۱۳۸۳ بهمن ۶, سه‌شنبه

 به نام خدای رحمان ورحیم

  روزی که نوشته ی عقل وشرع را منتشر می کردم ، نه مرا گمان آن بود که رسانه ای با مخاطبان بسیار چون « بی بی سی » از آن مطلع می شود ونه امید وآرزوی انتشار از آن طریق را داشتم. من متن آن نوشتار را برای برخی دوستان خود و تنها یک سایت خبری ( ایران امروز ) فرستادم . اینکه کدامین دوست، متن را به بی بی سی رسانده ویا رادیوی یادشده از سایت ایران امروز گرفته ، برمن پوشیده است والبته از اقدام همه ی آنان سپاسگزارم .
  مطلوب هر نویسنده ای است که نوشته ی او مورد مطالعه قرار گیرد و استدعای من از همه ی خوانندگان این بوده وهست که بیش از هرچیز ، به بررسی و نقد آن بپردازند . بنا براین از منتقدان خویش ، امتنان بیشتری دارم تا دیگران . البته انتظارم از خود و همگان ،رعایت اخلاق انسانی واحترام به یکدیگر است تا بحث ، به مسائل فرعی ونا مربوط کشیده نشود .
  یک اصل عقلانی وعلمی ( که مورد تأکید شرع نیز قرار گرفته است) می گوید : « اندیشه را نقد و بررسی کن نه اندیشمند را » ( انظر الی ما قال ولا تنظر الی من قال ).
  یکی از دوستان گرامی و محترم ، در نقدی ارزشمـند ، به چند مطلب مهم پرداخته است که ضمن تشکر ، توضیحاتی را در باره ی آن لازم دیدم ؛

1- نوشته اند که « سخنان احمد قابل درباره‌ی رابطه‌ی عقل و شرع نه تازه است، نه علمی و نه فقيهانه. فهم او از مفهوم عقل در قرآن و سنت، از نظر تاريخی نادرست است » . ایشان هشدار داده اند  که « تحمیل معنای امروزی عقل به این واژه ی کهن ( عقل درقرآن و سنت ) ،افتادن در دام زمان پریشی است ».

الف ) من مکررا معترف بوده ام که برداشت من ،تازه نیست ورد پای آن را در اعماق تاریخ بشر و تاریخ شریعت محمدی (ص) می توان یافت . از این نظر، ایشان و خوانندگان را به توضیحاتی که پس از بازتاب برداشت رادیو بی بی سی در همین وبلاگ منتشر کرده ام ارجاع می دهم.
ب ) معیار علمی بودن یا نبودن بحث ارتباط یا عدم ارتباط عقل وشرع از نظر منتقد محترم چیست ؟ به گمان من، از دو منظر می توان به این مسأله نگاه کرد.
  یکم ؛ از منظر عقل. پرسیده می شود؛ کدام عقل ؟ پاسخ داده می شود « عقل مشترک بشری » در مسائلی که اشتراک نظر وجود داشته باشد ، و در صورت عدم اجماع عقلاء « عقل کلامی و فلسفی » و  « عقل عرفی » . بعید می دانم که منتقد محترم منکر تلاش فلاسفه ی اسلامی برای اثبات سازگاری عقل وشرع باشند ، هرچند این حق را دارند که همه ی آنان را « خطا کار » بدانند ویا استدلال های ایشان را رد کرده و « مغلطه » بخوانند .
  دوم؛ از منظر شرع. با توجه به اقرار منتقد محترم که « تاریخ فقه قدیم ،پر از اقوال شاذ ونادر است » و یا  « احمد قابل نخستین کسی نیست که این آیت ها وروایت ها را می یابد ومی خواند » وبا نام آوردن از برخی فقیهان موجود، آنان را نیز در همان مسیری دیده اند که من رهرو آن شده ام ، عرض می کنم که درشریعت محمدی (ص) رویکرد های مختلفی از نظر کلامی ، اصولی وفقهی پدید آمده است که نتایج متفاوتی را بر می انگیزد.
  من از دین وشریعتی پیروی می کنم که معتقد است « کل ما حکم به العقل ،حکم به الشرع و... » .منتقد محترم می داند که قاعده ی ملازمه از اختراعات بنده ونسل حاضر نیست .
  از همه مهمتر ،اصل محکم کلامی اکثریت 90 درصدی علماء شیعه است (اصالة الإباحة العقلیة ) که مربوط به بحث « انسان شناسی » است و در بحث های « جهان بینی » باید به آن پرداحته شود ( یعنی قبل از بحث درمورد اصل شریعت ،تا چه رسد به مباحث فرعی آن ،یعنی فقه) و آثار عملی آن در اخلاق و فقه تجلی می یابد، عمده ترین دلیل من برای رویکرد « شریعت عقلانی » است. تمنا ی من این است که به توضیحاتم که در مورد نوشته ی عقل وشرع ، مراجعه کنند تا منظور مرا از این اصل وآثار فوق العاده ی آن (به قول برخی،آثار مخرب!! ) را از دید کسی که مورد نقد ایشان ا ست ، دریابند .
  متاسفم که علیرغم توافق اکثریت کم نظیر عدلیه (شیعه ومعتزله ) در مقام نظر ، بر این اصل اساسی ، درمقام عمل از آن عدول شده است و میراث متناقضی را برای ما به ارمغان آورده است.
  حال اگر با این مبانی کلامی و عقلی ( که درتاریخ شریعت نیز سابقه ای طولانی دارد ) بحث ، علمی نمی شود ، بفرمایند که کدام بحث شرعی، بحثی علمی است ؟
  فقه رایج ، کمتر به عقل و لوازم آن ملتزم است ولذا نمی توان بحث جدی از عقلانیت را درآن یافت مگر اشاراتی درمباحث کلی « اصول فقه » مثل حجیت علم وقطع وبحث اصول عملیه وبرخی از بحث های اوامر ونواهی. بنابراین، فکر نمی کنم معیار وملاک مشخصی در دست ناقد محترم باشد تا بر اساس آن به داوری درمورد « فقهی بودن یا نبودن ادعا » بپردازند . البته در ادامه معلوم خواهد شد که ادعای « نوشته ی عقل وشرع » از اعتبار یک بحث فقهی برخوردار است یا خیر.

2- نکته ی مورد تأکید ناقد محترم ( که برخی از دوستان دیگر نیز برآن انگشت تأکید نهاده اند ) تفاوت عقل در دو دیدگاه « عقل مدرن » و « عقل سنتی » است . ظاهرا ایشان معتقدند که « ماهیت عقل مدرن با ماهیت عقل سنتی تفاوت دارد ». ایشان نوشته اند : « عقلانيت مدرن چيزی نيست جز آن‌چه در علوم انسانی غربی بازتابيده است » و آورده اند « عقلِ قرآنی نه تنها در برابر شرع نيست که ياری‌گر و پشتيبان آن است. در قرآن، کافران و مشرکان‌اند که بهره‌ای از عقل ندارند » .
  البته ایشان توصیح نداده اند که مشخصات اصلی عقلانیت مدرن از نظر ایشان چه چیز هایی است تا دقیقا به بررسی مدعای ایشان بپردازم ، ولی همین مقدار که درمورد « عقل شرعی » توضیح داده اند نشان می دهد که اتکای ایشان به برداشت اخباریان شیعه ( وآنانی که به گفته ی مرحوم آیة الله مطهری ، تحت تأثیر فکر اشعری واخباری قرار گرفته اند ) است که به لحاظ نظری ،شدیدا در اقلیت قرار دارند ،گرچه به لحاظ عملی ،همگان را تحت تأثیر خود قرار داده اند . کل برداشت ایشان در این بخش، از چند جهت مورد اشکال است؛
  الف ) اگر کافران ومشرکان از منظر قرآن « بهره ای از عقل ندارند » چرا در آیات مختلف مورد پرسش و توبیخ قرآن قرار گرفته اند که « أفلا تعقلون = آیا عقلتان را به کار نمی گیرید ، فما لکم کیف تحکمون = شمارا چه شده است وچگونه برخلاف عقل حکم می کنید ، افلا یتفکرون = آیا تفکر نمی کنند » .مگر خدای حکیم در قرآن بیان نکرده است که « علّم الأنسان مالم یعلم = خداوند به نوع انسان چیزهایی را که نمی دانست، آموزش داد » اگر ادعای ناقد محترم صحیح است،آیا خدای حکیم به افراد بی بهره از عقل خطاب می کند ؟ واگر خطاب کند، آیا تأثیری برآنان خواهد گذاشت ؟ آیا خداوند خطابش بیهوده و بدون توجه به نتیجه است ؟ و... صدها آیه ی دیگر که « با فرض برخورداری از عقل وخرد » مشرکان وکفار را مورد خطاب قرار داده واز آنان می خواهد که به پیام او ایمان آورند .اگر آنان را فاقد عقل وشعور می دانست ، ارسال پیامبران و انزال کتاب های آسمانی و اســتدلال بر  غیر عقلانی بودن بت پرستی و شرک، لازم نبود ( لوکان فیهما آلهة إلا الله لفسدتا ) .
  تأکید مکرر قرآن بر اصل اساسی « لا یکلّف الله نفساإلاّ وسعها = خداوند هیچ کس را مسئولیت نمی بخشد جز به اندازه ی توان او » که توان عقلی اورا نیز شامل می شود ( در مورد « لا یکلف الله نفسا إلا ما آتاها » تصریح فقیهان و مفسران در مورد مقصود آیه اینست که؛ « إلا ما آتاها من العقول = جز به اندازه ی توان عقلی مکلف » .) نشان می دهد که تمامی بشر از نظر قرآن ،بهره مند از عقل وشعور اند .
ب ) برداشت ایشان از روایت « العقل ما عبد به الرحمن ... = عقل تنها وسیله ای است که خدا با آن پرستیده می شود وبهشت با آن کسب می شود » مبتنی بر برداشت اخباریانی است که عقل را مطلقا حجت نمی دانند و به همین جهت روایت را معکوس معنا می کنند. وقتی معنای اصلی این روایت را می توان دریافت که سایر روایات مربوطه را نیز درکنار آن قرار دهیم . در روایت دیگر می گوید : « لا دین لمن لا عقل له = کسی که عقل ندارد دین ندارد » یا « المتعبد بغیر فقه کحمار الطاحونة ،یدور ولا یبرح من مکانه = کسی که بدون فهم عمیق،چیزی را پذیرفته وبه آن عمل می کند،مثل حماری است که برای آنکه نداند در مسیر دورانی آسیاب حرکت می کند ،جلوی چشمش چیزی قرار می دهند تا متوجه حقیقت نشود » . اگر برداشت ناقد محترم درست باشد « باید تعبد بدون تعقل ،همان عقل باشد و ارزشمند شمرده شود، در حالیکه چنین فردی مستحق اهانت دانسته شده است » .
  عیب کار اینست که برای اظهار نظر در باره ی شرع ، بسیاری از طرفداران ومنتقدان ، خود را بی نیاز از مراجعه ی به متن سنت دانسته وبه یکی دو روایت بسنده  می کنند ( کاری که برخی بزرگان از فقهاء نیز از آن مستثنی نیستند ). درحالیکه باید به متون روایی متعدده ،مکرّرا مراجعه کرد وهمه را درکنار هم قرار داد تا منظور گوینده را بخوبی درک کرد .البته رویکردهای کلامی،اخلاقی وفقهی رایج،در ترجیح روایات متعارضه واختلاف درتفسیر روایات،نقش مهمی دارند.
  گروهی نیز برداشت رایج را همچون وحی منزل می دانند وتنها به نقد و ردّ آن می پردازند ( که بخاطر فاصله گرفتنش از فطرت بشری، به آسانی قابل ردّ است ) وهنگامی که به مقصد ومقصود رسیدند ،کار را تمام شده می پندارند .
  این گروه با نفی برداشت های متکی برمتن ودر عین حال متفاوت دین باوران ، فرصت بررسی دقیق و نقد علمی برداشت های جدید را به خود نمی دهند ( البته ردّ این برداشت ها بسیار دشوار ویا ناممکن است ). تردیدی نیست که آسان ترین روش برخورد با اندیشه های مخالف ،نادیده گرفتن آن است ولی باید توجه داشت که این روش ارزش علمی ندارد و نظریه ی « اصلاح اندیشه ی دینی » چندان بی پشتوانه نیست که با بی اعتنایی ،از میدان بدر رود .
 پ ) ناقد محترم درمورد « عقلانیت مدرن » به گونه ای اظهار نظر کرده اند که گویی اتفاق نظر صد درصدی در مورد کلیات وجزئیات عقلانیت مدرن وجود دارد . توجه آن عزیز را از باب مثال ، به تفاوت قرائت لیبرالیست ها ی فرانسه با انگلیس وامریکا درمورد لزوم بی طرفی دولت نسبت به گرایش های مختلف نظری شهروندان و اعمال آن از سوی پیروان در جوامع مدرن( لیبرالیزم نیوترال ) یا لزوم جانبداری دولت از اصول بنیادین لیبرالیسم وممانعت از اعمال شخصی عقاید وباورهای مخالف درمجامع عمومی ( پرفکشنیزم = کمال گرایی ) که خود را در قضیه ی ممانعت استفاده از حجاب وکلیه ی نمادهای مذهبی در مدارس دولتی فرانسه نشان داد ، جلب می کنم تا معلوم شود که داستان « یگانه بودن برداشت از عقلانیت مدرن » در جهان مدرن، واقعیت ندارد . اختلاف نظر سوسیالیسم با لیبرالیسم ، آشکارتر از آن است که کسی درآن تردید کند یا در « مدرن بودن سوسیالیزم » تردیدی روا دارد .
  مخالفت شــدید دولتــمردان فرانسوی و بسیاری از دانشمـــندان غربی و یونســـکو با پدیده ی « شبیه سازی انسان » وطرفداری بسیاری از مجامع علمی دیگر از این پروژه ، نمادی از اختلاف نسخه های عقلانی در دنیای مدرن و مجامع علمی و فکری آن است .
  این اختلاف در برداشت ، متون کلامی و فلسفی غرب را نیز در بر می گیرد و به همین دلیل ، اختلاف برداشت ها نسبت به مفاهیم مدرن نیز به فراوانی وجود دارد. حتی نمی توان تعریف واحدی از سکولاریسم ارائه کرد و لزوما باید به قدر متیقن تعاریف ارائه شده در تمامی این موارد اکتفا کرد ، چیزی که در نوشته ی عقل و شرع و توضیحات آن و در مقالات پیش از آن مورد توجه قرار داده ام و از آن به عنوان « عقلانیت مشترک » یا « اجماعیات عقلانی » یاد کرده ام .
  ت ) گمان نمی کنم ادعای تفاوت ماهوی عقلانیت سنتی و مدرن ، مورد تأیید عالمان فن قرار گیرد . دلیل آن اینست که تفاوت آنها دربرخی مشخصات کمی وکیفی است ( که بستگی تام و تمامی با رشد علمی و فرهنگی بشر دارد ) و اساس آن ( علم حصولی و اوّلیات و بدیهیات ) پایدار است . بنا بر این ، تفاوت اصلی، ناشی از علم کسبی و حصولی ( نظری و تجربی ) است .
  در حقیقت ، مفهوم « عقل » مثل مفهوم وجود است . یعنی « حقیقت مشککه » ای است که مصادیق آن ، بهره های متفاوتی از آن حقیقت برده اند و دچار شدت و ضعف اند . عقل سنتی ، بهره ی کمتری از این حقیقت برده و عقل امروز بهره ی بیشتری از آن برده است و مطمئنا نسل های آینده ، مراتب بالاتری از عقلانیت را تجربه خواهند کرد ، چرا که از دانش بیشتری نسبت به پیشینیان ، برخوردار خواهند بود .
  مثلا مفهوم « نور » حقیقتی مشککه است و از ضعیف ترین تا شدید ترین نور ها را در بر می گیرد . اتفاقا درمتن قرآن و روایات ، از « علم » به عنوان نور یاد شده است و پیش از این بیان شد که « عقل ، مبتنی بر علم است » ( هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون، أم هل تستوی الظلمات والنور  ).

3-  نوشته اند ؛ « پس عقل در اين دوره ، به معنای نيروی داوری و سنجش ، مستقل از اقتدار و مرجعيتِ قدسی و غيبی ، يا عرفِ عقلا نيست » . یعنی عقل مدرن « عقل مستقل از مرجعیت قدسی » است و عقل  سنتی ، عقل وابسته به مرجعیت قدسی و غیبی است .
  یکم ؛ ظاهرا مقصود از مرجعیت قدسی ، وحی وتعالیم انبیاء است. اگر چنین است ، باید به اطلاع برسانم که تأکید بر « دوگانه بودن حجج الهی » و تبعیت حجت ظاهری از حجت باطنی ( فأقم وجهک للدین حنیفا ، فطرة الله التی فطر الناس علیها ، لا تبدیل لخلق الله ، ذلک الدین القیم ) خود شاهدی بر استقلال حجت باطنی است و اتفاقا داوری درمورد حجیّت حجت ظاهری ( پیامبران ) وپذیرش ادعای آنان ، برعهده ی حجت باطنی ( عقل) است ، ولی عکس آن صادق نیست . این خود دلیل کافی برای اثبات استقلال عقل است .
  دوم ؛ اگر دانشمندی عرب زبان بگوید : « لو خلّی عنان العقل و لم یحبس علی هوی نفس او عادة دین او عصبیّة لسلف ، ورد بصاحبه علی النّجاة = اگر زمام عقل ، رها شود و دربند ؛ هوای نفس ، عادات دینی و تعصبات قومی نسبت به پیشینیان قرار نگیرد ، صاحب خویش را نجات خواهد داد » آیا مقصود او « عقل مستقل » است یا « عقل وابسته به دین و عادات دینی» ؟!!
  حال اگر بدانیم که این سخن علی بن ابیطالب (ع) است ، چه تصوری باید کرد ؟ آیا نمی توان گفت که : «متن شریعت ،به استقلال عقل اعتراف می کند » . اگر این اعتراف شرع به استقلال عقل است ( که هست ) ، آیا نمی توان گفت که « از طریق شرع ، به حجیت عقل مستقل ازشرع رسیده ام ؟ ». 
  به این روایت از امام صادق (ع) توجه کنید ؛ « انّ اوّل الامور و مبدأها وقوّتها وعمارتها التی لا ینتفع شیئ إلاّ به، العقل الّذی جعله الله زینة لخلقه ونورا لهم. فبالعقل عرّف العباد خالقهم وانّهم مخلوقون ... وانّ الظّلمة فی الجهل وانّ النّور فی العلم.فهذا ما دلّهم علیه العقل. قیل له : فهل یکتفی العباد بالعقل دون غیره ؟ قال : انّ العاقل لدلالة عقله الّذی جعله الله قوامه وزینته وهدایته، علم انّ الله هو الحق وانّه هو ربّه وعلم انّ لخالقه محبّة وانّ له کراهیّة وانّ له طاعة وانّ له معصیة ... = بدرستی که اول ، منشأ ، توان و ترمیم هر چیزی « عقل» است که جز از طریق آن بهره ای حاصل نمی شود . عقلی که خداوند به عنوان زینت مخلوقات ، و نوری برای آنان قرار داده است. پس به واسطه ی عقل است که خالقشان را می شناسند وخود را آفریده ی او می دانند ... ومی فهمند که تاریکی درجهالت است ونور درعلم. پس این چیزی است که عقل به آن راهنمایی شان می کند . به ایشان گفته شد : آیا بندگان خدا می توانند به عقل اکتفا کنند واز غیر آن بهره نبرند ؟ امام صادق (ع) فرمود : عاقل با راهنمایی همان عقلی که خدایش سبب برپایی ، زینت وهدایت وی قرار داده است ، درک می کند که خداوند ، همان حق است و همو پروردگار  او است ومی داند که آفریدگارش نسبت به برخی موارد ، محبت و نسبت به برخی امور ، کراهت دارد و برخی کارها فرمانبرداری از او است وبرخی نافرمانی ...( کافی 1/29 ) .
  می بینید که تفسیر « العقل ما عبد به الرحمن... » در این روایت بخوبی آمده است و مطابق تفسیری است که پیش از این ارائه کردم ( برخلاف برداشت ناقد محترم ).
  پرسشی که در روایت مطرح است ، در مورد حجیت عقل مستقل نسبی است و امام (ع) حقیقت آن رارد نمی کند ، بلکه به واقعیتی در کنار حقیقت توجه داده و می گوید : « همان عقل مستقل، خود را بی نیاز از علم وتجربه ی دیگران و از جمله علم وتجربه ی پیامبران الهی نمی داند » .در حقیقت می گوید که داستان « عقل مستقل مطلق » تصور وخیالی بیش نیست و همه ی افراد بشر ، دانسته یا ندانسته، خواسته یا ناخواسته از تجارب دیگرانی بهره می گیرند که آنها نیز از تجارب پیشینیان بهره مند شده اند و اینگونه است که ؛ « عقل نسبتا مستقل مدرن ، تحت تأثیر مستقیم و غیر مستقیم اندیشه های بودایی ، زرتشتی ، مسیحی ، یهودی و سایر ادیان الهی وبشری نیز قرار دارد ونتوانسته ونخواهد توانست با گذشته ی تاریخ اندیشه وخرد بشری، قطع رابطه کند ، اما ارتباط عقل مدرن با فرهنگ های پیشین، ارتباطی متفاوت از زمان های گذشته است » .
  آنچه اخیرا اتفاق افتاده واز این پس ، هر روزه با سرعتی بیش از پیش پدیدار خواهد شد ، از غیب به شهود رسیدن است . نتیجه ی آن نیز آشکار شدن ملاکات پنهان احکام و امکان غلبه بر آن و ایجاد تغییرات ماهوی در پدیده ها و تغییر ظاهری احکام و بلاموضوع شدن برخی از آنها است . مطمئنا قالب های ظاهری و مصادیق احکام ( که مبتنی بر احکام کلی و اساسی اند ) تا زمانی که رسانای به اهداف شرعی اند ، باقی می مانند و زمانی که تبدیل به قالب هایی بی محتوا و نارسانای به مقاصد و اهداف شدند ، جای خود را به راههای رسانا یا رساناتر به مقصد خواهند داد .

4-  نوشته اند : « پس «اعتراف» احمد قابل که «از مسيرِ شرع به محوريتِ عقل مستقل رسيده است» بر سوء فهم او از متون دينی استوار است » .
  می دانیم که هر فردی درمسیر کسب علم وتجربه ، دوره های مختلف « خواندن متون تحصیلی، بررسی و آزمایش اطلاعات ، فهم کاملتر وعمیق تر از مجموعه ی معلومات اکتسابی و آغاز دوره ی رسیدن به نظریات خاص، صاحب نظر ومتخصص شدن در رشته ی تحصیلی وپژو هشی » را می تواند تجربه کند .
  من اقرار کرده ام که در آغاز تحصیلات حوزوی ( از سال 1350 تا 1358 ) که دوران متن خوانی وفهم مراد نویسنده است ،به تبع اطلاعاتی که در ذهن خود جمع می کردم ،ازتصور رایج پیروی می کردم که « عقل مستفاد از شرع » را بجای « عقل مستقل » نشانده بود . ولی با شروع دوران بررسی متون وچندی بعد از آن ،آغاز دوره ی فهم کاملتر متون و تعمق بیشتر در مجموعه ی معلومات اکتسابی ، به متونی رسیدم که مغفول مانده ویا بدلیل عدم هماهنگی با فرهنگ زمانه ،وانهاده شده بودند و اتفاقا با برداشت های زمان حاضر و رویکرد های عقل مدرن سازگار تر بودند .
  از طرفی ،به تناقض عجیب نظر وعمل فقهای شیعه درخصوص مبانی کلامی وفقهی برخوردم و مواردی از آن را مورد توجه وپژوهش جدی قرار دادم که نتیجه ی آن ؛ لزوم بررسی تمامی مبانی کلامی، اخلاقی وفقهی وتنظیم آن با ترتیب اولویت « کلام، اخلاق وفقه » ولزوم تبعیت فرع از اصل بود ( که با کمال تأسف واژگون گردیده و ترتیب « فقه، اخلاق وکلام » را پدید آورده بود ).
  لازمه ی این کار،تنظیم فقه بر اساس مبنای کلامی « اصالة الإباحه ی عقلیه » بود که درحد توان خویش به این کار اقدام کرده و در صورت بقاء وسلامت و توفیق ، ادامه خواهم داد ( انشاءالله ).
  من با طی این مسیر تحصیلی ، به اقرار اساتید بزرگوارم ،به مرحله ی صاحب نظر بودن درمورد شریعت (اجتهاد ) رسیده ام و با درک و فهم خویش از متون شرعی ، به این نتیجه رسیده ام که « شریعت محمدی (ص) موجودیت عقل مستقل را به رسمیت شناخته است و مستمرا به تأیید و تقویت بشر برای بهره گیری بیشتر از عقل پرداخته است » .
  اگر این مسیر ، از نظر ناقد محترم ، مسیری ناهموار است و یا به انحطاطم می کشد ، با استدلال کافی ، بیان کنند تا بهره ببرم و اگر قانعم ساختند ، از پیمودنش باز ایستم ، ولی اگر اطمینان به سقوط  و « سو ء فهم » من ندارند و یا بیان قانع کننده ای برای توقف یا بازگشت من ندارند ، لابدّ به من حق می دهند که پس از 10 سال صبوری و تحمل ، یافته هایی را که بارها مورد بررسی و دقت قرار داده ام ، منتشر کنم ( تا از آنچه « شتاب کاری» خوانده شده ، پرهیز کرده باشم ).
  شتاب پس از قریب 50 سال گذران عمر ، 33 سال تحصیل و تحقیق در علوم دینی، 15 سال پژوهش و 10 سال تأمل ، بخاطر عدم آگاهی از فرصتی است که خدای سبحان برایم در این دنیا مقرر کرده و از طرفی باید زمان کافی برای انتشار هرچه بیشتر مطالب و موضوعات فراوان مورد نظر و امکان پاسخ گویی به  ابهامات پس از انتشار را نیز داشته باشم.
  من مدعی هستم که با مبنای « اصالة الإباحه ی عقلیه » و لوازم علمی ومنطقی آن ، تعارض موجود بین  آن بخش از احکام رایج که درتعارض با عقلانیت و حقوق طبیعی بشر اند ، حل خواهد شد و البته در این مختصر نمی توان به همه ی لوازم سخن پرداخت .
  اگر فرصت داشته باشم، به فضل خدا اندک اندک و در حد توان خویش به روشنتر شدن موضوع  اقدام خواهم کرد . فراموش نکنیم که هنوز در آغاز راه  و نسبتا تنهاییم. باشد که سایر همفکران نیز به میدان آیند و به مسئولیت « اظهار علم » خویش در این دوره ی پرخطر ، عمل کنند و به اندازه ی توان خود ،مقداری از بار سنگین و بر زمین مانده ی « اصلاح فکر دینی » را به دوش کشند .

5- ناقد محترم آورده است که ؛ « احمد قابل بايد شيوه‌ی حل تعارض اقوال خود را با نصوص دينی توضيح دهد. اگر می‌شود در بسياری موارد مانند بلوغ دختر و پسر، طهارت ذاتی انسان و حرمتِ ترور، نصوص را ناديده گرفت، چرا در جاهای ديگر نپذيريم؟ » .
  به اطلاع می رسانم که تمامی موارد یاد شده ، از نظر روایات ،مبتلای به معارض است.یعنی روایات معتبره ای وجود دارند که ( علاوه بر دلایل دیگر ) مبتنی بر آنها به این رأی ونظر می توان رسید. لابد همه ی ما می دانیم که « عدم اطلاع عموم از روایات » سبب گردیده تا جامعه ی اسلامی از مجموعه ی میراث اسلامی دور بماند و شنیدن برخی روایات مغفول ، از پس قرون و اعصار ، برای برخی از آنان نگران کننده ویا غیر قابل باور باشد ، ولی باید دانست که کمتر مسأله ی شرعی است که درمتون روایی ، معارضی نداشته باشد . بنابر این ، دشواری کار چندان نیست که ناقد محترم تصور کرده اند .
  یکی از کار های من ( از آغاز تابستان 1364 تا کنون ) مطالعه ی سطر به سطر حدود 250000 روایت تکراری وغیر تکراری شیعه و بیش از 100000 حدیث اهل سنت  وفیش برداری های متعدد از آنها بوده است ( که در بین محصلان و محققان حوزه های علمیه نسبت به روایات شیعه وسنی معمول نیست و حداکثر به حدود 30000 حدیث شیعی که در کتاب « وسائل الشیعة » است وبا تکرار بسیاری از روایات در ابواب گوناگون به حدود 35000  حدیث می رسد ، اکتفا می شود ) . هنوز هم مکرّرا به این کار می پردازم . با توجه به نرم افزار های متعددی که در سالهای اخیر تولید شده است ، اقدام به این کار برای پژوهشگران چندان دشوار نیست . البته بهره ای که برده ام این است که « نسبت به گزینش های خود از متن و تفسیر متکی بر متن ، اطمینان به نفس بیشتری نصیبم شده است » هرچند که در همه حال ، خود را درمعرض خطا ی در برداشت می بینم و به هدایت الهی و راهنمایی اهل نظر شدیدا محتاجم .
  می دانم که روایات مخالف با باورها و نظریات کلامی، اخلاقی و فقهی ای که پذیرفته ام کم نیستند ، ولی روایات موافق این گزینه ها نیز چندان فراوان است که جرأت ابراز نظر مخالف را به آدمی می دهد . کاری که موافق و مخالف  از آن بهره گرفته اند « ترجیح برخی متون بر بعضی دیگر است » و این روشی پذیرفته در تمامی علوم نظری است .
  تذکر مهمی که برای ناقد محترم و همه ی دوستان ( و مخاطبانی که حقیقتا در پی کشف چند و چون ادعای شریعت عقلانی هستند ) دارم اینست که ؛ حتما مقاله ی « فقه ، کارکردها و قابلیت ها » که در 3 قسمت پی در پی در وبلاگ « شریعت عقلانی » منتشر کرده ام را چند باره بخوانند تا  با برخی از مبانی فقهی این رویکرد بیشتر آشنا شوند . دقت و نقد دوستان ومنتقدان ، حقیقتا هدیه ای ارزشمند برای پژوهشگری است که به اصلاح اندیشه ی دینی اهمیت می دهد و در جست وجوی حقیقت است.

 6-  موارد اختلاف نتایج فقهی که 32 مورد آن گزارش شد، نه تمام موضوع است ونه تمام مطلوب . هنوز مسائل کلامی، اخلاقی وفقهی بسیاری وجود دارند که درجای خود باید بررسی شوند.
  ناقد محترم نوشته اند : « مشروع بودنِ ازدواج موقت دخترانی که به بلوغ رسيده‌ و دارای رشد فکری‌اند با شرط عدم انجام عمل زناشويی بدون اجازه‌ی پدر ... کدام خواننده‌‌ای که به عقلانيـتِ حقوقی باور داشته باشد، در امروزی نبودنِ احکامی از اين دست ترديد می‌کند » .
  اولا ؛ من به تمام بحث از دواج موقت نپرداختم وفقط یکی از فروع آن را که ؛ « جواز عقد موقت برای صرف محرمیت وجواز اشتراط عدم حق انجام عمل زناشویی از طرف دختر ، برای حفظ حیثیت خانواده در محیط هایی مثل ایران ، وجواز بهره برداری های جنسی خفیف تر ، برای جوانانی که درایران ویا مجامع دیگر می خواهند لذت زندگی را در کنار لذت مراعات راهکارهای شرعی تجربه کنند » بیان کردم و از روایاتی که اذن پدر را مطلقا شرط نمی دانند ( درمورد بالغه ی رشیده ) به عنوان مجوز شرعی استفاده کردم و خواستم راه مشروعی برای مشکل عظیم امروز جوانانی نشان دهم که بخاطر عدم اطلاع رسانی امثال من، ممکن است نسبت به توانایی شریعت عقلانی محمدی (ص) دچار سوء ظن شوند .
  ثانیا ؛ کجای این راه حل حد اقلی ( که بدون نادیده گرفتن واقعیت های تلخ برخی جوامع اسلامی  عرضه شده است ) خلاف عقلانیت واقع گرای امروزین است ؟ اگر نسبت به شرط آن گمان شده است که مقصود من نامشروع بودن وجه مخالف آن است ، تصریح می کنم که چنین نیست . بیان من ، مصداق « المیسور لا یترک بالمعسور » است .
  ثالثا ؛ برای اثبات ادعای تأثیر و تفاوت بسیار دو رویکرد متفاوت « اصالة الإباحه » و « اصالة الحظر » در نتایج فقهی ، حدس می زدم که باید چندان به این تفاوتها اشاره می شد تا امکان باور آن را قدری تسهیل کند . حدسی که  زده بودم ، ظاهرا در مورد ناقد محترم تحقق یافته است که اظهار کرده اند : « احمد قابل، شماری از نوآوری‌های‌اش در احکام فقهی را، به منزله‌ی نتيجه‌ی «کشف» خود، آورده است. اگر واقعاً حاصلِ آن نظريه‌ی سهمگين در بابِ رابطه‌ی عقل و شرع، اين چند تغييرِ فتوا باشد، می‌توان ميزان و نوع فهم وی را از «عقلانيتِ امروزی» دريافت » .
  مطمئنا « حاصل آن نظریه ی سهمگین » تفاوت های بسیار کلامی ، اخلاقی وفقهی است که به فضل خدا ، اندک اندک به نشر آن اقدام خواهد شد و « منحصر در این چند تغییر فتوا » نیست . البته به لحاظ مصداقی و کاربردی بودن راهکارهای فقهی ، توجه به این بخش مؤثر تر بود ( چرا که از نظر عرفی شناخته شده تر است ) و در معرفی رویکرد شریعت عقلانی باید به آن توجه داده می شد .
  پیش از این گفتم که این « کشف » جدیدی نیست و تنها بازگشتی به « مجموعه ی متن » و تأکید بر معیار بی بدیل « عقل » در تشخیص سره و ناسره ی آن است که باید جایگزین معیارهایی چون « مخالفت با اهل سنت » یا « موافق با احتیاط نسبت به حق خدا » شود .  

7- عزیز منتقد ، نوشته اند : « من سبب شتاب‌کاری‌های احمد قابل را در اظهارنظرِ فقهی به خوبی نمی‌دانم. تنها درپايان نوشته‌اش خواندم که از مومنانِ متمولِ مقيم غرب خواسته است سرمايه‌گذاری کنند و «باتدارکِ امکاناتِ لازم و فراهم ساختنِ مهاجرتِ برخی ازعالمان و صاحب‌نظرانِ معتقد به اين ديدگاه به غرب، امکانِ رشد و شکوفايی و پيشبرد اين پروژه را فراهم کنند .
  امیدوارم  به متن نوشته ی عقل وشرع توجه دوباره بفرمایند تا ببینند که متن آن ، مجموعه ای از پرسش هایی است که برخی دوستان و مخاطبان گرامی مطرح کرده بودند و من به آنها پاسخ داده ام.
  مشابه همین پاسخ را آیة الله منتظری در جواب برخی ایرانیان خارج از کشور بیان کرده بودند وخواسته بودند که ؛ « برای پالا یش اندیشه های دینی از تحریفات در حوزه ی عقاید و احکام تلاش شود » . ایشان دو گروه ، یعنی « آنانی که توان مالی دارند و آنانی که توان علمی دارند » را در این زمینه مسئول دانسته بودند ( دیدگاهها /590 ) و من به عنوان یکی از شاگردان و همفکران ایشان در این خصوص ، همان سخن استاد عزیزم را تکرار کرده ام.
  ناقد محترم که درفضای حوزه علمیه قم رشد کرده است ،بخوبی از عدم امکان طرح کمتر از این مسائل در جوامع اسلامی باخبرند. جایی که برای بیان یک مسأله ی کوچک شرعی مخالف نظریات رایج ، حکم اعدام صادر کرده و نویسنده یا گوینده را مرتد و مهدور الدم معرفی می کنند و نیرو های متعصب حکومتی و غیر حکومتی ، مترصد تکرار قتل های زنجیره ای اند ، نمی توان انتظار تکثیر صاحب نظرانی را داشت که جرأت لازم برای بیان یافته های علمی خویش را داشته باشند . سرمایه گداران دین باور و مدافع شریعت عقلانی نیز در معرض انواع تهدید های اقتصادی، سیاسی و مذهبی از جانب حکومت و نیروهای متعصب و خشونت طلب غیر حکومتی قرار می گیرند و عملا راهی برای پیشبرد این پروژه در درون مجامع اسلامی فعلی وجود ندارد و یا همراه با خطرات جانی بسیاری است که هزینه ی ریسک را بسیار بالا برده و زمینه را منتفی کرده و می کند.
  پیش از این شرح دادم که من هیچ تصوری نسبت به اقدام رادیو بی بی سی نداشتم وهیچ اقدامی در این زمینه انجام نداده ام. گمان می کنم امکان بر رسی این ادعا برای ناقد محترم وجود داشته باشد.
  اگر منتقد محترم یا هر کس دیگر از مخاطبان، مثل من فکر می کردند و جای من بودند، در پاسخ پرسشگران ، چه راه حلی را پیشنهاد می کردند ؟ آیا  راه دیگری برای نشر اندیشه ای که معتبرش می دانستند و امکانات کافی برای تولید و نشر  آن نداشتند می شناختند ؟
  جناب ایشان بداند که من از هیچ امکان دولتی یا بین المللی بهره نگرفته ام و نخواسته ام تا از سوابق سیاسی ام بهره برداری کنم . به همین جهت با هزینه ی شخصی ، به جایی آمده ام که با اجاره ی آپارتمان 87 متری شخصی ام در غرب تهران ( که سندش به عنوان وثیقه ی آزادیم از انفرادی 125 روزه ی بند 240  اوین ، در بازداشت دادگاه ویژه ی روحانیت است، و ناقد محترم بهتر می داند که برای چه باز داشت شدم ) بتوانم زندگی خود ، همسر و تنها دخترم را در حد اقل ممکن و بدون اتکای به غیر ، تأمین کنم و ... با عنایت خدا به آن رسیده ام و او را سپاس می گزارم .


  در خاتمه ، از خدای رحمان و رحیم می خواهم  که قلم ، قدم  ،فکر ، انگیزه ، توان و همت همه ی مارا در مسیر شناختن، شناساندن و پیروی از حق  به کار گیرد و دلهای همه را نسبت به هم مهربان کند و توفیق خوش بینی و نیک اندیشی را نصیب همه ی ما سازد ، انه علی کل شیئ قدیر.

  خدا یار و نگهدار . شاد باشید .

    احمد قابل..........................6/ 11/1383...........................تاجیکستان.......................25/1/2005


هیچ نظری موجود نیست: