۱۳۸۳ مهر ۱۶, پنجشنبه

پاسخ هايی به چند پرسش

پاسخ هايی به چند پرسش
....
۲-خروج زن از خانه ،تابعي از تنها حق شرعي وعقلي« تمكين»است.يعني نبايد مانع حق تمتع جنسي مرد از همسرش شود(البته زن هم همين حق را بر مرد دارد).بنا بر اين در مواردي كه اطمينان به عدم تعارض خروج از خانه ،با اين حق داشته باشد ،بيرون رفتن او اشكالي ندارد.
۳-در مقاله اي كه ماهها پيش از اين در مجله ي «جامعه نو»به چاپ رسيد(متاسفانه متن آن در دسترس نيست تا ارسال كنم)رسما دلايل داشتن حق جدايي زن از مرد رااز متون معتبره ي شرعي ارائه كردم.حقي كه با عنوان «خلع»وكاملا متفاوت با عنوان خاص«طلاق»شناخته شده است ومتاسفانه (با وجود تصريح روايات معتبره برتفاوت خلع با طلاق)مورد بي توجهي اكثريت فقها (تحت تاثير فرهنگ مرد سالارانه )قرار گرفته است.
يعني در صورتي كه مرد متقاضي جدايي باشد نام آن طلاق است واگر زن متقاضي جدايي باشد خلع ناميده ميشود،كه به محض تقاضاي جدي زن،داد گاه بايد حكم جدايي آنها را صادر كند وفقط زن حق رجوع دارد.(۱۰/۱۱/۱۳۸۲)
...............................................

۱-در مورد ذبايح اهل كتاب(يهوديان ،مسيحيان،صابئيان،زرتشتيان)روايت صحيحه از امام صادق(ع)وجود دارد كه بهره گيري مسلمانان از آنها را مجاز ميداند.حتي تصريح ميشود كه آنان ميگويند:«بسم المسيح» وامام(ع)مي فرمايد:«لا باس...اشكالي ندارد،مقصود آنان خداست».
۲-مرحوم شيخ صدوق،پدرش ابن بابويه،استادش ابن وليد قمي وديگر علماي قم وري(در عصر صدوق)صريحا فتوا به حلال بودن ذبايح اهل كتاب داده اند،مستند آنان روايت يادشده در بند «الف»وبرخي روايات ديگر است.
۳-گرچه اكثر علماي شيعه،مقصود آيه«وطعام الذين اوتوا الكتاب حل لكم وطعامكم حل لهم»را حبوبات دانسته اند،ولي فقيه بزرگ «مقدادسيوري»(متوفاي۸۲۶قمري)در كتاب«كنزالعرفان»كه به آيات فقهي قرآن ميپردازد،با اين برداشت مخالفت ميكند وميگويد:«اليوم احل لكم الطيبات... براي بيان حليت حبوبات كفايت ميكند،پس بايد مفادطعام ،غير از حبوبات باشد».من نيز معتقدم كه مفاد طعام ،اعم از حبوبات است وشامل غذاهاي پخته شده ي آنان نيز ميشود.تنها اگر گوشت خوك وساير محرمات در آن باشد،جايز نيست وگرنه اشكالي ندارد.
۴-از مجموعه ي آيات قرآن وروايات،نتيجه گيري ميشود كه«استفاده ازگوشت ذبح شده ي حيوانات حلال گوشت،توسط هر انساني كه باشد،اگر به قصد تهيه ي خوراك براي خود يا ساير گوشتخواران ذبح شده باشد،حلال است،وتفاوتي بين مسلمان واهل كتاب يا فرد غير معتقد به خدا در اين امر وجود ندارد. تنها در صورتي كه حيواني براي تقرب به غير خدا(مثل بتها يا هر موجودي غير از خداكه مقدس شمرده شود)ذبح شود،بهره گيري از آن جايز نيست،چرا كه به منزله ي تاييد عقايد باطل وخرافات است،واينكار از نظر شرع مجاز نيست.(وما اهل لغيرالله به) (او فسقا اهل لغير الله به- ).
۵-بنده به حكم قرآني (همين آيه)معتقدم كه ازدواج دائم با اهل كتاب نيز جايز است.بلكه ازدواج باهر انساني كه اخلاق انساني را در حد متعارف مراعات ميكند ورفتاري عقلاني دارد را جايز ميدانم.گرچه بهتر است با همفكران وهمكيشان ازدواج دائم صورت گيرد.(۲۴/۱۱/۱۳۸۲ تهران ).
.....................................................
۱-وضو،دستوري عبادي است.يعني بخاطر عبادت،واجب شده است.اگر از فرد خاصي از علماء پيروي ميكنيد،بايد نظر همان عالم را مورد عمل قرار دهيد.در غير اينصورت،به اطلاع ميرسانم كه دليل نقلي خاص(آيه يا روايتي) در خصوص تزيين ناخن با لاك يا چيزي كه مشابهت كامل باآن داشته باشد،وجود ندارد.مستند علما در اين مساله رواياتي است كه در باب مانعيت كفش براي تحقق مسح پا وارد شده است.
روايتي از امام صادق(ع)ميگويد:«زينت زنان،چيزي است كه رنگ آن اشكار وبوي آن مخفي باشد...» ورواياتي ديگر از بقاءرنگ يا باقيمانده ي برخي از آثارمنقوش زينتي در بدن زناني كه غسل واجب را انجام ميدهند،خبر ميدهد كه امام صادق(ع)وامام رضا(ع) آنها را مانع صحت غسل نمی دانند. باتوجه به وحدت حكم وضو وغسل در خصوص مانعيت مانع،اگر ثابت شود كه زينتهاي ياد شده در روايات،مماثل لاك ناخن بوده اند،ميتوان به عدم مانعيت لاك نيز حكم كرد.(۱۰/۱۲/۱۳۸۲ تهران).
................................................
۱-فقها،به اين علت كه در وضو يا غسل ،نبايد مانعي از رسيدن آب به اجزاءبدن ايجاد شود،وناخن نيز از اجزاء بدن است، به عدم جوازوضو يا غسل،در صورتي كه با«لاك»تزيين شده باشد ،فتواداده اند.
۲-ظاهرا«علك روم»كه ماده اي شبيه آدامس بوده است،در برخي روايات،آن را مانع غسل واجب ندانسته اند.مبتني بر اين روايات ميتوان وضو با لاك ناخن را جايز دانست.(۲۲/۱/۱۳۸۳ تهران).
..............................................
۱-بلوغ جنسي در مناطق سرد سير وگرمسير، متفاوت است.اين امري تجربي است وبراي همگان قابل مشاهده است.
۲-ظاهرا در منطقه ي حجاز(مكه ومدينه)سن بلوغ طبيعي دختران درزمان پيامبر وائمه(ص ع)، در۹سالگي بوده است.علامت بلوغ طبيعي،عادت ماهيانه زنان ودختران است كه طبق نقل تاريخ معتبر،معمولا در اين سن،اتفاق مي افتاده،وآن را نشانه ي توان جنسي براي توليد نسل می دانسته اند.
۳-فرهنگ قومي وقبيله اي عرب،در آن زمان،ازدواج مردان مسن وحتي كهنسال را با دوشيزگان كم سن وسال(اما بالغ از نظرطبيعي)راناپسند نمي شمرده است.در تاريخ معتبر،فراواني اين رفتار،گزارش شده است واختصاصي به پيامبر خدا نداشته است.
۴-پديدار شدن نشانه ي بلوغ جنسي در مناطق معتدل،به بيش از سيزده سال ودر مناطق سرد سير،تاهجده سالگي ميرسد.ظاهراتا آشكار شدن علائم بلوغ جنسي،انجام عمل زنا شويي،مجاز نيست.
۵-ترديدي نيست كه اصل قرداد ازدواج بايد با رضايت زن يا دختر باشد.اجبار شخص در امر ازدواج خلاف شرع است وچنين قراردادي باطل است.
۶-اگر بنا باشد قانوني براي حفظ حقوق تمامي انسانها نوشته شود،بايد قدر متيقن وتوان متوسط جامعه ي بشري را ملاك اساسي قرار دهد.بنا بر اين ،سن مطلوب براي قانوني عمومي،سن بلوغ مناطق معتدل است.
بهتر است كه بلوغ از نظر فهم ودرك عقلي نيز به آن افزوده شود.بنا بر اين،براي تعيين حد اقل سن ازدواج ، بهترين آن ،شانزده سالگي است.(۲۲/۱/۱۳۸۳ تهران).
..................................................
درپاسخ شما به اطلاع ميرسانم؛
۱- تفسير شما ازعدم اجباردردين درست است يعني اساس شريعت اسلامي برعدم اکراه واجبار درمقام انديشه وعمل است.تنها درصورتيکه جامعه ي اسلامي درروندي دموکراتيک به اين نتيجه برسد که احکام اجتماعي شريعت را مبناي تصويب قوانين حاکم برجامعه قراردهد،استفاده از الزامات قانوني صحيح است.همانگونه که درتمامي مجامع بشري نسبت به اجراي قوانين اجتماعي ،الزام واجبار درحد اقل لازم اعمال ميشود.
۲- تفسير قرآن نيز حق اختصاصي افراد خاص نيست وتمامي انسانهايي که زبان عربي را درحد فهم متن آيات داشته باشند واز تاريخ نزول آيات به منزله ي زمينه ي کلام حق تعالي باخبر بوده باشند،ميتوانند ازمفادآيات قرآن بهره گيرند.البته درمتن قرآن کريم آمده است که ؛- ماآتاکم الرسول فخذوه ومانهاکم عنه فانتهوا =آنچه را که پيامبربه عنوان حکم خداودستور اوبيان ميکند بپذيريد وآنچه را که منع ميکند ازآن پرهيز کنيد- که نتيجه ي آن لزوم آگاهي ازسخنان پيامبر درموردبيان احکام خدا ولزوم پذيرش آن است.بنابراين اکتفاي به احکام قرآن درصورت بررسي بيانات رسول خدا(ص) وپذيرش روايات معتبره ي اوبه عنوان تکميل کننده وتفسيرکننده ي متن قرآن ،کاملا صحيح است.
۳- ترديدي نيست که حق بهره برداري همه ي انسانها ازقرآن به منزله ي سلب اين حق ازخود پيامبر(که آشناترين فرد نسبت به متن قرآن است) نخواهد بود.همچنانکه ازحق تفسير اولياءخدا وائمه ي هدي(ع) نمي تواند ممانعت کند.پس اگر کسي به خاطر امکان خطا دربرداشتهاي تفسيري ديگر افراد،به آن اعتماد نکند ودرمقابل،به تفسير پيامبرخداوائمه ي هدي اطمينان کندوآنهارا دراين تفسير معصوم از خطا بداند(بافرض منطقي ومعقول بودن مطلب منقول از ايشان ) نمي توان به اواعتراض کرد.البته اين اعتقاد نبايد منجر به سلب حق تفسير علمي افراد ازقرآن شود.
۴- قرآن کريم دستور داده است که؛ - رفتاروگفتارناپسند ديگران،شمارا از مسير عدالت واخلاق پسنديده بازندارد - (ولايجرمنکم شنآن قوم علي الاتعدلوا،اعدلوا هواقرب للتقوي) .من هميشه به خود وديگر دوستان سفارش می کنم که اخلاق انساني واسلامي را نسبت به دشمنان خداودين وانسانيت بايد مراعات کرد تاچه رسد به رقيبان ومخالفان فکري وسياسي ومدعيان طرفداري ازدين،حقوق بشر ويا هرچيز مثبت ديگر.
۵- مسلما هدف دين خدا ،ياري رساندن به بشر براي رسيدن به کمالات اخلاق انساني است.البته راه رسيدن به اين کمالات ازطريق علم ومعرفت بيشتر نسبت به جايگاه حقيقي انسان درمجموعه ي هستي وراهکارهاي رسانا به زندگي همراه باامنيت وآرامش ورفاه بيشتراوست.
درخاتمه ازخداي بزرگ،سلامتي وسعادت دنيا وآخرت را براي شما وهمه ي پويندگان راه علم وايمان واخلاق،خواستارم.(۱۶/۷/۱۳۸۳ تاجيکستان).

هیچ نظری موجود نیست: