود در آن ها ، سبب گمراهی و دوری از رحمت خدا می شود ؟ آیا پیروان این شرایع ، مورد عذاب الهی قرار می گیرند ؟ و ... » بخش قابل توجهی از سئوالات را به خود اختصاص می داد .
برخی از دوستان نزدیک نیز به صورت کتبی و شفاهی ، همین پرسش ها را مطرح می کردند .  در تمامی این موارد ، پاسخ های مختصری ارائه می شد و گاه به ارجاع به پاسخ های کتبی پیشین اکتفا می کردم . اکنون که برخی دوستان این پرسش ها را تکرار کرده اند ، فرصت را مناسب می بینم تا پاسخی کامل تر به این موضوع داده شود . این پاسخ را با بیان چند نکته ، به مخاطبان گرامی تقدیم می کنم ؛   
                                                  
1- نظریه ی فعلی رایج بین علمای اسلام ، ناظر بر « نسخ کتب آسمانی پیش از قرآن » است . این نظریه در مورد « متون حقیقی نازل شده بر پیامبران خدا ، مثل ؛ نوح ، ابراهیم ، زرتشت ، موسی ، داود و عیسی » ( که درود خدا بر آنان باد ) یعنی « تورات ، زبور ، صحف ، اوستا و انجیل » اظهار می شود و علیرغم پذیرش حقیقت وجود آن ها به عنوان کتب آسمانی ، معتقد است که با آمدن قرآن ، تمامی کتب یادشده ، نسخ شده اند و آنچه در قرآن آمده است ( که برخی از مطالب کتب پیشین را نیز در بر دارد ) تنها نسخه ی الهی معتبر برای کسانی است که به خدا و روز جزا ایمان دارند و پیروی از متون دیگر ، معتبر و مقبول خداوند نیست .
2- کتاب های آسمانی یادشده در متن سئوال ، طبق نظر رایج بین علمای اسلام در قرن های اخیر ، مورد تحریف شدید واقع شده و اساسا متنی غیر آسمانی و صرفا بشری ( که توسط عالمان یهودی ، زرتشتی و مسیحی نگاشته شده ) شمرده می شوند .
اگر در مورد « متن اصلی کتب آسمانی یادشده » کسانی قائل به نسخ باشند ، طبیعتا باید انتظار داشت که در مورد « متون موجود از کتب آسمانی غیر قران » دیدگاهی سراسر منفی داشته باشند .
بنابر این نظریه ، متون موجود از تورات ، اوستا و انجیل ، با دو صفت « محرّف و منسوخ = تحریف شده و ازبین رفته » شناخته می شوند .
3- به گمان من ، متون حقیقی کتب آسمانی پیشین ، اگر در دسترس باشد ، برای پیروان فعلی آن شرایع نسخ نشده است . بنابر این ، اگر پیروان امروزین شرایع پیشین ، به حقانیت ادعای پیامبر خدا محمد بن عبدالله (ص) پی نبرده باشند و در مقام « جحد و انکار حقایق » نباشند و در برابر حقایقی که احتمالا به آنان عرضه می شود « تسلیم » باشند ، وظیفه ای جز « عمل به دستورات الهی موجود در کتب آسمانی و شریعت خودشان » ندارند .
آخرین آیات نازل شده بر پیامبر خدا محمد مصطفی (ص) در « سوره ی مائدة » با صراحتی کم نظیر می گوید : « چگونه از تو حکم می خواهند درحالی که تورات پیش آنان است و حکم خدا در آن ... ما تورات را فرستادیم و درآن هدایت و نور است ... و هرکس به آنچه خدا ( در تورات ) نازل کرده حکم نکند ، کافر است ... و هرکس به آنچه خدا ( در تورات ) نازل کرده حکم نکند ، ستمگر است ... و باید اهل انجیل ، به آنچه خداوند در آن نازل کرده است عمل کنند ، و اگر چنین نکنند ، فاسق اند . و ما قرآن را به سوی تو فرستادیم مبتنی بر حق و تأیید کننده ی کتاب های پیش از آن و دربردارنده ی مطالب آن ها ، پس حکم کن بین ایشان به آنچه خدا حکم کرده است ... » ( آیات 43 تا 48 / و كيف يحكّمونك و عندهم التّوراة فيها حكم الله ثم يتولّون من بعد ذلك و ما أولئك بالمؤمنين /43 / إنّا أنزلنا التّوراة فيها هدى و نور يحكم بها النّبيّون الّذين أسلموا للّذين هادوا و الرّبّانيّون و الأحبار بما استحفظوا من كتاب الله و كانوا عليه شهداء فلا تخشوا النّاس و اخشون و لا تشتروا بآياتي ثمنا قليلا و من لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الكافرون /44/ و كتبنا عليهم فيها أن النّفس بالنّفس و العين بالعين و الأنف بالأنف و الأذن بالأذن و السّنّ بالسّنّ و الجروح قصاص فمن تصدق به فهو كفّارة له و من لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الظّالمون /45/ و قفينا على آثارهم بعيسى ابن مريم مصدقا لما بين يديه من التّوراة و آتيناه الإنجيل فيه هدى و نور و مصدّقا لما بين يديه من التّوراة و هدى و موعظة للمتّقين /46/ و ليحكم أهل الإنجيل بما أنزل الله فيه و من لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون /47/ و أنزلنا إليك الكتاب بالحق مصدّقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه فاحكم بينهم بما أنزل الله و لا تتّبع أهواءهم عمّا جاءك من الحقّ لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجا و لو شاء الله لجعلكم أمّة واحدة و لكن ليبلوكم في ما آتاكم فاستبقوا الخيرات إلى الله مرجعكم جميعا فينبّئكم بما كنتم فيه تختلفون /48/ ) .

4- از عبارت « عندهم التوراة فیها حکم الله = تورات نزد آنان است و در آن حکم خدا است » معلوم می شود که « تورات موجود در دسترس یهودیان زمان پیامبر اسلام (ص) هرچه بوده ، دربردارنده ی حکم خدا و از نظر قرآن ، برای یهودیان معتبر شمرده شده است » . یعنی « وظیفه ی الهی یهودیان آن زمان ، عمل کردن به تورات موجود بوده و انجام وظیفه ی الهی مکتوب در آن ، موجب رستگاری و هدایت و نور بوده است ( فیها هدی و نور ) و سرپیچی از آن ، موجب عذاب الهی و تحقق کفر و ظلم بوده است ( فاولئک هم الکافرون ... فاولئک هم الظالمون ) » .
بنابر این ، قرآن کریم بر « معتبر بودن تورات موجود در عصر حضور پیامبر اسلام » ( علیرغم تحقق برخی تحریفات ) تأکید می کند و « عمل به آن را برای یهودیان ، موجب رضای خدا و سرپیچی از آن را موجب کفر و ظلم و عذاب الهی می داند » .
فراموش نکنیم که نظریه ی رایج بین علمای اسلام در مورد « تورات موجود در عصر حضور پیامبر اسلام (ص) » همان است که امروزه می گویند و آن را « تحریف شده و منسوخ » و در نتیجه « بی اعتبار » می شمارند . یعنی « عمل به آن را انحراف از حق و موجب گمراهی می دانند » !!
این « دوگانگی » بین بیان قرآن و برداشت رایج مفسران قرآن و عالمان شریعت محمدی (ص) ، تعجب آور است . گرچه برخی از عالمان و مفسران قرآن ، با توجیهات خلاف ظاهر و غیر علمی ، سعی کرده اند که این « تضاد بین نظریه ی قرآن با نظریه ی رایج » را توجیه کنند .

5- عبارت « و لیحکم اهل الإنجیل بما انزل الله فیه ، و من لم يحكم بما أنزل الله فأولئك هم الفاسقون = باید اهل انجیل به آنچه خداوند در آن نازل کرده است حکم کنند ، و اگر چنین نکنند ، فاسق اند » نیز متوجه به مسیحیان و « انجیل موجود در زمان حضور پیامبر اسلام » است .
از یاد نبریم که نظریه ی رایج بین عالمان اسلامی ، تفاوتی بین انجیل موجود در آن زمان با این زمان نمی گذارد و تمامی آن ها را « تحریف شده و منسوخ » می داند .
چگونه است که « قرآن ، مسیحیان را موظف به پیروی از انجیل آن زمان می کند و عدم پیروی از آن را برای مسیحیان ، موجب فسق می داند » و علمای اسلام ، مدعی « تحریف کلی و نسخ مطلق همان انجیل » می شوند ؟!!

6- از یاد نبریم که ؛ آیات سوره ی مائدة در سه ماهه ی پایانی زندگی پیامبر (ص) نازل شده اند و جزو آخرین آیات نازل شده بر پیامبر خدا شمرده می شوند . بنابراین هیچ حکمی از آن نسخ نشده است ، بلکه اگر احکامی بر خلاف آیات سوره ی مائدة در قرآن باشند ، منسوخ شمرده می شوند .  
بنابراین ، وقتی در ماه های پایانی زندگی پیامبر (ص) دستور داده می شود که ؛ « اهل تورات به تورات عمل کنند و اهل انجیل باید به انجیل عمل کنند » آشکار می گردد که از نگاه قرآن و شریعت محمدی (ص) مسئولیت الهی یهودیان و مسیحیان ( و پیروان سایر شرایع ) رفتار بر اساس شریعت خودشان است ، و البته برای آنانی که به این مسئولیت الهی ملتزم می مانند ، اجر و پاداش الهی نیز خواهد بود .
     
7- گرچه برخی آیات قرآن ، وجود برخی « تحریف های معنوی و لفظی » در متون مقدس پیشینیان را پذیرفته است ، ولی هرگز از « تحریف مطلق » آن ها سخنی به میان نیاورده است . ( البقرة : 79 ؛ فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَكْتُبُونَ الْكِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ // البقرة : 75 ؛ أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَ قَدْ كانَ فَريقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ // النساء : 46 ؛ مِنَ الَّذينَ هادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ ... // المائدة : 13 ؛ فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ ...  // المائدة : 41 ؛ ... يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ ... ) .
می توان گفت که ؛ « آیات یادشده ی سوره ی مائدة ، به بقای احکام الهی در متون موجود از کتب مقدس ، گواهی می دهند » ( فیها حکم الله / ما انزل الله فیه / فیها هدی و نور ) .

8- قرآن کریم ، مکررا و با تأکید بسیار به « تأیید و تصدیق متون مقدس پیش از خود = مصدّقا لما بین یدیه من الکتاب » اقرار کرده است و هیچ اثری از « ادعای نسخ کلی کتب مقدس پیشین » در آن دیده نمی شود . ( يونس : 37 ؛ وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَرى‏ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ تَفْصيلَ الْكِتابِ لا رَيْبَ فيهِ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ // يوسف : 111 ؛ ...‏ وَ لكِنْ تَصْديقَ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ ... // الأنعام : 92 ؛ وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ مُصَدِّقُ الَّذي بَيْنَ يَدَيْهِ ... // البقرة : 89 ؛ وَ لَمَّا جاءَهُمْ كِتابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ // البقرة : 101 ؛ وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَريقٌ مِنَ الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ كِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ كَأَنَّهُمْ لا يَعْلَمُونَ // آل‏عمران : 81 ؛ ... ثُمَّ جاءَكُمْ رَسُولٌ مُصَدِّقٌ لِما مَعَكُمْ ... // الأحقاف : 12 ؛ ... وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ ... // البقرة : 41 ؛ وَ آمِنُوا بِما أَنْزَلْتُ مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ ... // البقرة : 91 ؛ ... وَ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما مَعَهُمْ ... // البقرة : 97 ؛ قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْريلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ هُدىً وَ بُشْرى‏ لِلْمُؤْمِنينَ // آل‏عمران : 3 ؛ نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ ... // النساء : 47 ؛ يا أَيُّهَا الَّذينَ أُوتُوا الْكِتابَ آمِنُوا بِما نَزَّلْنا مُصَدِّقاً لِما مَعَكُمْ ... // المائدة : 48 ؛ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ ... // فاطر : 31 ؛ وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ ... ) .
تنها موردی که در قرآن کریم دیده می شود ، نسخ بعضی آیات « دربردارنده ی برخی احکام شرعی » است ( که ممکن است شامل حال آیات الأحکام قرآن نیز باشد ) و هیچ اثری از « نسخ کلی مطالب اعتقادی ، اخلاقی و احکام شرایع دیگر » در آن دیده نمی شود . ( البقرة :  106 ؛ ما نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ // النحل :  101 ؛ وَ إِذا بَدَّلْنا آيَةً مَكانَ آيَةٍ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يُنَزِّلُ قالُوا إِنَّما أَنْتَ مُفْتَرٍ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ ) .

9- غفلت برخی عالمان مسلمان تا آنجا است که بدون بررسی دقیق مسائل و تنها متکی بر احساسات و عواطف خویش ، اقدام به نفی مطالب موجود در سایر شرایع می کنند . گویا هیچ مسئولیت علمی برای ردّ اظهارات مخالفان ، متوجه آنان نیست !!
برای نمونه به یکی از رایج ترین نقدهای مسلمانان و عالمان اسلامی ( در بیانات شفاهی و کتبی ) نسبت به « اخلاق مسیحی و متن انجیل » نگاه کنید ؛
در متن « انجیل متی ، سوره ی 5 ، آیات 38 و 39 » آمده است ؛ « گفته شده که : اگر کسی چشم دیگری را کور کند ، باید چشم او را کور کرد و اگر کسی دندان کسی را بشکند ، باید دندانش را شکست . اما من می گویم که : اگر کسی به گونه ی راست تو سیلی زند ، گونه ی دیگرت را نیز پیش ببر تا به آن سیلی بزند » ( کتاب مقدس ، ترجمه و چاپ و نشر واتیکان / 898 ).
همین مطلب در « انجیل لوقا ، سوره ی 6 ، آیه ی 29 » آمده است ( کتاب مقدس /970 ) .
بسیاری از مسلمانان و علمای اسلامی ، این رویکرد را انحرافی و « تحریف شده » ارزیابی کرده و می کنند و تنها دلیل آنان نیز ، تکیه بر روحیات و احساسات فردی خویش است . هرچند سعی کرده اند که آن را با برخی راهکارهای اخلاقی مورد سفارش شریعت محمدی (ص) در تعارض جلوه دهند .
برای نمونه به کتاب « الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل 2 / 32 و 33 » اثر آیة الله ناصر مكارم شيرازي ، اشاره می کنم که در آن می خوانیم ؛ « این آیه ی قرآن حکمی عمومی و کلی را تشریع می کند و می گوید : " هرکس به حقوق شما تجاوز کرد ، پس به همان اندازه ای که مورد تجاوز قرار گرفته اید بر علیه او اقدام کنید ، و از خدا پروا کنید و بدانید که خداوند با پروا پیشگان است " . پس اسلام ، برخلاف مسیحیت کنونی که می گوید : " اگر کسی به گونه ی راست تو سیلی زد ، گونه ی چپ خود را به سوی او برگردان تا سیلی بزند " – انجیل متی ، باب 5 ، شماره ی 39 – مانند مسیحیت به چنین حکم انحرافی ای که سبب جرأت پیدا کردن متجاوز و ادامه ی ستم می گردد ، دستور نمی دهد . حتی مسیحیان در این زمان ، هرگز به این دستور عمل نمی کنند و کمترین دشمنی و تجاوز را با شدیدترین واکنش ، پاسخ می دهند ، که این رویکر نیز مخالف اسلام است . پس اسلام می گوید : واجب است جلوگیری از ظلم ظالم و متجاوز ، و به فرد مورد ستم ، حق می دهد که مقابله به مثل کند ، تسلیم شدن در منطق اسلام به معنی مرگ است و  ممانعت از ظلم و مقاومت در برابر تجاوز ، زندگی است » ( ثم تشرع الآية حكما عاما يشمل ما نحن فيه و تقول : فمن اعتدى عليكم فاعتدوا عليه بمثل ما اعتدى عليكم و اتقوا الله و اعلموا أن الله مع المتقين . فالإسلام – و خلافا للمسيحية الحالية التي تقول : " اذا لطم شخص علی خدک الأیمن فأدر له الأيسر " - إنجيل متى - الباب 5 - الرقم 39  - لا يقول بمثل هذا الحكم المنحرف الذي يبعث على جرأة المعتدي و تطاول الظالم ، و حتى المسسيحيون في هذا الزمان لا يلتزمون مطلقا بهذا الحكم أيضا ، و يردون على كل عدوان مهما كان قليلا بعدوان أشد ، و هذا أيضا مخالف لدستور الإسلام في الرد ، فالإسلام يقول : يجب التصدي للظالم و المعتدي ، و يعطي الحق للمظلوم و المعتدى عليه المقابلة بالمثل ، فالاستسلام في منطق الإسلام يعني الموت ، و المقاومة و التصدي هي الحياة ) .
ایشان در جلد اول همین کتاب ، آشکارا از « تحریفی بودن شریعت های یهودیان و مسیحیان » سخن رانده است . دلیل ایشان برای « تحریف شدگی مسیحیت » بسیار تعجب برانگیز است . ایشان می گوید : « شریعت تحریف شده ی مسیحیان مبتنی بر عفو است = و لا الديانة المسيحية المحرفة التي ركزت على العفو » . گویی شریعت محمدی (ص) در رویکرد کلی اخلاقی ، عفو را بر انتقام ترجیح نداده است !!
بنا بر این از نظر ایشان و همفکران ایشان « تمامی دیانت یهودیان و مسیحیان ، تحریف شده است » !! (1/504 ؛ مسألة صيانة دم الأبرياء عالجها الإسلام بشكل دقيق بعيد عن كل إفراط أو تفريط ، لا كما عالجتها الديانة اليهودية المحرفة التي اعتمدت القصاص ، ولا الديانة المسيحية المحرفة التي ركزت على العفو . . . لأن في الأولى خشونة و انتقاما ، و في الثانية تشجيعا على الإجرام ) .
اکنون نگاهی به برخی متون اسلامی و رویکردهای برخی عالمان و محدثان مسلمان ( در پنج قرن اولیه ی اسلام ) می اندازیم تا معلوم گردد که « رویکرد اخلاقی مسیحیت » ( که می گوید : گونه ی راستت را نیز در اختیارش بگذار تا سیلی بزند ) نه تنها « انحرافی و تحریف شده نیست » که کاملا الهی و تأیید شده نیز هست . شاید با این گزارش ، زمینه ی « داوری علمی » را فراهم کنیم ؛

الف ) مرحوم شیخ کلینی ، در کتاب « کافی 8/131 تا 138 » روایتی بلند از « مواعظ خداوند به مسیح (ع) » را از قول « ائمه ی هدی (ع) » نقل کرده است . مختصری از این متن بلند را از نظر می گذرانیم ؛ « علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن علي بن أسباط عنهم ( عليهم السلام ) قال : فيما وعظ الله عز وجل به عيسى ( عليه السلام ) : يا عيسى أنا ربك و رب آبائك ... يا عيسى افرح بالحسنة فإنها لي رضى وابك على السيئة فإنها شين و ما لا تحب أن يصنع بك فلا تصنعه بغيرك وإن لطم خدك الأيمن فأعطه الأيسر ... = در میان مطالبی که خداوند ، عیسی را موعظه کرد ، آمده است ؛ ای عیسی ، من پروردگار تو و اجداد تو ام ... ای عیسی ، شاد باش در نیکی ها که من به آن راضی ام ، و گریان باش در بدی ها که موجب سرافکندگی است ، و آنچه را دوست نداری با تو رفتار شود ، با دیگری رفتار مکن و اگر کسی به گونه ی راست تو سیلی زد ، گونه ی چپ خود را در اختیار او بگذار ... » .

ب ) همین روایت را مرحوم شیخ صدوق در کتاب « الأمالي /  606 تا 611 » با سند کامل نقل کرده است ( حدثنا الشيخ الجليل أبو جعفر محمد بن علي بن الحسين بن موسى ابن بابويه القمي - رضي الله عنه - قال : حدثنا محمد بن موسى بن المتوكل - رحمه الله - قال : حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري ، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب عن علي ابن أسباط ، عن علي بن أبي حمزة ، عن أبي بصير ، عن أبي عبد الله الصادق جعفر بن محمد - عليه السلام - قال : كان فيما وعظ الله تبارك و تعالى به عيسى بن مريم - عليه السلام - أن قال له : يا عيسى ، أنا ربك و رب آبائك ... يا عيسى ، افرح بالحسنة فإنها لي رضى ، و ابك على السيئة فإنها لي سخط ، و ما لا تحب أن يصنع بك فلا تصنعه بغيرك ، و إن لطم خدك الأيمن فاعط الأيسر ، و تقرب إلي بالمودة جهدك ، وأعرض عن الجاهلين ) .
این روایت در اصطلاح روایی ؛ « موثقة » است و نقل آن از امام صادق (ع) از نظر علمی ، معتبر شمرده می شود .

پ ) شیخ صدوق در « الأمالي / 448 » روایتی دیگر با سند متفاوت ولی معتبر را نقل کرده است که ؛ « عیسی (ع) به برخی از همراهانش گفت : چیزی را که دوست نداری با تو رفتار شود ، با هیچکس رفتار مکن ، و اگر کسی به گونه ی راست تو سیلی زد ، گونه ی چپ خود را به او بده = حدثنا جعفر بن محمد بن مسرور ( رضي الله عنه ) ، قال : حدثنا محمد بن عبد الله بن جعفر الحميري ، عن أبيه ، عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب ، عن علي بن أسباط ، عن عمه يعقوب بن سالم ، عن الصادق جعفر بن محمد ( عليهما السلام ) ، قال : قال عيسى بن مريم ( عليه السلام ) لبعض أصحابه : ما لا تحب أن يفعل بك فلا تفعله بأحد ، و إن لطم أحد خدك الأيمن فأعط الأيسر » .

ت ) ابن شعبه ی حرّانی در کتاب « تحف العقول / 499 » همین مضمون را نقل کرده است . ( يا عيسى افرح بالحسنة ، فإنها لي رضى وابك على السيئة فإنها شين . وما لا تحب أن يصنع بك فلا تصنعه بغيرك . وإن لطم أحد خدك الأيمن فاعطه الأيسر . وتقرب إلي بالمودة جهدك ، واعرض عن الجاهلين ) .

ث ) فتّال نیشابوری در کتاب « روضة الواعظین /470 » و دیلمی در « أعلام الدين في صفات المؤمنين / 232 » و طبرسی در « مشکاة الأنوار / 303 » و علامه ی مجلسی در « بحار الأنوار    14 - ص 287 و 295 – 296 » متن روایات یادشده از مسیح (ع) را در تأیید متن « انجیل های متی و لوقا » نقل کرده اند .
عدم مراجعه ی عالمان مسلمان به متون متعدد روائی پیش گفته و ندیدن و بی اطلاع بودن از این روایات ، نشانگر آن است که ؛ « مراجعه ی به متون اولیه ی شریعت ، چندان مورد توجه نیست » !!
اکتفا به برداشت های ناقص ، اگر برای محصلان عیب شمرده نشود ، مطمئنا برای عالمان صاحب کرسی تدریس دروس عالیه ی علوم دینی و آنانی که کتاب های متعدد در باره ی اسلام و قرآن و به عنوان صاحب نظر در علوم اسلامی نوشته و می نویسند ، عیب بسیار بزرگی است . متأسفانه این رویکرد « بلایی عمومی » است و تا کنون ، تنها با مُسَکّن ؛ « بلایی که عمومی باشد ، پذیرفتنی می شود = البلیّة إذا عمّت طابت » خود را تسکین داده و می دهند !!
  
10- وجود برخی تحریفات در کتب مقدس ، نباید منجر به اتهام پراکنی و زیر سئوال بردن و انکار تعالیم انبیاء الهی شود . اقرار امام صادق (ع) و عالمان و محدثان به « الهی بودن پیام مسیح (ع) در مورد قرار دادن طرف دیگر صورت در اختیار کسی که سیلی به گونه ی آدمی می نوازد » نشانگر « صحت رویکرد مبتنی بر عفو و گذشت و نفی خشونت » است ، خواه مدعیان پیروی از حضرت مسیح (ع) به این نکته ملتزم باشند یا از آن تخلف کنند .
مگر برخی مسلمانان ، از فرامین الهی و تعالیم نبوی (ص) تخلف نکرده و نمی کنند . آیا تخلف آنان از این دستور ها ، به معنی « عدم صحت فرامین الهی و تعالیم پیامبر خدا است ؟!! » .
این چه استدلالی است که « عدم پایبندی مسیحیان در این زمان ( و در گذشته ) را دلیل بر عدم صحت رویکرد اخلاقی توصیه شده از سوی خدا و پیامبرش عیسی (ع) می گیرد ؟!! » .

11- اگر « مبتنی بودن بر عفو » دلیل بر « تحریف شدن شریعت الهی » باشد ، باید « مبتنی بودن شریعت محمدی (ص) بر رحمت » را دلیل بر « تحریفی بودن اساس این شریعت الهی » گرفت ، چرا  که « عفو » نیز « رویکردی رحمانی » است !!
هیچ تحریفی شدیدتر و مخرّب تر از « انکار رویکرد رحمانی شرایع الهی » نیست . اگر « تمرکز بر عفو » در مسیحیت را بخواهیم « دلیل » بر « حکمی » قرار دهیم ، هیچ حکمی جز « اثبات حقانیت » با آن اثبات نمی شود .
در گزارشی عادلانه و عالمانه ، نمی توان « دلیل مثبت را به دلیل منفی » تبدیل کرد . این شیوه ای که در استدلال « الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل » برای اثبات « محرف » بودن مسیحیت آمده است ، در مثل به آن می ماند که بگوییم : « عیب بزرگ آن این است که عیبی ندارد !!! » .

12- هیچ راه چاره ای برای رسیدن به حقیقت ، جز اقرار به حقایق موجود در کتب آسمانی ؛ تورات ، اوستا و انجیل ، برای مدافعان حقیقت باقی نمی ماند . باید به رویکرد قرآنی « مصدّقا لما بین یدیه من الکتاب و مهیمنا علیه = تأیید کننده ی کتاب های آسمانی پیش از قرآن و دربردارنده ی مطالب آن ها » تمکین کرده و آن را مؤمنانه بپذیریم و سعی و تلاش خود را در جهت « کشف حقایق مشترک بین شرایع » و « پیدا کردن کلمه ی سواء » با پیروان سایر شرایع بکار گیریم و در پی ایجاد وحدتی پایدار و عملی و احترام نظری و عملی به یکدیگر باشیم . از ادعاهای غیر واقعی و غیر علمی بر علیه یکدیگر ، دست برداریم و « رستگاری بشر » را با تنگ نظری های مبتنی بر احساسات غیر طبیعی و خود خواهانه به « انحصار خویش » در نیاوریم ( قل یا اهل الکتاب ؛ تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم  الاّ نعبد الاّ الله و لانشرک به شیئا ، و لایتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله ، فإن تولوا فقولوا اشهدوا بأنا مسلمون / آل عمران 64 ) .
اگر در متن موجود در دست « اهل کتاب » چیزی جز تحریف نیست ، چرا خدای سبحان به « کلمه ی سواء » فرا می خواند ؟! آیا دعوت الهی از نوع « تکلیف بما لایطاق = مسئولیت دادن به چیزی که از توان آدمی خارج است » بوده است ؟!!

13- اساس دین یگانه ی خدای یکتا ، که تمامی پیروان شرایع ؛ نوح ، ابراهیم ، موسی ، عیسی و محمد ( درود و سلام خدا بر همه ی آنان ) و تمامی کتب آسمانی آن ها ( صحیفه ی نوح ، صحف ابراهیم ، اوستا ، تورات ، زبور داود ، انجیل و قرآن ) به آن فرا خوانده و می خوانند ، چیزی جز ؛ « ایمان به خدا ، ایمان به آخرت ( پندار نیک ) و عمل صالح ( گفتار و کردار نیک ) » نبوده و نیست .
این سخنی است که به فراوانی در قرآن کریم آمده است . در یکی از این آیات آمده است که ؛ « إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصارى‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ = کسانی که ایمان آورده اند ( پیروان شریعت محمدی ) و یهودیان و صابئیان ( معروف به ؛ ستاره پرستان ) و مسیحیان ، هرکس که به خدا و آخرت ایمان آورده باشد و رفتار نیک داشته باشد ، هیچ خوفی برآنان نیست و هیچ اندوهی نخواهند داشت » ( مائدة / 69 ) .
همین عبارات ( با اندکی تفاوت ) در « آیه ی 62 سوره ی بقرة » نیز تکرار شده است ( إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ الَّذينَ هادُوا وَ النَّصارى‏ وَ الصَّابِئينَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ ) .
بنا بر این ، دین خدای یکتا « دینی یگانه » و مبتنی بر دو اصل نظری ( ایمان به خدا و آخرت ) و یک اصل عملی ( عمل صالح ) است . تمامی کسانی که به این سه اصل ، خود را ملتزم می شمارند ، متدین به « یک دین » اند ، هرچند به شرایع گوناگون ، وابسته باشند .    
شرایع گوناگون ، در پی معرفی راهکارهای نظری و عملی برای رسیدن به « اهداف دین یگانه ی خدای یکتا » بوده و هستند .

14- در آیه ی 48 سوره ی مائدة و پس از دستور به یهودیان که باید به تورات عمل کنند و مسیحیان که باید به انجیل عمل کنند و دستور به پیروان شریعت محمدی (ص) که باید به قرآن عمل کنند ، رسما تصریح می کند که ؛ « برای هرکدام از شما شریعت و راه آشکاری را قرار دادیم ، و اگر خدا می خواست ، همه ی شما را گروهی هماهنگ و یگانه قرار می داد ، لیکن چنین نکرد تا شما را بیازماید در باره ی دستوراتی که به شما داده است ، پس همه ی شما در مسابقه بسوی کارهای نیک از یکدیگر سبقت گیرید ، بازگشت همه ی شما بسوی خدا است ، پس در آن هنگام شما را با خبر خواهد ساخت نسبت به آنچه در آن اختلاف داشتید = لكلّ جعلنا منكم شرعة و منهاجا و لو شاء الله لجعلكم أمّة واحدة و لكن ليبلوكم في ما آتاكم فاستبقوا الخيرات إلى الله مرجعكم جميعا فينبّئكم بما كنتم فيه تختلفون » .
تصریح به اینکه ؛ « خداوند خود اراده نکرده است که همه ی گروه های انسانی پیرو شرایع الهی ، باهم یگانه شوند و این اختلاف را خود پسندیده است و برای هرگروهی ، شریعت و راه خاصی را در نظر گرفته است » البته منافاتی با « وحدت دین الهی » ( که در زبان عربی و قرآن از آن با نام « اسلام » یاد می شود ) ندارد ، چرا که « دین یگانه » با « گوناگونی شرایع » منافاتی ندارد . شریعت ها ، راه هایی برای رسیدن به اهداف « دین یگانه » اند . مگر از نظر منطقی ، امتناعی دارد که « مقصد یگانه » از « راه های متعدد » قابل دسترسی باشد ؟!!
آنچه در قرآن کریم آمده است که ؛ « إن الدّین عند الله الإسلام = همانا دین در نزد خدا ، اسلام است » ( آل عمران / 19 ) و یا « فمن یبتغ غیر الإسلام دینا فلن یقبل منه = کسی که جز اسلام را به عنوان دین خود بپذیرد ، از او پذیرفته نمی شود » ( آل عمران / 85 ) به اقرار خود قرآن ، مفهوم آن مرادف با عنوان اختصاصی « شریعت محمدی (ص) » نیست ، گرچه این شریعت ، مصداق کاملی از آن است .
وقتی در قرآن کریم ، به نقل از حضرت ابراهیم (ع) می خوانیم که ؛ « وَ وَصَّى بِها إِبْراهيمُ بَنيهِ وَ يَعْقُوبُ يا بَنِيَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ = توصیه کرد ابراهیم به فرزندان خویش و نوه اش یعقوب که ؛ ای فرزندان من ، خداوند برای شما این دین را برگزید ، پس نمیرید مگر آنکه مسلمان باشید » ( البقرة :  132) و بدون فاصله از یعقوب ( اسرائیل ) و فرزندانش ( بنی اسرائیل ) نقل می کند که ؛ « أَمْ كُنْتُمْ شُهَداءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قالَ لِبَنيهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدي قالُوا نَعْبُدُ إِلهَكَ وَ إِلهَ آبائِكَ إِبْراهيمَ وَ إِسْماعيلَ وَ إِسْحاقَ إِلهاً واحِداً وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ = آیا شما حضور داشتید و شاهد بودید که یعقوب در هنگامه ی مرگ خویش از فرزندانش پرسید : چه چیزی را پس از مرگ من می پرستید ؟ و آنان گفتند : خدای تو و پدران تو ؛ ابراهیم و اسماعیل و اسحاق را می پرستیم ، خدایی یگانه و ما به او تسلیم شده ایم و مسلمانیم » ( البقرة : 133 ) آیا هیچکس تصور می کند که مقصود آنان از « مسلمانی » پیروی از شریعت محمدی (ص) باشد که هزار و چند صد سال بعد پدیدار می شود ؟!!
همین عنوان در باره ی ؛ « نوح ، لوط ، موسی ، عیسی ، حواریون ، سلیمان ، بلقیس ، فرعون و ... » آمده است که با عبارات « اسلمت = اسلام آوردم یا تسلیم حق شدم » یا « انا من المسلمین = من از مسلمانانم » یا « توفنی مسلما = مرا مسلمان بمیران » و ... از آن ها یاد شده است ( نگاه کنید به ؛ آل‏عمران :  52 . المائدة :  111 . يونس :  84 و 90 . يوسف :  101 . النمل :  44 . الذاريات :  36 . و ... ) .
در دو آیه ی قرآن ، با صراحت آمده است که « ما كانَ إِبْراهيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكينَ = ابراهیم ، نه یهودی بود و نه مسیحی ، ولیکن بدون انحراف از نسخه ی فطری دین خدا و مسلمان بود و از مشرکان نبود » ( آل‏عمران : 67 ) . در حقیقت ، وقتی ابراهیم یهودی می شود که از شریعت موسی (ع) پیروی کند و حال آنکه چنین امری محال است ، چرا که او قرن ها قبل از موسی از دنیا رفته است و به طریق اولی نمی توانست مسیحی شمرده شود و قطعا نمی توانست تابع شریعت محمدی (ص) شمرده شود . ولی با تمامی این مسائل ، او را « حنیفا مسلما » می شمارد . این به آن خاطر است که « اسلام » نام « دین یگانه » ای بوده است که تمامی پیامبران خدا از ابتدای خلقت تا انتها ، به آن دعوت می کرده اند و به همین جهت ، گاه خدای رحمان آنان را « مسلمان » خوانده است و گاه از قول آنان آمده است که « مسلمان » اند .
در آیه ی دیگر می گوید ؛ « وَ ما جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبيكُمْ إِبْراهيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمينَ مِنْ قَبْلُ = خداوند برای شما در دین ، بیچارگی قرار نداده است ، این آئین پدر شما ابراهیم است ، او شما را مسلمان نامیده است ، قبل از آنکه این شریعت آمده باشد » (حج / 78 ) .
تصریح به اینکه ابراهیم (ع) پیروان آئین خویش را « مسلمان » نامیده است و آگاهی قبلی از این نکته  که « همه ی شرایع پس از او تابع شریعت ابراهیم بوده اند » و محمد مصطفی (ص) با دستور قرآنی ؛ « اتّبع ملّة ابراهیم حنیفا = از آئین ابراهیم ، که منطبق بر فطرت بشری است و انحرافی از آن ندارد ، پیروی کن » ( نحل / 123 ) نیز موظف به پیروی از او بوده است ، روشن می کند که ؛ « از نظر قرآن ، تمامی پیروان شرایع الهی ، حقیقتا مسلمان شمرده می شوند » هرچند نام خود را « یهودی ، زرتشتی ، صابئی ، بودایی ، مسیحی ، یا چیز دیگری » بگذارند .
به همین خاطر است که معتقدم ؛ « بین " دین و شریعت " باید تفکیک کرد » هرچند در برخی متون ، با تسامح ، از عنوان « دین » به جای « شریعت » بهره گرفته شده است .   
گرچه امروزه نام « مسلمان و اسلام » در انحصار « پیروان شریعت محمدی » قرار گرفته است و از نظر اجتماعی ، اختصاص به آنان یافته است ، ولی در « اصطلاح قرآنی » ( و برخی روایات ) این عناوین ، کاربردی عمومی دارند و شامل تمامی پیروان حقیقی شرایع الهی می شوند .
  
15- برآیند این بررسی ، چیزی جز اثبات « اعتبار نسبی کتب مقدس غیر قرآن » نیست . پیروان شرایع یادشده ، تا هنگامی که « برتری شریعت محمدی (ص) و کاملتر بودن آن از سایر شرایع » ( آنگونه که ما مسلمانان به آن معتقدیم ) به لحاظ علمی برای شان ثابت نشده باشد ، ملزم به رویکردهای عقلانی شرایع خویش و تبعیت از کتب آسمانی خویش اند و اگر بدون دلیل قانع کننده ، به آن ها ملتزم نمانند ، مسیر انحطاط را پیموده اند .

در انتهای این پاسخ نسبتا مفصل ، ضمن سپاس از یگانه ی هستی بخش ، بخاطر نعمت درک تعالیم شریعت رحمانی و عقلانی محمدی (ص) ، از خدای رحمان می خواهم که پیروان تمامی شریعت های الهی را در پیمودن مسیر « رویکردهای عقلانی و رحمانی » شرایع خویش ، توفیق دهد و همه ی آنان را که در حقیقت ، پیرو « دین یگانه ی خدای یکتا » هستند ، به « روح یگانه ی شرایع آسمانی » رهنمون شود ، شاید از پی قرون و اعصار ، صلح و صلاح و صفا و صمیمیت ، جایگزین جنگ و جدل و جهل شود و چهره ی زندگی دینداران ، زیباتر و پربارتر از زندگی کسانی گردد که « جمال جمیل خدای رحمان » را نمی بینند و از ارتباط با او محروم مانده اند . آنگاه می توان به انتظار نشست تا دیگران نیز به جمع دینداران بپیوندند ( بسم الله الرّحمن الرّحیم . اذا جاء نصر الله و الفتح ، و رأیت النّاس یدخلون فی دین الله افواجا ، فسبّح بحمد ربّک و استغفره إنّه کان توّابا ) .  

درود بر شما و خدا نگهدارتان .



احمد قابل ......................... 12 اردیبهشت 1386 ............................ فریمان