۱۳۸۳ دی ۱۲, شنبه

پاسخ به چند پرسش


به نام خدا
جناب آقای ... ، سلام بر شما.

1- درمورد قاعده ی ملازمه(کل ما حکم به العقل،حکم به الشرع وکل ماحکم به الشرع،حکم به العقل) معتقدم که پایه ی اصلی این قاعده ، محور بودن حکم عقل برای شرع است. همان محوریتی که سبب می شود تا آیات قرآن را بر اساس آن تأویل و تفسیر کنــیم و روایات را نیز مبتنی بر آن بپذیــریم . ( این سخنی است که بزرگان کلام و فقه شیعه ، مثل شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی نیز برآن تأکید کرده اند ).
  معیار بودن حکم عقل ، از طریق شـــرع نیز به فراوانی تأکید شده است و آیات و روایات بسیاری آن را تأیید کرده اند . دعوت به تعقل و پیروی از علم وتجربه ی بشری در قرآن وسنت،امری نیست که قابل انکار باشد.
  اصالة الاباحة العقلیة ، که حکمی عقلانی است، مبنای کلامی اکثریت بیش از 90 درصد متکلمان وفقهای شیعه و معتزلیان است و قاعده ی ملازمه ، فرع بر این مبنای کلامی است. ( من در مقاله ای که درسمینار حقوق بشر سال 82 در دانشگاه مفید عرضه کردم ، این مبنا را توضیح داده ام ).
  ملاک اصلی عقلانیت نیز،فطرت و علم وتجربه است ومردم درهر زمان،موظف به نتایج علمی وتجربی زمان خویش هستند که با توجه به فطرت خویش( قدرت طبیعی درک اولیات و ضرورتهای زندگی بشری ناشی از نحوه ی تکوین وخلقت او وعلم و آگاهی هایی که خواه ناخواه تحت تأثیر تعالیم انبیا ء نامدار وبی نام ونشان و الهامات و هدایت های الهی نیز بوده است ) اگر نتایج گوناگونی درصحنه ی علم موجود باشد ، اقدام به بررسی و گزینش اندیشه های علمی مناسب کرده و آن را به کار می بندند و اگـر نتیجه ی واحدی گرفته شده باشد ، موظف به آن خواهند شد.
  البته وظیفه ی دانشمندان وصاحب نظران،درهمه حال،انتخاب وگزینش برترین نظراست،حتی اگر نظریه ی انتخابی آنان،منحصر به فرد خودشان باشد.

2- ظاهرا« امانت الهی » که در آیه (انا عرضنا الأمانة علی السماوات والأرض والجبال،فأبین ان یحملنها واشفقن منها وحملها الإنسان،انه کان ظلوما جهولا -  72 /احزاب )آمده است،اشاره به« عدل وعلم (حکمت) » دارد وقرینه ی آن، تعلیلی است که درپایان آیه ،با عبارت « انه کان ظلوما جهولا » آمده است.یعنی فقدان عدل وعلم ،هم علت رو آوردن به پذیرش امانت شد تا با بهره مندی از آنها،کمبود خویش را برطرف کند و نیز سبب جرأت ورزیدن بر پذیرش بارسنگینی شد که جز از موجودی ظلوم وجهول انتظار نمی رفت.به عبارت دیگر؛دو مطلب باعث این اتفاق شد.یکم؛نیاز آدمی به رفع کمبود وجودی خویش( که امری پسندیده است).دوم؛نادانی وستم کاری ناشی از فقدان عدالت وعلم،که سبب جرأت ورزیدن برای پذیرش امانتی شد که آگاهان وعدالت پیشه گانی چون « ملائکة ،آسمان ،زمین و کوه » با علم ودرایت،از پذیرش آن استنکاف کردند و پذیرش آن مسئولیت عظیم را درحد توان خویش ندانستند.آدمی با پذیرش امانت، پا را از گلیم خویش بیرون گذاشت وادعای گزافی کرد و در ادامه ی زندگی خویش نیز به ستمگری و جهالت(بیش از عدالت و علم ) پرداخت.
  من گمان می کنم که تمامی روایاتی که امانت را عبارت از « ولایت ائمه » دانسته اند، بازگشتشان به « عدل وعلم » است که شاخصه ی اصلی زندگی ودعوت ائمه ی هدی(ع) بوده است وبه همین دلیل،آنان را مصداق « ائمة یهدون بأمرنا» و « ائمة العدل » دانسته اند.
  بیانات مفسرانی که امانت را به منزله ی « اوامـر و نواهی خدا » گرفته اند نیز با توجه به بیــــان قــــــرآن ( مثل«ان الله یأمر بالعدل والإحسان » و « و لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان، لیقوم الناس بالقسط » وآیاتی از این قبیل ) به « عدل و علم » قابل تحویل و تفسیر است.

3- به گمان من « ملائکة الله،دارای عقل واختیار وتوان تخلف از دستور الهی اند که با توجه به علم وعدالت بیشتر آنان از آدمی،از تخلف پرهیز می کنند و برخلاف آدمی،پارا از گلیم خویش درازتر نمی کنند » .همان اتفاقی که برای معدودی از آدمیان،همچون  انبیاء واولیاء الهی افتاده است.
  البته من معــتقدم که همه ی موجودات ،دارای شعور ودرک کلیات اند و « عقل» هیــــچگونه اختصاصی به آدمی ندارد (نه نوع جزئی و نه نوع کلی آن ).به همین دلیل در مورد زمین و آسمان و کوه نیز معتقدم که در خصوص امانت یادشده در آیه،از شعور بالاتری نسبت به انسان برخوردار بودند وعبارت دقیق« اشفقن منها» نشانگر درک بهتر آنان از این امر اساسی و کلی بود. گـــرچه باور این مطلب برای کسانی که به تفــکر رایج « برتری مطلق انسان از سایر مخلوقات » دل بسته اند،بسی دشوار است ولی دلایل شنیدنی وجود دارند که آن را به « برتری نسبی » تقلیل می دهند و برتری نسبی بسیاری از مخلوقات بـــر آدمی را نیــــز کاملا می پذیرند و تصریحات واقاریر ارزشمندی ازبزرگان شریعت نیزآن را تأیید می کنند(و این مختصر،جای پرداختن مفصل به آن نیست ).   

  شاد وموفق وپیروز باشید.
        احمد قابل……………………......…… ….11/10/83 …………………......…………..1/1/2005

هیچ نظری موجود نیست: