۱۳۸۸ اردیبهشت ۸, سه‌شنبه

خلاصه ی از «شرح دعای مکارم الأخلاق» بخش (4)


9- «و اعزّنی=و مرا عزت و سرافرازی بخش» چرا که «خواری و ذلّت» شایسته ی انسان های آزاده و کمال جو، نیست. همان که حسین بن علی(ع) نیز در مصاف با سپاه یزید، بر زبان آورد که؛ «هرکه در دامان پاک انسانیت بزرگ شده باشد، ذلت را نمی پذیرد، گرچه به مرگش منتهی شود».
نمی توان به کرامت های اخلاقی باور داشت و در برابر غیر خدا، خوار و ذلیل بود. خدا و فطرت انسان، آدمی را عزیز و سرافراز می خواهند. انسانیت را با کرامت ذاتی سرشته اند و هرکه و هرچه مسیر ذلت را می پیماید یا می نمایاند، غیر انسانی و غیر طبیعی است.
10- و لاتبتلینّی بالکبر= و مرا گرفتار خود برتر بینی مکن» چرا که سویه ی دیگر دوری از عزت انسانی، افراط در عزیز شمردن خود خواهد بود که طبیعتا منجر به «خوار ساختن دیگران» خواهد شد و این با کرامت ذاتی آنان در تعارض است و به همین دلیل، غیر طبیعی و غیر انسانی است.
آدمی باید تفاوت میان «عزت نفس» با «تکبر و خود برتر بینی» را فراموش نکند. آنچنان بیاندیشد و رفتار کند که نه خود سرافکنده و خوار گردد و نه دیگران را خوار و سرافکنده سازد.
در این سخن، امام سجاد(ع) با صراحت از آفت بنیان برانداز «کبر» برای خو و خصلت پسندیده ای چون «عزت طلبی» یاد کرده است تا مخاطب را هشدار دهد که تشابه ظاهری این دو امر، راهزنی خطرناک است که تمامی انسانیت آدمی را می تواند به تاراج برد و او را به «طاغوت» سرکشی بدل کند که هیچ قدرتی را مانع خویش نبیند و پا در حریم خدایی گذارده و همچون ابلیس، از درگاه خدا رانده شود.
شاید به همین دلیل است که بلافاصله پس از «عزت خواهی» و درخواست «ایمنی از کبر» که در روایات آن را نشانه ی «کفر» خوانده اند، درخواست «عبودیت خدا» را می کند!!
11- «و عبّدنی لک=مرا به عبودیت خود وادار» چرا که تو خالق بی همتا و بی نیازی و عبادت تو، نه تنها مرا به «بند» نمی کشد، که «مرا از هر بندی در عالم طبیعت، می رهاند» و فکر مرا شکوفا می سازد و توجه مرا به واقعیت های مختلف عالم وجود، جلب می کند تا از واقعیات مثبت نگریزم و به حقایق بیندیشم و واقعیات منفی را مبتنی بر حقایق موجود در عالم هستی، چاره کنم. 
«و لاتفسد عبادتی بالعجب= و بندگی ام را انگیزه ی خود شیفتگی قرار مده» تا مبادا با آن فخر فروشی کنم و خود را از سایر آدمیان و عالمیان برتر دانسته و طلبکار بدانم و گفتار و کردارم همچون متکبران و طاغوتیان شود.
در روایت آمده است که؛ «سیئة تسوئک، خیر من حسنة تعجبک=کردار ناشایسته ای که تو را به سرزنش خود وادارد، بهتر است از کردار نیکی که تو را به خود شیفتگی بکشاند». بسا آلوده دامن شرمساری که پیش خدا عزیز تر از پاکدامن خودشیفته است!!
12- و أجر للنّاس على یدیَ الخَیر= خدایا خیر و نیکویی را با دستان من در بین مردم راه انداز. مجری نیکی ها بودن و «رفتار نیک» داشتن با همه ی آدمیان(ناس) محتاج پیش زمینه های فکری اطمینان بخشی است که دین خدا و شریعت محمدی(ص) آن را تأمین کرده اند، هرچند ما مدعیان دین و شریعت، کمتر آن را شناخته و یا پذیرفته ایم.
باید این منش انسانی و عقلانی در جان آدمی نشسته باشد که؛ «آدمیان، یا برادر همفکر تو هستند و یا همنوع تو در خلقت، و این هردو موجب لزوم تکریم آدمی و ضرورت توجه به حقوق انسانی او است»(إما أخ لک فی الدین، أو نظیر لک فی الخلق).
خو گرفتن به این دو سویه ی الزام آور و مسئولیت آفرین انسانی، نمی تواند با اندیشه های بی پروایی همراه شود که در ارزش گذاری های ثانوی، نقد جان و حقوق آدمیان را به تاراج رویکردهایی بسپارد که با کمترین تفاوت و تضاد آدمیان، حق حیات آنان را نادیده می گیرد و یا سایر حقوق طبیعی یا قراردادی آنان را سلب می کند. چرا که در اندیشه ی عقلانی یا وحیانی، نباید از تناقض اثری دیده شود، چرا که تناقض باطل است و در سخن حق، باطل راهی ندارد. امیر مؤمنان(ع) در تأیید دلیل عقلی «بطلان تناقض» می گوید:«شرالقول مانقض بعضه بعضا=بدترین سخن، آن است که برخی از آن با بعضی دیگر از آن متناقض باشد».
در روایات معتبره آمده است که؛«محبوبترین خلق خدا در پیشگاه خدا، کسی است که بیشترین نفع را به خلق خدا برساند»( الکافی ‏2/ 163 و164 عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنْ سَیْفِ بْنِ عَمِیرَةَ قَالَ حَدَّثَنِی مَنْ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ سُئِلَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَى اللَّهِ قَالَ أَنْفَعُ النَّاسِ لِلنَّاس‏).
البته در قرآن کریم و متون روایی، گاه لفظ «خیر» به معنی «مال و ثروت» بکار رفته است. مثلا در قرآن می خوانیم؛«و إنه لحب الخیر لشدید=انسان محبت شدیدی به مال و ثروت دارد» یا «إن ترک خیرا الوصیة للوالدین ...=اگر مالی باقی گذاشت، وصیت می کند برای مادر و پدر و...».  

13- و لاتمحَقه بالمَنّ= به گونه ای که آن را با سرزنش و خوار کردن مردم از بین نبرم. در قرآن کریم هشدار شدیدی نسبت به «منت و اذیت» پس از انفاق داده شده است و آن را سبب باطل شدن نیکی دانسته است. حتی تصریح کرده است که؛«سخن دلنشین و دعای شما، بهتر است از انفاقی که اذیت و منت را درپی داشته باشد». 
البقرة : الَّذینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ لا یُتْبعُونَ ما أَنْفَقُوا مَنًّا وَ لا أَذىً لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (262) قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَیْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ یَتْبَعُها أَذىً وَ اللَّهُ غَنِیٌّ حَلیمٌ (263) یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏ کَالَّذی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ صَفْوانٍ عَلَیْهِ تُرابٌ فَأَصابَهُ وابِلٌ فَتَرَکَهُ صَلْداً لا یَقْدِرُونَ عَلى‏ شَیْ‏ءٍ مِمَّا کَسَبُوا وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرینَ (264)
ریشه ی منت گذاری نیز به برتری رتبه ی اجتماعی «انفاق کننده» بر می گردد. این امر در انفاقات مستحبی از نظر منطقی می تواند پدیدار شود و الا در انفاقات واجب، هرگز نباید چنین تصوری شکل گیرد.
در انفاقات مستحبی، انفاق کننده خود را موظف و مسئول نمی داند و به همین خاطر می تواند از نظر روانی، تصور کند که «از حق خویش می گذرد» و به همین خاطر از انفاق شونده انتظار خضوع و احترام را دارد. یعنی بر او منت می گذارد که من از حق خود گذشتم و به تو احسان کردم، وگرنه مقتضای عدل و انصاف چنین انفاقی نبوده است. به عبارت دیگر خود را منعم دیگری می پندارد و انتظار «شکر منعم» را دارد!!
خدای سبحان به همین جهت، دست خود را گیرنده ی انفاق معرفی می کند تا اگر کسی می خواهد منت گذارد، بر او منت گذارد و بگوید:«من معطی هستم و تو گیرنده!!» شاید در این تعامل بفهمد که «معطی حقیقی، خدایی است که بی منت و آزار، آن توان مالی را به آدمی داده است و در یک تعامل عاطفی، از آدمی طلب می کند که بخشی از اعطاء حق‌تعالی را به عنوان واسطه ی خیر، به بنده ی دیگر او برساند». آیا دشوار است که از او طلب کند تا بر بندگان نیازمندش منت نگذارد؟!!
با توجه به این رویکرد روانی(امکان برتری جویی و منت گذاری) است که باید از خدای منّان طلب یاری کنیم تا با دقت و توجه به حقیقت ماجرا، از این رذیله ی اخلاقی در امان بمانیم.
گمان می کنم از تأکید عقلاء و بزرگان شرایع و متون اصلی شریعت محمدی(ص) بتوان مزیت وجود نیروهای وسط و کثرت منطقی آن بین انفاق کننده و بهره گیران از انفاق را اثبات کرد. هرچند دربرخی موارد نیز باید ارتباط نزدیک و بی واسطه بین آن دو را برقرار ساخت تا لذت همیاری و دوستی بین آنان کاملا از سوی هردو طرف، تجربه شود. 
14- و هَبْ لی معالِی الأخلاق و اعصِمْنی من الفخر=و خو و خصلت های نیکوتر و  برتر را به من ببخش، و مرا از فخر فروشی و برتری جویی برکنار نگهدار. طبیعی است که دوری گزیدن از رذایل اخلاقی و روآوردن به فضایل، امکان تعالی اخلاقی را فراهم می آورد تا آنجا که خالق سبحان در وصف انسان دارای معالی اخلاق بگوید:«إنک لعلی خلق عظیم=همانا تو خو وخصلت بسیار ارزشمندی داری».
البته بلافاصله بیاد می آورد که؛«تعالی اخلاقی، خطر فخر فروشی بر سایرین را افزایش می دهد» پس باید از بیدار شدن دیو خفته ی «فخر فروشی» خود را ایمنی بخشیم و مراقبت کنیم که درچنگال اهریمنی آن قرار نگیریم.
این «خوف و رجاء=نگرانی و امیدواری» خود نعمتی است که از شکسته شدن مرزهای اخلاقی شدیدا پاسداری می کند و همیشه به تلاش و دقت بیشتر فرا می خواند.
فراز چهارم
اللهم صل على محمد وآله ، ولا ترفعنی فی الناس درجة إلا حططتنی عند نفسی مثلها ولا تحدث لی عزا ظاهرا إلا أحدثت لی ذلة باطنة عند نفسی بقدرها=خدایا؛ درود فرست بر محمد و خاندان و پیروانش. و مرا در بین مردم، درجه ای بالا مبر مگر آنکه به همان اندازه در درون خویش مرا پایین آورده باشی. و عزتی برایم در ظاهر و خارج ایجاد نکنی مگر آنکه خواری باطنی در درونم به همان اندازه ایجاد کرده باشی.
1- رتبه های اجتماعی، آدمی را دچار «توهم» می کند تا خود را حقیقتا شایسته تر از دیگران بشمارند. «برتر دانستن خود از دیگران» منشأ «تکبر و غرور» است و طبیعتا رذایل اخلاقی بیشماری را درپی خواهد داشت. از طرفی نیز چاره ای نیست و باید کسانی را در مناصبی نشاند که ظاهرا مرتبه ی اجتماعی برتری از دیگران برای آنان بشمار می آید. یکی حاکم و امیر می شود و دیگری محکوم و مأمور. یکی استاد و یکی شاگرد. یکی پدر و یا مادر و یکی فرزند. یعنی رتبه های برتر و پایین تر همواره وجود داشته و دارد. پس چه باید کرد؟
راه خروج از بن بست اخلاقی، این است که متصدی مقام بالاتر، در درون خود این برتری را واقعی و حقیقی نپندارد و خود را دائما متهم شمرده و در درون خویش، تنزل رتبه دهد و به عدم شایستگی و برتری خود بر دیگران، گواهی دهد. در روایتی از امیر مؤمنان (ع) آمده است: «المؤمن من اتهم نفسه=مؤمن کسی است که خویشتن خود را متهم می کند». 
البته نباید این امر، منجر به «تحقیر خود» و افراط در تنزل رتبه ی خویش تا حدی شود که آدمی را از تلاش و کوشش باز دارد و گرد «یأس و نومیدی» را بر چهره ی آدمی نشاند. تنها در حدی باید خود را تنزل رتبه دهد که کبر و غرور را از خویش براند و بلکه باید تلاش کند تا شایستگی مقام و مرتبه ای را که اشغال کرده است، حقیقتا پیدا کند، اما همیشه خود را در رسیدن به آن شایستگی، متهم کند. درحقیقت اینگونه بودن، سبب می شود که همواره تلاش بیشتری برای رسیدن به آن موقعیت از او صادر شود و هیچگاه به تصور رسیدن به ان شایستگی، از تلاش باز نایستد و به کوشش مستمر خود تا پایان تصدی، ادامه دهد.

ارسال: 8 اردیبهشت 88

۱۳۸۸ فروردین ۲۵, سه‌شنبه

عید قربان

خلاصه‌ی سخنرانی در جمع دانشجویان انجمن های اسلامی دانشگاه‌های شرق کشور
در مشهد مقدس و همزمان با عید قربان

به نام خداوند رحمان و رحیم

آیات سوره ی «صافات» در مورد حضرت ابراهیم(ع) و فرزندش اسماعیل(ع)، مبنای تاریخی «عید قربان» را بیان می کند؛ «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلیمٍ (101) فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‏ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‏ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‏ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ (102) فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ (103) وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ (104) قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (105) إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبینُ (106) وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ (107) وَ تَرَکْنا عَلَیْهِ فِی الْآخِرینَ (108) سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهیمَ (109) کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ (110) إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنینَ (111).

1- سابقه ی قربانی کردن انسان برای امر مقدس را در تاریخ جوامع مختلف بشری می توان دید. نمونه هایی را از تاریخ تمدن ویل دورانت نقل می کنم؛
الف) چنین به نظر می‌رسد که قربانی کردن انسان،‌که از اقسام مختلف آن بیش از یک نمونه را در اینجا نیاوردیم؛ تقریباً در میان همة ملتها شایع بوده و هر روز در ناحیه‌ای دیده شده. در جزیرة کارولینا، در خلیج مکزیک، مجسمة فلزی بزرگی از یکی از خدایان مکزیکی یافته‌اند که در جوف آن بقایای انسانی دیده شده؛ بدون شک، این بقایا مربوط به انسانهایی بوده است که به عنوان هدیه برای خدایان سوزانده شده‌اند. همة ما نام مولک را شنیده‌ایم که فنیقیان و کارتاژیان و سایر ملل سامی قربانیهای انسانی به آن تقدیم می‌کرده‌اند. هم امروز این عادت در میان مردم رودزیا دیده می‌شود. /تاریخ تمدن، جلد اول/81
ب) جان‌گرایی و توتم‌پرستی و نیاپرستی و پرستش دستگاه جنسی نیازهای دینی ژاپنیان نخستین را بر می‌آورد. اینان عقیده داشتند که ارواح در همه جا هستند- در سیارات و ثوابت آسمانی، درگیاهها و حشرات مزارع، و در درختان و حیوانات و مردم. به نظر آنان، خدایان بیشمار برفراز خانه‌ها و ساکنان آنها شناور بودند و در شعله و پرتو چراغها رقص می‌کردند... همچنین، هر روز در برابر الواح نیاکان دعا می‌خواندند. برای بازداشتن باران زیانبخش یا دوام عمارت یا دیوار، به قربانی کردن انسان دست می‌زدند، و گاهی که بزرگی درمی‌گذشت، ملازمانش را نیز با او به خاک می‌سپردند تا در سفر آخرت هم ملازم و مدافع او باشند./ همان1/896
پ) مومنان، در جریان عبادت، خود را به مذبح که در جلو معبد قرار داشت میرساندند و به وسیله قربانی و دعا از خشم خدا ایمنی مییافتند و او را به یاری میطلبیدند. هر چیز نفیس، مثلا مجسمه و تصویر و ظرف و میز و جامه و سلاح، را به خدایان تقدیم میکردند; اگر خدایان از این هدایا بهرهای نمیبردند، کاهنان از آنها سود میجستند. لشکریان، قسمتی از غنایم خود را به آستان خدایان عرضه میداشتند، چنانکه گزنوفون چون با ارتش ده هزار نفری خود به یونان بازگشت، چنین کرد. گذشته از میوه باغها و دامها، افراد انسانی نیز، در مواردی جزو هدایا بودند، چنانکه آگاممنون دختر خود ایفیگنیا، و اخلیسده تن از جوانان تروا را به خاطر دوستش پاتروکلوس قربانی کرد. در قبرس و لئوکاس، برای شادی آپولون، انسانها را از صخره‌ها فرو میافکندند. در خیوس و تندوس، باقربانی کردن انسان، رضایت دیونوسوس را میجستند. گفته اند که تمیستوکلس گروهی از اسیران ایرانی را در جنگ سالامیس قربانی کرد. اسپارتیان در عید آرتمیس، در حضور مردم، جوانان را تازیانه میزدند، چندانکه برخی از آنان میمردند. در آرکادیا، تا قرن دوم میلادی به زئوس قربانی انسان تقدیم میداشتند. هنگام شیوع بیماریهای خطرناک در ماسالیا، یکی از بینوایان شهر را جامه متبرک میپوشاندند و از بیت المال اطعام میکردند و سپس او را با شاخه‌های مقدس میآراستند و از بالای صخرهای به زیر میانداختند،/همان2/215
ت) چرا روم روا داشت تا اسپانیا دوباره به تصرف کارتاژ درآید؟‌ چون از جنگ طبقاتی به ستوه آمده و در آدریاتیک رو به گسترش نهاده و با گل در جنگ بود. در سال 232، تریبونی به نام کایوس فلامینیوس،‌ به رغم مخالفت شدید سنا،‌ لایحه‌ای از انجمن گذراند که به موجب آن پاره‌ای از زمینهایی که از گلها به دست رم افتاده بود میان تهیدستان بخش شد؛‌ در این کار،‌ فلامینیوس پیشگام برادران گراکوس بود. در سال 230، روم،‌ با پاک کردن آدریاتیک از راهزنان و تصرف بخشی از کرانة‌ ایلیریا برای حفظ بیشتر بازرگانی ایتالیا،‌ نخستین قدم را برای فتح یونان برداشت. چون اکنون از جنوب و خاور در امان بود،‌ مصمم شد تا گلها را از آلپ براند وایتالیا را به گونة‌ حکومتی کاملا متحد درآورد. برای آنکه از غرب نیز در امان باشد،‌ با هاسدروبال پیمانی بست که به حکم آن کارتاژیان مقیم اسپانیا متعهد شوند تا در جنوب رودخانة ابرو بمانند،‌ و در همان حال شهرهای نیمه یونانی ساگونتوم و آمپوریاس را در اسپانیا با خود یار کرد. سال بعد (225)،‌ گلها با سپاهی مرکب از 50,000 پیاده و 20,000 سوار به جنوب شبه جزیره سرازیر شدند. ساکنان پایتخت چنان به هراس افتادند که سنا عادت بدوی قربانی کردن انسان را از سر گرفت و فرمان داد تا دو گلی را زنده در میدان شهر دفن کنند مگر خشم خدایان فرو نشیند. لژیونها نزدیک تلامون با مهاجمان رو به رو شدند،‌ چهل هزار تن را کشتند و ده هزار اسیر گرفتند و همچنان پیش رفتند تا همة‌ گلهایی را که بر دامنة رومی آلپ مقیم بودند سرکوب کنند. این کار در ظرف سه سال به انجام رسید؛‌ در پلاسنتیا و کرمونا مهاجرنشینهایی برای دفاع از کشور پدید آمد،‌ و ایتالیا،‌ از آلپ تا سیسیل،‌ یکی شد./همان3/56

2- این رویکرد رایج در جوامع بشری، در نمایشی واقعی و ظاهرا هماهنگ با تفکر رایج، از سوی خداوند سبحان در زمان ابراهیم (ع) علنا ممنوع شد ه است. یعنی در شرایع توحیدی و ابراهیمی (یهودی، مسیحی و محمدی) هرگز نباید انسان را به بهانه ی امر مقدس و خدا، به قربانگاه فرستاد. حال چگونه است که در متن این شرایع، رویکردهای خلاف این آموزه ی الهی دیده می شود؟!! عالمان این شرایع باید پاسخگو باشند.

3- واقعی بودن نمایش، منوط به عدم علم بازیگران صحنه از سرانجام واقعی رفتار خود است. تصور بی تردید آنان این بود که این مأموریت، با قربانی شدن اسماعیل به پایان می رسد، ولی از ابتدای دستور الهی، چنین سرانجامی رقم نخورده بود، بلکه برای واقعی بودن نمایش و رفتار بازیگران، خدای رحمان، بازیگران را از نتیجه ی حقیقی قضیه بی اطلاع گذاشته بود. این هم به آزمونی دقیق و دشوار از دو بازیگر صحنه می انجامید و نیز اثر را هنرمندانه تر و مؤثرتر قرار می داد.

4- به نظر می رسد که روش ابراهیم خلیل(ع) در تمامی رویکرد های نظری و اعتقادی، ابتدا همراهی با فرهنگ موجود و سپس نشان دادن نقایص و توانایی های آن بوده است. نتیجه ای که او می گرفت، دوری گزیدن از نقایص و تقویت توانایی ها بود. این روش را در همراهی با ستاره پرستان، ماه پرستان و خورشید پرستان نیز تجربه کرده بود و خدای سبحان نیز با بهره گیری از همین روش او، سنت غیر منطقی قربانی کردن انسان برای خدا را برای همیشه باطل نمود.

5- داستان خواب ابراهیم و احساس مأموریت الهی از آن، بنا بر برخی نقل های روایی، مبتنی بر تأکید مجدد فرشته‌ی وحی در هنگام بیداری ابراهیم بوده است. خواه این تأیید و تأکید شده باشد یا نشده باشد، برخی این رویکرد را «غیر عقلانی» خوانده اند.
حال اگر این «امر استثنایی خدا» بخاطر زدودن یک فرهنگ دیرپای غیرانسانی و غیرعقلانی بوده باشد که لازمه‌ی آن «عدم تردید مجری امر خدا» در هنگامه‌ی عمل بوده، بازهم این اقدامات را می توان غیر عقلانی دانست؟!! آیا روش تربیتی مبتنی بر «همراهی و تصحیح تدریجی فرهنگ و رفتار بشری» را می توان غیر عقلانی ارزیابی کرد؟!!

6- لفظ «عید» از ماده ی «ع.و.د» است که معنی «بازگشتن برای هدف مشخص» را دارد. در عید قربان، بازگشتن ما باید برای بازخوانی مکرر و مجدد آن حادثه ی عظیم باشد (که خداوند از آن با «فدیناه بذبح عظیم» یاد کرده است) تا هرگز از یاد نبریم که خدای رحمان، هیچ بهانه ای برای «به قربانگاه بردن انسان به نام خدا یا هر امر مقدس دیگر» را نمی پذیرد و آن را آشکارا ممنوع کرده است.
عید قربان، یکی از دو عید بزرگ اسلامی است (همراه با عید فطر). ضرورت ها و احکام خاص این روز (خصوصا برای کسانی که به حج مشرف شده اند) نشانگر شدت اهتمام شریعت به زنده ماندن این خاطره ی تاریخی است تا در عمق جان مسلمانان و پیروان شریعت محمدی(ص) بنشیند که حفظ جان آدمیان، آنقدر اهمیت دارد که دوپیامبر خدا برای آن باید در سخت ترین آزمون الهی قرار گیرند و از یاد نبرند که بیرون راندن آن فرهنگ غیر انسانی، با چه دشواری هایی همراه بوده است و چه شیاطین و موانعی برای ممانعت از حکم الهی تلاش کرده اند و هنوز نیز تلاش می کنند.
فلسفه ی «رمی شیطان درحج» و «لزوم قربانی» و تکرار آن ها به دست حاجیان در هر سال و در ایام حج، یادآوری این نکته ی برجسته ی تاریخ شرایع توحیدی نسبت به «حق حیات» انسان ها است. هرچند ظاهر گرایی های افراطی، مانع تجلی این ابعاد مفهومی و معنوی حج بوده و هست.

7- با این توضیحات روشن شد که «عید قربان» عید برطرف شدن یکی از بزرگترین موانع از مهمترین حقوق انسانی یعنی «حق حیات» است و شاید بتوان آن را «مبدأ ابراهیمی حقوق بشر» نامید.
دیگر نمی توان کسی را به خاطر «تغییر عقیده» مصداق «حکم ارتداد» قرار داد و جان او را گرفت. نمی توان بخاطر عدم انجام برخی تکالیف شرعی، او را مستحق اعدام دانست. نمی توان «حیات انسان» را در برابر «امر مقدس» قرار داد، چرا که «حفظ حیات انسان» مقدس ترین دستور خداوندی است.

ارسال:25 فروردین 88